قطره اي از درياي قساوت وجنايت عليه بشريت توسط خميني وپاسداران جونريزش
در تابستان خونين وداغ سال 67 13در گيلان
دست نوشته هائي از يك زنداني
خميني در 27مرداد 1367 از اوج قله داشتن يك امپراطوري اسلامي با پذيرش آتش بس 598 با مخ به قعر دره درماندگي وتسليم وشكست افتاد وآبروي نداشته اش را با خدا معامله وجام زهر را سركشيد ودق كرد ومرد خاطرات عبدالله نوري بنقل از احمد خميني را كه بخوانيد
به حال زار خميني در آنروزگاربيشتر پي خواهيد برداما خميني از ابتدا يك رقيب ويك هماورد بيشتر نداشت وخود او هم در يك سخنراني آنرا بخوبي معرفي كرده بود بعد از متينگ امجديه درتهران رسما گفت دشمن نه آمريكا ونه شوروي بلكه همينها (مجاهدين در تهران )هستند بدتر از كفارند واز صد احتمال اگر من يك احتمال ميدادم كه اينها (بمن تن بدهند)از موضع خود كوتاه بيايند من با آنها مصالحه ميكردم و...
والان هم همان رقيب سر موضع مقاوم وجنگجو ووطن پرست كه حاضر نشد مثل توده داغ ننگ خيانت به مردم ووطن به پيشاني شان بخورد تا مهران آمده ووعده آمدن به تهران را هم داده بودند (امروز مهران فردا تهران)(حتما ببينيد) نبرد سرنگوني فروغ جاويدان را انجام دادند تا ميز ارتجاع واستعمار را چپ كنند كه ميخواستند وانمود كنند مجاهدين زايده جنگ ايران وعراق بودند وحالا هم با آتش بس تمام وذوب شدند واثبات كردند كه نه خير جنگ تنها يك جنگ وآنهم بين مردم ومقاوت ايران با خميني وحاكميت خونريزش از قبل از جنگ ايران وعراق بوده والان هم تا سرنگوني خميني ادامه خواهد داشت قيمت آن هم هرچه باشد خواهيم داد
وخميني وتنها خميني اين را خوب ميدانست وميدانست كه همين جنگجويان مسلمان ووطن پرست اين زهر آتش بس را به حلقومش ريختند واو را از اوج قله غرورصدور ارتجاع از عرش به فرش كشيدند وحالا او قبل از دق كردن ومردن بايد انتقام گرفته واز اين دشمن ويا از نفرات مبارز ديگر كه اسير دارد بكشد واينگونه فتواي قتل عام تابستان داغ سال1367 را داد وآنرا خونين كرد.
خاطراتي از اين جنايت عليه بشريت در زندانهاي گيلان همراه با اسامي تعدادي از قتل عام شده ها را خواهيد ديد (قطره اي از دريا).
...................
اگرچه در آغاز تخلیه ی زندانیان از بند، پاره ای از مسئولان نظام سخنرانی هایی دال بر انتقام گرفتن از زندانیان به تلافی عملیات «فروغ جاویدان» مجاهدین ایراد كرده بودند. از جمله موسوی اردبیلی، رییس دیوان عالی كشور، در نماز جمعه ی ٧ مرداد ماه بعد از عملیات «مرصاد» خواستار قتل عام زندانیان شده بود، با این همه ما به جز حدس و گمان هیچ گونه شواهدی مبنی بر اعدام و قربانی شدن زندانیان بی گناه كه بدون دخالت در اتفاقات بیرون از زندان، دوران محكومیت را می گذراندند نداشتیم. نگهبان ها نیز گاه به صورت سربسته تهدیدهایی می كردند. وقتی روی پاره ای مشكلات بند اعتراض می كردیم می گفتند: شكر كنید كه همین را دارید و هنوز زنده هستید، كاری نكنید كه شما را هم پیش دوستان تان بفرستیم.
وسایل و ساك های زندانیان كه در داخل راهرو جمع شده بود پس از چند روز به بیرون از بند انتقال داده شد. پس از گذشت یك ماه هنگامی كه مشغول قدم زدن در راهروی بند بودیم به ما گفتند داخل اتاقهایمان برویم. بعد از دو ساعت كه اجازه دادند بیرون بیاییم دیدیم تمام پنجره های اتاق ١٠ با پتو پوشانده شده تا كسی نتواند داخل را ببیند. دور از چشم نگهبان توانستیم به داخل نگاه كنیم. تمام ساك های بچه ها را به بند برگردانده و در داخل اتاق ١٠ چیده بودند. فكر این كه بچه ها را اعدام كرده باشند ما را دچار خفقان كرده بود. بغض بر گلوهایمان چنگ می¬انداخت. مگر ممكن بود چنین اتفاقی بیفتد؟ نظام شاه بیژن جزنی و هم رزمانش را كه دوران محكومیت خود را می¬گذراندند با توطئه¬ی فرار از زندان روی تپه¬های اوین به رگبار بسته بود، هرگز نتوانست خود را از فشارهای تبلیغاتی ترور آن نه فدایی و مجاهد قهرمان رها كند. چگونه می توانستیم باور كنیم كه در سطحی چنین گسترده مجاهدین و مبارزین کمونیست زندان را به مسلخ برده باشند؟ وقتی فقط در بند ما ٩٠ درصد زندانیان را اعدام كرده باشند در كل زندان های كشور؟.. نه! نه! چنین فاجعه ای! در تصور هم نمی گنجید و نمی توانستیم یا نمی خواستیم باور كنیم و همواره دنبال روزنه ای بودیم كه امید را جایگزین باور چنین اقدام فاجعه آمیزی كنیم. چطور ممكن بود دیگر نتوانیم آن عزیزان را ببینیم. رفقایی كه شادی ها و دردهایمان را باهم تقسیم كرده و در كنار هم استوار مانده بودیم. هفت سال در زندان ها، بندها و سلول های مختلف در شرایط عمومی و انفرادی، تبعید و دوری از خانواده ها در كنار هم زندگی كرده بودیم. باهم درد كشیده و باهم لبخند زده بودیم، شلاق بر گرده و كف پاهایمان نشسته بود، اینك یك شبه، یك باره همه بدون این كه امكان فرار داشته باشند، بدون این كه بتوانند از خود دفاع كنند، بدون این كه بتوانند فریادی بركشند، این چنین دور از تمام معیارهای انسانی، دور از تمام قوانین بین المللی به قربانگاه فرستاده شدند. آن هم به جرمی ناكرده. كدام عقل سلیم می توانست باور كند. حتی در خیال هم چنین جنون وجنایتی نمی گنجید.
هر روز كه می گذشت شواهد عریان تر و عمیق تر می شد و ما را باهمه ی ناباوری مان مجبور به پذیرفتن واقعیات تلخ می كرد. اگرچه هنوز دلمان می خواست خود را فریب دهیم و امیدوار باشیم كه لااقل عده ای از بچه ها زنده اند. اما واقعیت تلخ تر از آرزوهایمان خود را بر سر سفره مان می گسترد. چند ماه بعد خانواده های همه زندانیان را به جلوی زندان فراخواندند. همه در التهاب و سراسیمه گی به سر می بردند. همه دنبال روزنه ای بودند تا بدانند فرزندشان، برادرشان، خواهرشان و همسرشان، عزیز دربندشان، چه به روزشان آمده و سرنوشت شان چگونه رقم خورده است. بعد از چند ماه كه هیچ كس خود را موظف به پاسخگویی نمی دانست خانواده ها را جمع كرده بودند تا از وضعیت فرزندانشان با آن ها صحبت كنند. نفسها در سینه ها حبس بود، كسی را یارای برزبان راندن كلامی نبود، همه پریشان در فضای التهاب آور و در هاله ای از امید و انتظار، چشم بر دهان مسئولان زندان دوخته بودند تا ببینند و بشنوند كدامین شان دیگر هرگز قادر به دیدار با عزیزانشان نخواهند بود. اسامی چند زندانی خوانده شد. از خانواده های آن ها خواسته شد به یك طرف بروند. بغض بر گلوی همه چنگ می انداخت. نگاه های آن ها كه نام زندانی شان خوانده شده در نگاه بقیه گره خورد. هیچ كس نمی¬دانست اسامی خوانده شده جزو قربانیان هستند یا جزو بازماندگان. لحظه به لحظه بر التهاب جمع افزوده می شد. هنوز نتیجه برای جمع روشن نشده بود. كم كم گونه ها لغزندگی قطرات اشك را بر خود احساس می كرد. صدای رئیس زندان دوباره جمع را به خود آورد. اسامی دیگری خوانده و از خانواده¬های آن ها خواسته شد جلو بروند. به هر كدام كاغذ كوچكی تحویل دادند. روی كاغذ تاریخ دریافت ساك¬های قربانیان به خانواده هایشان ابلاغ شده بود. ناگهان بغض ها تركید و فاجعه عریان تر از مرگ بر سر خانواده ها آوار شد. پس از سال ها دربه دری بر در زندان ها، حالا تكه كاغذی برجای مانده است؛ در دست های مادری داغدار، پدری غمگین، همسری سوگوار و فرزندی بی قرار كه از همه ی نشانه ها تنها نشانه ی گوری باقی مانده است
(٥٠). اینک ما مانده ایم با میهنی که در سوگ آن یاران سربلند، از درد بیداد غریب ستمگران بر گونه اش اشکی نشسته است.
ما مانده ایم با میهنی سوگوار
كه از سوگ این همه یاران سربلند
كه از درد این همه بیداد ستم¬گران
بر گونه اش اشكی نشسته است.
توضیح: در قتل عام سراسری زندانیان سیاسی در تابستان ٦٧، حدود ٧٠ نفر نیز در بند ٢ نیروی دریایی رشت و تعدادی هم در بند بازداشتگاه این زندان به دار آویخته شدند. که من به دلیل نبودن در این بندها، اسامی جانباختگان را نمی دانم.
پانوشتها:
١- عبداله لیچایی: هوادار سازمان چریك های فدایی خلق اقلیت، در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در زندان رشت به دار آویخته شد .
٢ - منصور عباسی: هوادار سازمان مجاهدین خلق، در قتل¬عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در زندان رشت به دار آویخته شد .
٣ - فرزان ببری: هوادار سازمان مجاهدین خلق، در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٤ - علی باقری: هوادار سازمان مجاهدین خلق، در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٥ - اسماعیل سنجدیان: هوادار سازمان مجاهدین خلق، در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٦ - حسن فرقانیان: هوادار سازمان مجاهدین خلق، در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٧ - حجت هوشمند: هوادار سازمان مجاهدین خلق، در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٨ - هادی كیازاده: هوادار سازمان مجاهدین خلق، در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٩ - مظاهرآزاد: هوادار سازمان مجاهدین خلق، در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
١٠ - مسعود ببری: هوادار آرمان مستضعفان، در قتل عام¬زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در زندان رشت به دار آویخته شد. او در زندان گرایش مذهبی خود را از دست داده بود و با تمایل به چپ مناسبات خود را با زندانیان ماركسیست تنظیم كرده بود.
١١ - سعید ببری: هوادار آرمان مستضعفان، در قتل¬عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در زندان رشت به دار آویخته شد.
١٢ - ایرج ببری: هوادار آرمان مستضعفان، که در زندان به مجاهدین پیوست و در قتل¬عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در زندان رشت به دار آویخته شد.
١٣ - محمود اصغرزاده: هوادار سازمان مجاهدین خلق، در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
١٤ - مصطفی عابدینی: هوادار سازمان مجاهدین خلق، در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
١٥ - فرید هندیجانی: هوادار سازمان مجاهدین خلق، در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
١٦- فرهاد سلیمانی: هوادار سازمان چریك¬های فدایی خلق اقلیت، در قتل¬عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در زندان رشت به دار آویخته شد.
١٧ - آرامائیس داربیانس: هوادار سازمان چریك¬های فدایی خلق اقلیت، در قتل¬عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در زندان رشت به دار آویخته شد.
١٨ - رضا شهربانی: هوادار سازمان مجاهدین خلق، در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
١٩ - صابر پورنصیر: هوادار سازمان مجاهدین خلق، در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٢٠- شهباز شهبازی (پدر): زندانی سیاسی زمان شاه. به ملی- مذهبی ها گرایش داشت. در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٢١- علی شهبازی (پسر): هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٢٢- علی قربان نژاد: هوادار سازمان مجاهدین خلق، در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٢٣- قاسم ناطقی: هوادار سازمان مجاهدین خلق، در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٢٤ - حسین خداپرست: هوادار سازمان مجاهدین خلق، در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٢٥ - محمد صفری: هوادار سازمان مجاهدین خلق، در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٢٦- محمد نجاتی: هوادار سازمان مجاهدین خلق، در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٢٧- علی شعبانی: هوادار سازمان مجاهدین خلق، در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٢٨- موسی قوامی: هوادار سازمان انقلابی راه کارگر، در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٢٩- مهدی محجوب : هوادار سازمان انقلابی راه کارگر، در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٣٠- حسین طراوت: هوادار سازمان مجاهدین خلق، در قتل¬عام زندانیان سیاسی در تابستان ٦٧ در زندان رشت ابه دار آویخته شد.
٣١- محمد اقبالی: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٣٢- محمد پاک سرشت: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٣٣- بهروز رجائی: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٣٤- رضا و رشید متقی طلب: دو برادر هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٣٥ – خالق کوهی: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٣٦- نقی زاهدی: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٣٧– حسن نظام پسند: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٣٨- ابراهیم طالبی: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٣٩- خسرو دانش: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٤٠- احمد محتشمی: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٤١- نادر سهرابی: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٤٢- محمد غلامی: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٤٣- فخرالدین کوچکی: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٤٤- موسی محبوبی: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٤٥- حسین حقانی: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٤٦- ایرج فدائی: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٤٧- حسن محرمی: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٤٨ – جواد مشعوف: هوادار سازمان انقلابی راه كارگر، در قتل¬عام زندانیان سیاسی در تابستان ٦٧ در زندان رشت به دار آویخته شد.
٤٩– فرشید سلطانی: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٥٠- خواهرم در روزی که اسامی قتل عام شدگان و بازماندگان کشتار سال ١٣٦٧ را می خواندند، در مقابل زندان رشت حضور داشت. شرح ثانیه های مرگ بار این ماجرا را از زبان او نوشته ام.
و اسامی زنانی که در تابستان ٦٧ اعدام شدند:
١- حوری رمضانی: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٢- زهرا خباز: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٣- ملیحه خوش سلیقه: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٤- شهین سامی: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٥- طاهره موسوی: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٦- مریم واحدی: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٧- فرانک طاووسی: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٨- نارسیس: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٩- بهشته بابائی: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
١٠- فرشته: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
١١- خدیجه گلچین: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد. ١٢- فخری: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
١٣- کتایون داد امیری فرد: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد. وی در زندان تغییر ایدئولوژی داده و به چپ پیوسته بود.
١٤- سیمین: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
١٥- مریم (ماریا) رستمی: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
١٦- عطیه: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
١٧- ویدا غفوری: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
بيداران
در تابستان خونين وداغ سال 67 13در گيلان
دست نوشته هائي از يك زنداني
خميني در 27مرداد 1367 از اوج قله داشتن يك امپراطوري اسلامي با پذيرش آتش بس 598 با مخ به قعر دره درماندگي وتسليم وشكست افتاد وآبروي نداشته اش را با خدا معامله وجام زهر را سركشيد ودق كرد ومرد خاطرات عبدالله نوري بنقل از احمد خميني را كه بخوانيد
به حال زار خميني در آنروزگاربيشتر پي خواهيد برداما خميني از ابتدا يك رقيب ويك هماورد بيشتر نداشت وخود او هم در يك سخنراني آنرا بخوبي معرفي كرده بود بعد از متينگ امجديه درتهران رسما گفت دشمن نه آمريكا ونه شوروي بلكه همينها (مجاهدين در تهران )هستند بدتر از كفارند واز صد احتمال اگر من يك احتمال ميدادم كه اينها (بمن تن بدهند)از موضع خود كوتاه بيايند من با آنها مصالحه ميكردم و...
والان هم همان رقيب سر موضع مقاوم وجنگجو ووطن پرست كه حاضر نشد مثل توده داغ ننگ خيانت به مردم ووطن به پيشاني شان بخورد تا مهران آمده ووعده آمدن به تهران را هم داده بودند (امروز مهران فردا تهران)(حتما ببينيد) نبرد سرنگوني فروغ جاويدان را انجام دادند تا ميز ارتجاع واستعمار را چپ كنند كه ميخواستند وانمود كنند مجاهدين زايده جنگ ايران وعراق بودند وحالا هم با آتش بس تمام وذوب شدند واثبات كردند كه نه خير جنگ تنها يك جنگ وآنهم بين مردم ومقاوت ايران با خميني وحاكميت خونريزش از قبل از جنگ ايران وعراق بوده والان هم تا سرنگوني خميني ادامه خواهد داشت قيمت آن هم هرچه باشد خواهيم داد
وخميني وتنها خميني اين را خوب ميدانست وميدانست كه همين جنگجويان مسلمان ووطن پرست اين زهر آتش بس را به حلقومش ريختند واو را از اوج قله غرورصدور ارتجاع از عرش به فرش كشيدند وحالا او قبل از دق كردن ومردن بايد انتقام گرفته واز اين دشمن ويا از نفرات مبارز ديگر كه اسير دارد بكشد واينگونه فتواي قتل عام تابستان داغ سال1367 را داد وآنرا خونين كرد.
خاطراتي از اين جنايت عليه بشريت در زندانهاي گيلان همراه با اسامي تعدادي از قتل عام شده ها را خواهيد ديد (قطره اي از دريا).
...................
اگرچه در آغاز تخلیه ی زندانیان از بند، پاره ای از مسئولان نظام سخنرانی هایی دال بر انتقام گرفتن از زندانیان به تلافی عملیات «فروغ جاویدان» مجاهدین ایراد كرده بودند. از جمله موسوی اردبیلی، رییس دیوان عالی كشور، در نماز جمعه ی ٧ مرداد ماه بعد از عملیات «مرصاد» خواستار قتل عام زندانیان شده بود، با این همه ما به جز حدس و گمان هیچ گونه شواهدی مبنی بر اعدام و قربانی شدن زندانیان بی گناه كه بدون دخالت در اتفاقات بیرون از زندان، دوران محكومیت را می گذراندند نداشتیم. نگهبان ها نیز گاه به صورت سربسته تهدیدهایی می كردند. وقتی روی پاره ای مشكلات بند اعتراض می كردیم می گفتند: شكر كنید كه همین را دارید و هنوز زنده هستید، كاری نكنید كه شما را هم پیش دوستان تان بفرستیم.
وسایل و ساك های زندانیان كه در داخل راهرو جمع شده بود پس از چند روز به بیرون از بند انتقال داده شد. پس از گذشت یك ماه هنگامی كه مشغول قدم زدن در راهروی بند بودیم به ما گفتند داخل اتاقهایمان برویم. بعد از دو ساعت كه اجازه دادند بیرون بیاییم دیدیم تمام پنجره های اتاق ١٠ با پتو پوشانده شده تا كسی نتواند داخل را ببیند. دور از چشم نگهبان توانستیم به داخل نگاه كنیم. تمام ساك های بچه ها را به بند برگردانده و در داخل اتاق ١٠ چیده بودند. فكر این كه بچه ها را اعدام كرده باشند ما را دچار خفقان كرده بود. بغض بر گلوهایمان چنگ می¬انداخت. مگر ممكن بود چنین اتفاقی بیفتد؟ نظام شاه بیژن جزنی و هم رزمانش را كه دوران محكومیت خود را می¬گذراندند با توطئه¬ی فرار از زندان روی تپه¬های اوین به رگبار بسته بود، هرگز نتوانست خود را از فشارهای تبلیغاتی ترور آن نه فدایی و مجاهد قهرمان رها كند. چگونه می توانستیم باور كنیم كه در سطحی چنین گسترده مجاهدین و مبارزین کمونیست زندان را به مسلخ برده باشند؟ وقتی فقط در بند ما ٩٠ درصد زندانیان را اعدام كرده باشند در كل زندان های كشور؟.. نه! نه! چنین فاجعه ای! در تصور هم نمی گنجید و نمی توانستیم یا نمی خواستیم باور كنیم و همواره دنبال روزنه ای بودیم كه امید را جایگزین باور چنین اقدام فاجعه آمیزی كنیم. چطور ممكن بود دیگر نتوانیم آن عزیزان را ببینیم. رفقایی كه شادی ها و دردهایمان را باهم تقسیم كرده و در كنار هم استوار مانده بودیم. هفت سال در زندان ها، بندها و سلول های مختلف در شرایط عمومی و انفرادی، تبعید و دوری از خانواده ها در كنار هم زندگی كرده بودیم. باهم درد كشیده و باهم لبخند زده بودیم، شلاق بر گرده و كف پاهایمان نشسته بود، اینك یك شبه، یك باره همه بدون این كه امكان فرار داشته باشند، بدون این كه بتوانند از خود دفاع كنند، بدون این كه بتوانند فریادی بركشند، این چنین دور از تمام معیارهای انسانی، دور از تمام قوانین بین المللی به قربانگاه فرستاده شدند. آن هم به جرمی ناكرده. كدام عقل سلیم می توانست باور كند. حتی در خیال هم چنین جنون وجنایتی نمی گنجید.
هر روز كه می گذشت شواهد عریان تر و عمیق تر می شد و ما را باهمه ی ناباوری مان مجبور به پذیرفتن واقعیات تلخ می كرد. اگرچه هنوز دلمان می خواست خود را فریب دهیم و امیدوار باشیم كه لااقل عده ای از بچه ها زنده اند. اما واقعیت تلخ تر از آرزوهایمان خود را بر سر سفره مان می گسترد. چند ماه بعد خانواده های همه زندانیان را به جلوی زندان فراخواندند. همه در التهاب و سراسیمه گی به سر می بردند. همه دنبال روزنه ای بودند تا بدانند فرزندشان، برادرشان، خواهرشان و همسرشان، عزیز دربندشان، چه به روزشان آمده و سرنوشت شان چگونه رقم خورده است. بعد از چند ماه كه هیچ كس خود را موظف به پاسخگویی نمی دانست خانواده ها را جمع كرده بودند تا از وضعیت فرزندانشان با آن ها صحبت كنند. نفسها در سینه ها حبس بود، كسی را یارای برزبان راندن كلامی نبود، همه پریشان در فضای التهاب آور و در هاله ای از امید و انتظار، چشم بر دهان مسئولان زندان دوخته بودند تا ببینند و بشنوند كدامین شان دیگر هرگز قادر به دیدار با عزیزانشان نخواهند بود. اسامی چند زندانی خوانده شد. از خانواده های آن ها خواسته شد به یك طرف بروند. بغض بر گلوی همه چنگ می انداخت. نگاه های آن ها كه نام زندانی شان خوانده شده در نگاه بقیه گره خورد. هیچ كس نمی¬دانست اسامی خوانده شده جزو قربانیان هستند یا جزو بازماندگان. لحظه به لحظه بر التهاب جمع افزوده می شد. هنوز نتیجه برای جمع روشن نشده بود. كم كم گونه ها لغزندگی قطرات اشك را بر خود احساس می كرد. صدای رئیس زندان دوباره جمع را به خود آورد. اسامی دیگری خوانده و از خانواده¬های آن ها خواسته شد جلو بروند. به هر كدام كاغذ كوچكی تحویل دادند. روی كاغذ تاریخ دریافت ساك¬های قربانیان به خانواده هایشان ابلاغ شده بود. ناگهان بغض ها تركید و فاجعه عریان تر از مرگ بر سر خانواده ها آوار شد. پس از سال ها دربه دری بر در زندان ها، حالا تكه كاغذی برجای مانده است؛ در دست های مادری داغدار، پدری غمگین، همسری سوگوار و فرزندی بی قرار كه از همه ی نشانه ها تنها نشانه ی گوری باقی مانده است
(٥٠). اینک ما مانده ایم با میهنی که در سوگ آن یاران سربلند، از درد بیداد غریب ستمگران بر گونه اش اشکی نشسته است.
ما مانده ایم با میهنی سوگوار
كه از سوگ این همه یاران سربلند
كه از درد این همه بیداد ستم¬گران
بر گونه اش اشكی نشسته است.
توضیح: در قتل عام سراسری زندانیان سیاسی در تابستان ٦٧، حدود ٧٠ نفر نیز در بند ٢ نیروی دریایی رشت و تعدادی هم در بند بازداشتگاه این زندان به دار آویخته شدند. که من به دلیل نبودن در این بندها، اسامی جانباختگان را نمی دانم.
پانوشتها:
١- عبداله لیچایی: هوادار سازمان چریك های فدایی خلق اقلیت، در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در زندان رشت به دار آویخته شد .
٢ - منصور عباسی: هوادار سازمان مجاهدین خلق، در قتل¬عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در زندان رشت به دار آویخته شد .
٣ - فرزان ببری: هوادار سازمان مجاهدین خلق، در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٤ - علی باقری: هوادار سازمان مجاهدین خلق، در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٥ - اسماعیل سنجدیان: هوادار سازمان مجاهدین خلق، در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٦ - حسن فرقانیان: هوادار سازمان مجاهدین خلق، در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٧ - حجت هوشمند: هوادار سازمان مجاهدین خلق، در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٨ - هادی كیازاده: هوادار سازمان مجاهدین خلق، در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٩ - مظاهرآزاد: هوادار سازمان مجاهدین خلق، در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
١٠ - مسعود ببری: هوادار آرمان مستضعفان، در قتل عام¬زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در زندان رشت به دار آویخته شد. او در زندان گرایش مذهبی خود را از دست داده بود و با تمایل به چپ مناسبات خود را با زندانیان ماركسیست تنظیم كرده بود.
١١ - سعید ببری: هوادار آرمان مستضعفان، در قتل¬عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در زندان رشت به دار آویخته شد.
١٢ - ایرج ببری: هوادار آرمان مستضعفان، که در زندان به مجاهدین پیوست و در قتل¬عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در زندان رشت به دار آویخته شد.
١٣ - محمود اصغرزاده: هوادار سازمان مجاهدین خلق، در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
١٤ - مصطفی عابدینی: هوادار سازمان مجاهدین خلق، در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
١٥ - فرید هندیجانی: هوادار سازمان مجاهدین خلق، در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
١٦- فرهاد سلیمانی: هوادار سازمان چریك¬های فدایی خلق اقلیت، در قتل¬عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در زندان رشت به دار آویخته شد.
١٧ - آرامائیس داربیانس: هوادار سازمان چریك¬های فدایی خلق اقلیت، در قتل¬عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در زندان رشت به دار آویخته شد.
١٨ - رضا شهربانی: هوادار سازمان مجاهدین خلق، در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
١٩ - صابر پورنصیر: هوادار سازمان مجاهدین خلق، در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٢٠- شهباز شهبازی (پدر): زندانی سیاسی زمان شاه. به ملی- مذهبی ها گرایش داشت. در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٢١- علی شهبازی (پسر): هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٢٢- علی قربان نژاد: هوادار سازمان مجاهدین خلق، در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٢٣- قاسم ناطقی: هوادار سازمان مجاهدین خلق، در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٢٤ - حسین خداپرست: هوادار سازمان مجاهدین خلق، در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٢٥ - محمد صفری: هوادار سازمان مجاهدین خلق، در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٢٦- محمد نجاتی: هوادار سازمان مجاهدین خلق، در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٢٧- علی شعبانی: هوادار سازمان مجاهدین خلق، در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٢٨- موسی قوامی: هوادار سازمان انقلابی راه کارگر، در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٢٩- مهدی محجوب : هوادار سازمان انقلابی راه کارگر، در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٣٠- حسین طراوت: هوادار سازمان مجاهدین خلق، در قتل¬عام زندانیان سیاسی در تابستان ٦٧ در زندان رشت ابه دار آویخته شد.
٣١- محمد اقبالی: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٣٢- محمد پاک سرشت: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٣٣- بهروز رجائی: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٣٤- رضا و رشید متقی طلب: دو برادر هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٣٥ – خالق کوهی: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٣٦- نقی زاهدی: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٣٧– حسن نظام پسند: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٣٨- ابراهیم طالبی: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٣٩- خسرو دانش: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٤٠- احمد محتشمی: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٤١- نادر سهرابی: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٤٢- محمد غلامی: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٤٣- فخرالدین کوچکی: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٤٤- موسی محبوبی: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٤٥- حسین حقانی: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٤٦- ایرج فدائی: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٤٧- حسن محرمی: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٤٨ – جواد مشعوف: هوادار سازمان انقلابی راه كارگر، در قتل¬عام زندانیان سیاسی در تابستان ٦٧ در زندان رشت به دار آویخته شد.
٤٩– فرشید سلطانی: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٥٠- خواهرم در روزی که اسامی قتل عام شدگان و بازماندگان کشتار سال ١٣٦٧ را می خواندند، در مقابل زندان رشت حضور داشت. شرح ثانیه های مرگ بار این ماجرا را از زبان او نوشته ام.
و اسامی زنانی که در تابستان ٦٧ اعدام شدند:
١- حوری رمضانی: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٢- زهرا خباز: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٣- ملیحه خوش سلیقه: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٤- شهین سامی: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٥- طاهره موسوی: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٦- مریم واحدی: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٧- فرانک طاووسی: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٨- نارسیس: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
٩- بهشته بابائی: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
١٠- فرشته: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
١١- خدیجه گلچین: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد. ١٢- فخری: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
١٣- کتایون داد امیری فرد: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد. وی در زندان تغییر ایدئولوژی داده و به چپ پیوسته بود.
١٤- سیمین: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
١٥- مریم (ماریا) رستمی: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
١٦- عطیه: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
١٧- ویدا غفوری: هوادار سازمان مجاهدین خلق در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧ در رشت به دار آویخته شد.
بيداران