۲ شهریور ۱۳۹۵

قتل عام 67 - معنای سیاسی فایل صوتی سخنان آقای منتظری


احسان امین الرعایا

فایل صوتی آقای منتظری را در اینجا بشنوید


گفتگوی ضبط‌شده در این ‌فایل صوتی، لحظه‌ بسیار مهمی در تاریخ رژیم  ولایت فقیه  و در تاریخ معاصر ایران را بیان می‌کند. لحظه‌یی که هیولای قدرت دست‌اندرکار یک تغییر اساسی برای عبور دادن رژیم از یک تند پیچ سهمگین است.

بررسی این گفتگو از نظر سیاسی می‌تواند به ‌روشن کردن حقایق مهمی راه ببرد. اما وقتی که بخواهیم از منظر سیاست، روند یا کنش و واکنشی را مطالعه کنیم، باید به قلمرو قدرت، به نسبتها و موازنه‌های درون و بیرون‌ آن، و به فرآیند تولید و چگونگی توزیع قدرت نظر کنیم.

این لحظه، انگیخته اوضاع و احوالی است هم‌بافته چند مخاصمه سرنوشت‌ساز: قدرت برین حکومت در جنگ با رقیب اصلی منطقه‌یی خود شکست خورده، در جنگ با مردم تحت سلطه خود، نیروی مقاومت آن، ارتش آزادیبخش ملی، را پس‌زده و هم‌هنگام درگیر جنگ جانشینی است. این واپسین جنگ، به‌ظاهر با نوشتن یک حکم عزل می‌تواند فیصله یابد، اما چنان طاقت‌فرساست که خمینی به‌مدت دو سال «با دل پرخون» صبر می‌کند.

چرا جنگ جانشینی تا این پایه پرصعوبت است؟ زیرا در آن هنگام، تجلی انواع کشاکش‌های قدرت حاکم با دیگران است: با مجاهدین و نیروی کمین کرده درون جامعه برای کسب آزادی، با عصیان عمومی برساخته هشت سال جنگ مصیبت‌بار، با تمایل مخالف روبه‌گسترش درون حکومت و... . و با امر «زمان» که سازمایه اضطرار‌ است و هر روز یا هر ساعت با  مرگ خمینی  می‌تواند به ‌انتها برسد.

در این تنگناست که حدود یک‌ماه پیش از این، خمینی، هنگام نگارش متن پذیرش آتش‌بس و جام‌زهر، دو کار اساسی دیگر را هم به‌فرجام رسانده است؛ یکی نوشتن حکم بی‌تاریخ قتل‌عام زندانیان مجاهد، دیگری تصمیم به‌عزل قائم‌مقام وقت خود. در حقیقت، تسلیم شدن به‌آتش‌بس، کشتار زندانیان سیاسی و برکناری آقای منتظری سویه‌های گوناگون و هم‌پوشان پدیده واحدی است متضمن سربرآوردن یک لویاتان دیگر.

کشاکش دو قطب اصلی قدرت

فایل صوتی یاد‌شده، در اصل مجادله‌یی است بین دو قطب اصلی قدرت حاکم؛ یک طرف آقای منتظری و طرف دیگر خمینی.

دو سال پیش از این، یک شکاف بزرگ در الیگارشی قدرت پدیدار شده است. این زمانی است که هسته اصلی قدرت، که بی‌واسطه به خمینی متصل است، به‌مذاکره پنهانی با آمریکا رو آورده در این سوداست که در منازعه قدرت دست بالا را پیدا کند. با همین نقطه عزیمت، تصمیم‌گیری درباره زد و بندهای خارجی، سفر مک فارلین و یک مقام اسراییلی به‌ تهران، دریافت موشکهای تاو و... را در دایره بسته خود نگه داشته‌ است.

آقای منتظری به‌زودی از این ماجرا مطلع می‌شود و با اشاره خود او، دستیار بسیار معتمدش، مهدی هاشمی، سفر مخفی مک فارلین را از طریق روزنامه لبنانی الشراع برملا می‌کند.

در نقطه مقابل، خمینی برای به ‌انقیاد کشاندن منتظری، به‌ روال معمول‌ خود که گروگان‌گیری است دست می‌زند:‌ مهدی هاشمی را دستگیر می‌کند و با دروغ‌پراکنی، پرونده سازی، اعتراف‌گیری، مصاحبه تلویزیونی و سایر اشکال جنگ روانی یک کارزار سنگین علیه قائم‌مقام خود به‌پا می‌کند.

بازجویی از مهدی هاشمی را خمینی شخصاً هدایت می‌کند و مطابق توضیحات ری‌شهری وزیر وقت اطلاعات، این خمینی است که نوارهای بازجویی را گوش می‌کند و نظر می‌دهد که آیا مهدی هاشمی «صداقت» به‌خرج داده یا خیر.([i])

با این‌همه از آنجا که آقای منتظری کوتاه نمی‌آید، به‌دستور خمینی مهدی هاشمی اعدام می‌شود. نامه بسیار تند آقای منتظری در آن ایام که به‌ خمینی می‌نویسد: «جنایات اطلاعات شما و زندانهای شما، روی شاه و ساواک شاه را سفید کرده است» گویای بحران حدت یافته میان دو قطب رژیم است که از این پس رو به‌وخامت می‌رود.

در این ‌زمان، 24مرداد 67، هنگام گفتگوی آقای منتظری با چهار تن از مجریان قتل‌عام، خمینی از سر ناچاری محض آتش‌بسی را پذیرفته و مهم‌ترین اشتغال روزانه خود و حلقه نزدیک دستیارانش، کشتار وسیع زندانیان مجاهد است.

چهار جلاد گردآمده در خانه‌ آقای منتظری فرستادگان خمینی‌اند. با وجود تنگی وقت و اوضاع اضطراری که آن‌ها را از صبح تا ساعت ده و نیم شب، بی‌وقفه درگیر کشتارها کرده، خمینی یک مأموریت سیاسی برعهده مأموران خود گذاشته است که شریک کردن آقای منتظری در مسئولیت قتل‌عام است. اصرار آن‌ها به ‌آقای منتظری که با کشتار 200 مجاهد دیگر موافقت کند، با همین هدف است.

در آن لحظه آقای منتظری به‌روشنی می‌داند که در  قتل‌عام زندانیان سیاسی  خودش نیز هدف قرار گرفته است. او چند بار واکنش خانواده‌های زندانیان اعدام شده را گوشزد می‌کند که:‌ «‌جواب خانواده‌ها را چه می‌دهید؟» این پرسش هم چشم امیدی است که به برآمدن موج اعتراضهای اجتماعی دارد و هم‌ زبان تهدید او خطاب به‌خمینی که وقتی مردم سر به‌ عصیان بردارند او حق را به‌ آن‌ها می‌دهد و در کنارشان خواهد بود.

اما ترسناک‌ترین تهدید نهفته در سخنان آقای منتظری احتمال علنی کردن نامه‌های اعتراضی خود اوست:

«من اگه واسه‌ خاطر شخص امام و انقلاب نبود من نامه‌ام را پخش می‌کردم. می‌دانید چقدر به نفع دشمنان بود؟» .

یکی از دژخیمان حاضر:‌ «بله، تبعات ناگواری داشت» .

در این گفتگو طرف شکست خورده خمینی است که نمی‌تواند آقای منتظری را به ‌تأیید قتل‌عام بکشاند. بنابراین، نتایج لازم را می‌گیرد که هم پروژه کشتار را در حداکثر اختفا انجام دهد و هم آن را تسریع کند.

اما آقای منتظری به‌همین ایستادگی که البته بس شرافتمندانه‌ و والاست، بسنده می‌کند و به‌ کارکرد هیولای خونخوار قدرت بهای لازم را نمی‌دهد. او نمی‌داند که هیولا به سرعت همه چیز را فرو خواهد بلعید. وگرنه، در آن هنگام صحیح‌ترین واکنش علنی کردن نامه‌های اعتراض به‌ قتل‌عام و اعلام استعفا بود.

نمی‌توان پیامدهای وقایع تاریخی را چنان‌چه در صورتها و در مسیرهای دیگر محقق می‌شد، ترسیم کرد. زیرا حرکت تاریخ یک روند تک‌راستا نیست و هر واقعه‌یی نه عکس‌العمل ساده و مستقیم واقعه پیشین خود بلکه برآمد دیالکتیکی مجموعه روندهای سیاسی و اجتماعی است.

با این‌حال اگر امکانی برای جلوگیری از قتل‌عام 67 متصور بود، از این دو راه محقق می‌شد:

نخست آن که ارتش آزادیبخش ملی در چهار زبر متوقف نمی‌ماند و قادر می‌شد تا کرمانشاه جلو برود. همین پیشروی (و نه حتی شکل‌گیری فرآیند سرنگونی رژیم) هم تعادل درونی حکومت را به‌زیان حلقه اصلی قدرت به‌هم می‌زد و هم مجریان قتل‌عام و آدم‌کشان فرومایه تحت‌امر آن‌ها را از آینده خود بیمناک می‌کرد؛ در نتیجه ماشین کشتار از حرکت باز می‌ماند.

دیگر آن‌که آقای منتظری فریادهای پرخشم و احتجاجات سیاسی و فقهی خود علیه قتل‌عام زندانیان در همین جلسه را علنی می‌ساخت و با استعفا از مقام خود یک توفان عظیم سیاسی به‌پا می‌کرد.

چند ماه بعد، هیولا که از اعدام زندانیان فارغ شد این‌بار دست به‌کار ماجرای عزل قائم‌مقام شد.

تا آن موقع آقای منتظری نامه‌های اعتراضی خود را فاش نکرده بود. اما حریف، از درز دادن یکی از همان نامه‌ها در رادیو بی‌بی‌سی برای  عزل منتظری  سود جست.

با این‌که این تصمیم پس از کشتار زندانیان و برقراری سلطه سنگین رعب و سرکوب در همه جا از جمله در درون رژیم اتخاذ شد، باز هم‌چنان تنشهایی در درون حکومت برانگیخت که خمینی شخصاً به وزرای دولت و اعضای مجلس خود نامه نوشت و آن‌ها را تهدید کرد که «در صورت تخطی، هر کس در هر موقعیت بلافاصله به مردم معرفی خواهد شد» . ([ii])



هرم سیاسی رژیم قتل‌عام

فایل صوتی نوری بر هرم سیاسی نظام قتل‌عام می‌اندازد:‌ رهبری‌کنندگان این کشتار چه کسانی بودند؟

در گفتگوی مورد بحث چهار دژخیم مخاطب آقای منتظری در سنین بین 27 تا 35ساله‌اند([iii]) و از سواد فقهی و دانش حقوقی اندکی برخوردارند. به‌جای آن، مهم‌ترین قابلیت‌هایشان گوش‌ به ‌فرمانی و پرکاری است. همچنین این‌که در جناح‌بندیهای درون رژیم از هیچ‌کس جز حلقه اصلی قدرت حساب‌ نمی‌برند و در قساوت حدی نمی‌شناسند. با این‌همه اختیارات‌شان محدود به‌ حوزه قضایی تعیین‌شده برای آن‌ها و محتوای کارشان صدور احکام اعدام است. بنابراین، لایه‌یی از مقامهای ارشد باید وجود داشته باشند که امور قتل‌عام را نه تنها در تهران و کرج بلکه در سراسر کشور اداره و هدایت کنند.



این مدیران ارشد چه کسانی هستند؟

در فایل صوتی می‌شنویم که «آقای مرعشی (از اعضای شورای عالی قضایی وقت) تلفن می‌کند و می‌لرزد» که آقای منتظری (برای توقف اعدام‌ها) «پاشو برو پیش امام» . منتظری از تسلیم‌شدگی و انفعال شورای عالی قضایی در برابر خمینی برآشفته است: «مرده شور شورای عالی قضایی را ببرد» .

به‌نوبه خود مجریان قتل‌عام شکایت می‌کنند که شورای عالی قضایی تنها هفته‌یی سه جلسه برگزار می‌کند و بقیه وقت‌اش را به ‌درس دادن در قم می‌گذراند.

منتظری، قاضی‌القضات وقت، موسوی اردبیلی را نیز فردی بزدل و ضعیف‌النفس معرفی می‌کند که در نماز جمعه تهران با شعارهای عوامل رژیم برای اعدام زندانیان همراهی نشان می‌دهد([iv]) و به‌جای جلوگیری از ادامه کشتارها تنها به‌ طرح این سؤال از خمینی اکتفا می‌کند که آیا زندانیان سر موضع در شهرها باید به مراکز استان انتقال یابند یا در همان شهرها اعدام شوند؟

روشن است که هم موسوی اردبیلی به‌دلیل مسئولیت‌اش در رأس قضاییه و هم اعضای شورای عالی قضایی و سایر مقامهای این دستگاه خونریز، همه در شمار شرکای این جنایت بزرگ‌اند و باید پاسخگوی آن باشند. با این‌حال در هرم سیاسی رژیم قتل‌عام آن‌ها نیز در ذیل هدایت‌کنندگان اصلی جا می‌گیرند.

اما این تصمیم‌گیرندگان همان نزدیک‌ترین حلقه مقام‌ها به خمینی یعنی مثلث خامنه‌ای، رفسنجانی و احمد خمینی است.

کسانی که ادعا می‌کنند خامنه‌ای از قتل‌عام سال67 بی‌خبر بوده یا به‌هر شکلی از این جنایت فاصله گرفته، برای دفاع از نظام حاکم وقایع روشن و قطعی را تحریف می‌کنند. رژیم خمینی که موضوع قتل‌عام زندانیان را تا چندماه پوشیده نگه‌داشته بود، از اوایل آذر 1367 با احتیاط بسیار و به‌تدریج برخی خانواده‌ها را از شهادت فرزندان‌شان مطلع کرد. زیر تأثیر انتشار این خبر، در نهم آذر 1367 هنگامی که خامنه‌ای رئیس جمهور وقت رژیم به‌مناسبت  روز دانشجو  در یک دانشگاه حضور یافته بود، از این بابت مورد سؤال قرار گرفت: «حجت الاسلام والمسلمین خامنه‌ای هفته گذشته در یک جمع گرم و صمیمی دانشجویی به مهمترین و اساسی‌ترین سؤالات مطرح در جمع‌های دانشجوی پاسخ داد… . سؤال شد علت بی‌توجهی جمهوری اسلامی به مسأله حقوق‌بشر و اجازه ندادن به کارشناسان حقوق‌بشر  سازمان ملل‌متحد  پیرامون تحقیق این مسأله چیست؟ علت اعدام‌های وسیع در ایران در تهران و استانها چیست؟

رئیس جمهور در پاسخ گفت: این لحن سؤال شما لحن بیانات اخیر رادیوهای بیگانه است. اما در عین‌حال سؤال است و پاسخ می‌دهم. ما به مسأله حقوق‌بشر بی‌اعتنا نیستیم… . آن‌ها که برعلیه ما در دنیا راجع به حقوق‌بشر حرف می‌زنند می‌خواهند منافقین و کسانی که قصد براندازی این نظام را دارند در این کشور هرکاری که دلشان می‌خواهند بکنند و نظام کوچکترین عکس‌العملی از خود نشان ندهد. این برخلاف مصالح مردم و نظام است. از اول انقلاب تا کنون سیاه‌ترین فجایع را در مملکت منافقین راه انداخته‌اند، سازمان عفو بین‌الملل،  کمیسیون حقوق‌بشر  سازمان ملل یک کلمه حرف نزدند… … مسأله سیاسی است برادر من!

اما اعدام‌ها! درست همان تعبیری که از رادیوهای بیگانه شنیده می‌شود. خوب رادیو منافقین هم همین را می‌گوید. مگر ما مجازات اعدام را لغو کردیم!؟ ما مثل بسیاری از کشورهای دنیا مجازات اعدام داریم، برای چه کسانی؟ برای کسانی که جرایم آن‌ها مستوجب اعدام است. هر کس این جرایم را مرتکب شود ما اعدامش می‌کنیم. قوم و خویش و بیگانه هم ندارد. آن آدمی که در زندان با منافقین در حمله مسلحانه به داخل مرزهای جمهوری اسلامی و با دشمن بیگانه آن فجایع را در اسلام‌آباد، کرند و آن‌جاها راه انداختند ارتباط دارد، آیا به عقیده‌ی شما باید به او نقل و نبات داد؟ اگر ارتباطش با آن دستگاه خائنانه مشخص شده، باید چه کارش کنند؟ این از نظر ما محکوم به اعدام است و اعدامش هم می‌کنیم... » . ([v])

مقام کلیدی دیگر در بالاترین سطح مدیریت قتل‌عام رفسنجانی است. او به‌رغم همه کوشش‌هایش برای کتمان نقش و مسئولیت خود، در کتاب خاطرات خود شرح کوتاهی از دیدار و گفتگو با یکی از دژخیمان مجری قتل‌عام‌ها درج کرده که اعتراف روشنی به‌ جایگاه او در رهبری این کشتارهاست:

«آقای [علی] شوشتری [معاون قضایی و جانشین] مسئول سازمان زندانها آمد و راجع به زندانیها و مخصوصاً گروهک‌ها و مسائل اخیر آن‌ها در رابطه‌ی با شرارتهای منافقین، اطلاعاتی داد و گفت از حدود پنج هزار زندانی گروهکی، یک سوم بر سر موضع هستند و یک سوم تائب و یک سوم منفصل» . ([vi])

رفسنجانی در این زمان جانشین فرمانده‌ی کل قواست و همراه با خامنه‌ای و احمد خمینی (در نقش دستیار خمینی) همه امور داخلی و خارجی کشور، از جبهه‌های جنگ تا دولت و مجلس و زندانها را اداره می‌کنند.

مهدی هاشمی که قبلاً به ‌او اشاره شد، در نامه‌یی به آقای منتظری می‌نویسد: «مثلثی که بر کل کشور و حتی مجاری اندیشه حضرت امام تسلط داشته و حکومت می‌کنند و همه رویدادها و حوادث را به‌شدت تعقیب می‌کنند، به آینده و دورنمای رهبری آینده انقلاب مضطربانه چشم دوخته‌اند» .. «این مثلث هرکس را که در برابر معادلات آنان سر تسلیم فرود نیاورد، (می‌زنند) مانند نگارنده مفلوک... » . ([vii])

خود منتظری نیز در کتاب خاطرات خود توضیح می‌دهد که کشور در دست همین سه‌ نفر اداره می‌شود.([viii]) امرور وقایع دهه 1360 درباره جایگاه تعیین کننده سران قوا در اداره روزانه امور کشور تردیدی باقی نمی‌گذارد. در میان این سران‌ ، به‌طور خاص مثلث یاد شده از نقشی محوری برخوردار است و این سه‌نفر را باید بالاترین مقامهای هدایت کننده ماشین قتل‌عام در سال 67 محسوب نمود. به‌تازگی روزنامه حکومتی اعتماد پیرامون همین کشتارها نوشت: «بعدها با دلایلی ضعیف‌تر همین پیشنهاد [اعدام جمعی زندانیان] درباره بخشی از کمونیست‌های داخل زندان هم مطرح شد که  امام خمینی تصمیم‌گیری در آن زمینه را به جلسه سران قوا ارجاع دادند و در آن جلسه تقریباً تمام سران قوا و نخست‌وزیر با آن پیشنهاد مخالفت کردند و اقدامی مشابه درباره کمونیست‌های داخل زندان صورت نگرفت» . ([ix])

کتمان این واقعیت که بسیاری زندانیان مارکسیست و غیرمجاهد نیز در سال 67 مشمول اعدام‌های جمعی شدند، بخش مخدوش گزارش بالاست. اما بخش صحیح آن نقش‌آفرینی جلسه سران قوا در مدیریت قتل‌عام است.

نمونه‌های متنوع و متعدد دیگری از مدارک و شواهد معتبر در این زمینه وجود دارد. اما همه این اسناد با وجود صراحت و قطعیت‌شان، از نظر اهمیت فرع بر فرآیند سیاسی سال‌های 67 و 68 است. این فرآیند، نضج‌گرفتن قدرتی است که پس از عبور از قتل‌عام زندانیان سیاسی و عزل منتظری سربرآورد. در حقیقت، قدرت حاکم پس از خمینی، برساخته ماشین کشتار است. در غیراین صورت خامنه‌ای که در سلسله مراتب آخوندی جایگاه نازلی داشت و از سواد حوزوی چندانی برخوردار نبود، چگونه توانست در مسند ولایت فقیه بنشیند؟ او چه قابلیتی داشت که آیت‌الله‌های حکومتی با جداسازی رهبری رژیم از مرجعیت فقهی و حذف شرط مرجعیت از ولایت فقیه در قانون اساسی، برای صعودش به بالاترین مسند حکومت راه باز کردند؟

مهم‌ترین سرمایه خامنه‌ای و رفسنجانی که سایر باندهای رژیم را هم به ‌اطاعت واداشت، نقش تعیین‌کننده آن‌ها در حفظ رژیم از طریق قتل‌عام زندانیان سیاسی، عزل آقای منتظری و مقابله با ارتش آزادیبخش ملی بود.

آن‌ها قدرتی را شکل دادند که اعتبارش را از ریختن خون نسلی از رشیدترین فرزندان ایران و انهدام بخش عظیمی از سرمایه‌ انسانی و معنوی این کشور به‌دست آورده‌ است. این پشتوانه ـ یک شر عمومی به‌مثابه مصلحت عالیه تمام اجزا و هموندان حکومت کنونی ـ آری سبب حفظ تا کنونی رژیم بوده است؛ اما همچنین مانع ثبات‌یابی سیاسی حقیقی آن است.

این‌که انتشار فایل صوتی یک جلسه برگزار شده در 28سال پیش، مانند یک زلزله سیاسی در این رژیم عمل می‌کند، به‌این معنی است که رژیم ولایت فقیه در برابر پرونده قتل‌عام به‌طرزی چاره‌نشدنی آسیب‌پذیر است. این پرونده نه واقعه‌یی سپری شده و فرونهاده در بایگانی تاریخ است، نه امری تقلیل‌یافته در دایره بسته حقوق‌بشر. بلکه فراتر از آن، امری است در قلمرو مقاومت و آزادی. هر قدمی در این میدان، از جمع‌آوری اطلاعات و جزییات درباره سربداران سال67 تا افشای موقعیت و هویت جلادان، همه اجزای مبارزه‌یی است برای به‌زیر کشیدن ولایت فقیه.

پانویس





[i]  «خاطرات سیاسی ریشهری»، ج3، صص70 و 71

[ii]  متن نامه خمینی به نمایندگان مجلس: «بسم الله الرحمن الرحیم، خدمت فرزندان عزیز، نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی، و وزرای محترم - دامت افاضاتهم. با سلام، شنیدم در جریان امر حضرت آقای منتظری نیستید و نمی‌دانید قضیه از چه قرار است. همین قدر بدانید که پدر پیرتان بیش از دو سال است در اعلامیه ها و پیغامها تمام تلاش خود را نموده است تا قضیه بدین جا ختم نگردد، ولی متأسفانه موفق نشد.
از طرف دیگر وظیفه شرعی اقتضا می‌کرد تا تصمیم لازم را برای حفظ نظام و اسلام بگیرد. لذا با دلی پرخون حاصل عمرم را برای مصلحت نظام و اسلام کنار گذاشتم. ان‌شاءالله خواهران و برادران در آینده تا اندازه ای روشن خواهند شد. سفارش این موضوع لازم نیست که دفاع از اسلام و نظام شوخی بردار نیست؛ و در صورت تخطی، هر کس در هر موقعیت بلافاصله به مردم معرفی خواهد شد. توفیق همگان را از خداوند متعال خواستارم. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته ـ ۲۶ / ۱ / ۶۸ ـ روح الله الموسوی الخمینی» .

[iii]  جلادان یادشده و موقعیت شغلی و سنی هر یک بهاین شرح است: حسینعلی نیری (حاکم شرع وقت، 32ساله) ـ مرتضی اشراقی (دادستان وقت، حدود 35ساله) ـ ابراهیم رئیسی (معاون وقت دادستانی، 27ساله) ـ  مصطفی پورمحمدی  (نماینده وقت وزارت اطلاعات، 29ساله)
[iv]  موسوی اردبیلی رئیس دستگاه قضایی، خطبه ی جمعهی تهران ۱۴ مرداد ۱۳۶۷: «مسأله منافقین برای ما مشکل بزرگی بود. تعداد زیادی از آنها از ایران رفتند و در عراق برای خودشان بساط و دستگاه سازمان درست کرده‏اند. جمعی از آنها هم در ایران در زندان‏ها هستند. ما اگر جنگ را تمام می‏کردیم تازه گرفتار مشکل منافقین بودیم. برای ما حل مشکل منافقین به آسانی ممکن نبود و هزینه‏های فراوانی داشت، اما پیش از قبول قطع‏نامه، خداوند این مشکل را مثل آب خوردن حل کرد. (تکبیر نمازگزاران)... . مردم ایران چنان از دست منافقین خشمگین هستند که قوه قضاییه از سوی افکار عمومی تحت فشار بسیار زیاد است. مردم می‏گویند چرا منافقین را محاکمه می‏کنید؟ اینها که محاکمه ندارند. حکمش معلوم است، موضوعوش هم معلوم است، جزایش هم معلوم است. قوه قضاییه در فشار است که اینها چرا محاکمه می‏شوند؟ چرا همه اینها را اعدام نمی‏کنید؟ چرا بعضی از آنها زندانی می‏شوند؟ (شعار نمازگزاران: منافق زندانی، اعدام باید گردد)... . قاضی از یک طرف باید رعایت ضوابط محاکمه را بکند و از طرف دیگر در فشار افکار عمومی است... مردم آن‌قدر برای نابود کردن منافقین به قوه قضاییه فشار می‏آورند که حتی از قوه قضاییه انتظاراتی بیشتر از اختیاراتش دارند... من با شما هماهنگ هستم و به شما حق می‏دهم و می‏گویم اینها نباید عفو بشوند. (تکبیر نمازگزاران) من این حرف را تحت تاثیر جو بر زیان نمی‏آورم، بلکه به‌دلیل اطلاع از شدت لجاجت آنها این حرف را می‏زنم. » ـ به نقل از کتاب «همپای انقلاب، خطبه‌های نماز جمعه حضرت آیت‌الله العظمی موسوی اردبیلی»، گردآوری و تدوین سید محمدباقر نجفی کازرونی، مؤسسه انتشارات دانشگاه مفید، قم، بهار ۱۳۸۵ ـ صص 385 ـ 386 ـ 387

[v]  «کارنامه و خاطرات  هاشمی رفسنجانی  سال ۱۳۶۷، پایان دفاع و آغاز بازسازی»، ص ۲۵۷ ـ چاپ هفتم، 1390

[vi]  روزنامه رسالت ۱۶ آذر ۱۳۶7
[vii]  کتاب «از جدایی تا رویارویی»، ص49
[viii]  خاطرات آیتالله منتظری صفحه 512
[ix]  روزنامه اعتماد 24مرداد 95

۲۰ مرداد ۱۳۹۵

قتل‌عام زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ با فتوی خمینی این بزرگترین بلیه تاریخ ایران زمین

قتل‌عام زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷

 


مرداد سال67 بدون شک در سینه تاریخ ایران حک شده و هرگز فراموش نخواهد شد. این ماه از یک‌سو یادآور برگ زرّینی از فداکاری و وفاداری به آرمان آزادی و پای‌بندی به اصول و از سوی دیگر افشاگر اوج شقاوت و بی‌رحمی خمینی و دار و دسته جنایتکار حاکمش بوده و خواهد بود.
به‌دنبال به‌گل نشستن کشی جنگ ضدمیهنی و سرکشیدن جام زهر آتش‌بس و رعشه سرنگونی، خمینی خون‌آشام یکی از فجیع‌ترین جنایات ضدبشری در تاریخ معاصر را، با قتل‌عام هزاران زندانی سیاسی رقم زد.

زمینه‌های این کشتار هولناک و بی‌رحمانه که یک توطئه سیاه برای نسل‌کشی فرزندان راستین مردم ایران بود، به‌دستور شخص خمینی و از سالها قبل فراهم شده بود. ماشین کشتار و قتل‌عام سراسری زندانیان سیاسی از 28تیر (درست یک‌روز پس از سرکشیدن جام‌ زهر آتش‌بس) شروع به‌کار کرد ولی تمرکز و بیشترین آمار کشتار بین 5 تا 25مرداد بود. این کشتار در شهریورماه نیز استمرار یافت. زندانیان مقاوم و مبارز سایر گروهها نیز در شهریورماه به خیل شهیدان قتل‌عام پیوستند. این کشتار تا چند ماه در سراسر زندانهای کشور ادامه داشت. البته ادامه این کشتار به اشکال و ترفندهای مختلف تا سال 68 ادامه یافت.

هدف اصلی، کشتار و از بین بردن کلیه زندانیان مجاهد و مبارزی بود که طی سالیان با مقاومت قهرمانانه خود و تحمل سرفرازانه تمامی سختی‌ها و شکنجه‌های قرون‌وسطایی دژخیمان، برگ زرینی از مقاومت و فداکاری را در تاریخ معاصر میهن‌مان رقم زده بودند.
در آن روزهای سیاه، «هیأت مرگ» خمینی مرکب از سرسپرده‌ترین عناصر وزارت اطلاعات، دادستانی، قوه به‌اصطلاح قضاییه و سرکردگان زندانها با تمهیدات و تدابیر شدید امنیتی، اجرای طرحی را که از سالها پیش مدنظر داشته و از زمستان سال 66 تدارکش را در اغلب زندانهای سراسر کشور دیده بودند، به‌طور متمرکز آغاز کردند.

«هیأت مرگ» در یک مکالمه چند دقیقه‌ای حکم قتل مجاهدین و مبارزین اسیر را صادر می‌کرد. بنا‌به ‌شهادت بازماندگان این واقعه هولناک، زندگی یا مرگ یک مجاهد از سوی هیأت مرگ تنها با یک معیار رقم زده می‌شد؛ این‌که مجاهد اسیر هویت خود را چگونه بیان می‌کند؛ «مجاهد!» یا «منافق»! این‌جا بود که حکم قتل آنان با قساوتی مافوق تصور صادر می‌شد، قساوتی که با هیچیک از موازین شناخته شده رفتار با اسیران و زندانیان قابل مقایسه نیست. این در حالی بود که تمامی اسیران، حتی بر اساس قانون خود رژیم دارای حکم بوده و بسیاری از آنان سالها از پایان حکم‌شان گذشته بود.

زندانهای اوین و گوهردشت، مرکز این کشتار بودند. اما به گواهی شاهدان هیچ زندان و شهر و روستایی از این کشتار در امان نماند. آن‌چنان که پس از گذشت ربع قرن، هنوز هم ابعاد و اسرار این قتل‌عام هولناک در کمیّت و کیفیت واقعیش در پرده ابهام است. هنوز خانواده‌های بی‌شماری از سرنوشت فرزندان‌شان بی‌خبرند! هنوز رژیم آخوندی اطلاعی از سرنوشت بی‌شمار زندانیان سیاسی که نام و مشخصات‌شان در زندانها و دادگاههایش ثبت شده، به خانواده‌هایشان نداده است. برای مشخص شدن ابعاد این جنایت در این‌جا خوب است به افشاگری یکی از عناصر ریزشی رژیم اشاره کنیم.
این کشتار فجیع و بی‌سابقه با حکم کتبی و نظارت مستقیم شخص خمینی صورت گرفت. بعد از پذیرش قطعنامه و سرکشیدن جام زهر توسط خمینی، کلیه پاسداران و حتی کارکنان اداری زندان در آماده‌باش کامل قرار گرفتند! تمام مرخصی‌های زندانبانان و کارکنان زندان لغو گردید. ملاقات زندانیان به‌طور کامل قطع شد. تلویزیون و روزنامه‌ها از بندها جمع شد. کلیه امکانات ارتباطی کارکنان زندان با خارج از زندان قطع و تنها یک خط تلفن در اختیار «کمیسیون مرگ» قرار گرفت. به‌ تمامی کارکنان اداری، نگهبانان و پاسداران دستور داده شد تا در قتل زندانیان شرکت نمایند، این‌کار با این هدف صورت گرفت تا با آلوده کردن کارکنان زندان به جنایت، اسرارشان برملا نگردد. تنها معدودی از شاهدان مستقیم آن جنایت هولناک توانستند از آن قتل‌عام جان بدر ببرند و تعداد اندکی از این شاهدان توانستند از جهنم آخوندها خارج شده و در مقابل مراجع بین‌المللی شهادت بدهند.

از همان هفته‌های اول شروع قتل‌عام‌ها، رهبر مقاومت برادر مجاهد مسعود رجوی و سازمان مجاهدین خلق ایران، اقدام به افشای آن و تلاش برای توقف این جنایت کردند و اعتراضات گسترده‌یی از طرف مقاومت ایران صورت گرفت. به‌دنبال این اقدامات و انعکاس گسترده بین‌المللی، رژیم مجبور شد دیگر نتواند در ابعاد گسترده اعدامها را ادامه دهد ولی به شیوه‌های دیگر متوسل شد. یکی از این شیوه‌ها سیاست آدم‌ربایی و ترور مجاهدینی بود که قصد خروج از کشور و پیوستن به ارتش آزادیبخش را داشتند، نام برد. رژیم بعد از دستگیری این مجاهدین، مسئولیت دستگیری آنها را به‌عهده نگرفته بلکه در اقداماتی ساختگی و با ارسال نامه از طرف مجاهدین دستگیر شده به خانواده‌هایشان چنین وانمود کند که این مجاهدین به سازمان پیوسته‌اند و در پایگاههای سازمان در حال آموزش و... هستند، تا بدین‌ترتیب رد خود را گم کرده و بتواند هم با دست باز مجاهدان دستگیر شده را شکنجه و اعدام کند و هم مسئولیت آن را برعهده نگیرد. یکی دیگر از این شیوه‌های استمرار قتل‌عام، اعدام مجاهدین تحت‌عنوان قاچاقچی و... بود.

دراین‌جا برای نشان‌دادن شیوه‌های رژیم ضدبشری به نمونه‌هایی از هر دو شیوه فوق می‌پردازیم:

سیاست «آدم‌ربایی، ترور، پنهانکاری و فریب»!
بررسیهای دقیق آماری و انبوه اسناد و مدارک موجود، همچنین گزارشات و مصاحبه با شاهدان‌ عینی که توسط واحد تحقیق شهیدان قتل‌عام تا کنون به‌عمل آمده است؛ نشان می‌دهد که در سال 1366 پس از تأسیس ارتش آزادیبخش ملی ایران. رژیم آخوندی به‌منظور مقابله با موج پیوستن و اعزام جوانان انقلابی و زندانیان سیاسی آزاد شده، به ارتش ‌آزادیبخش، رژیم ضدبشری از سیاست «آدم‌ربایی، ترور، پنهانکاری و فریب!» استفاده کرده است. با در نظر گرفتن شرایط سیاسی‌–‌اجتماعی آن دوران، می‌توان اهداف رژیم از اتخاذ این سیاست را در دو محور زیر خلاصه کرد:
اولا: رژیم به این وسیله می‌توانست از طریق آدم‌ربایی، ترور و قتل هواداران سازمان با موج پیوستن به ارتش آزادی‌بخش‌ملی، که در طول سال 66 و بخشی از سال 67 اوج گرفته بود، مقابله نماید!

ثانیا: در عین‌حال از فشارهای بین‌المللی و صدور قطعنامه‌های محکومیت علیه نقض حقوق‌بشر در ایران از طریق برگرداندن برگ حقوق‌بشر بر روی خود مجاهدین جنایت علیه بشریت را مشروع جلوه دهد!

وزارت بدنام اطلاعات آخوندی برای پیشبرد این سیاست کثیف خود از طریق فریب خانواده فرد مفقود شده، با صحنه‌سازیهای خاص آخوندی، این‌طور وانمود می‌کرد که گویا اعضای خانواده آنها نزد مجاهدین در منطقه مرزی و یا در دفاتر سازمان در پاکستان هستند! تا به این ترتیب از عواقب سیاسی و اجتماعی این جنایت، خود را خلاص نمایند!
خواهر مجاهد اعظم نیاکان خواهر بزرگتر مجاهد شهید زهرا نیاکان در نامه‌یی به واحد تحقیق شهیدان قتل‌عام سال 67 در این باره می‌نویسد:
«... وقتی خانواده برای پیگیری وضعیت زهرا به دادستانی! مراجعه می‌کنند دادستانی در پاسخ به خانواده می‌گوید: ”بروید از مجاهدین سراغ او را بگیرید آنها او (زهرا) را برده‌اند»... !
در تحقیقاتی که تا کنون به‌عمل آمده است نمونه‌های بسیاری از شهیدان را می‌توان نام برد که با همین روش سربه‌نیست شده‌اند، از جمله شهیدان مجاهد، ابراهیم و زهرا طاهری، زهرا نیاکان و لیلا مدائن، نرگس خانیان، سیامک طوبایی، حسن افتخارجو، جواد تقوی قهی، محمد سلامی و بسیاری دیگر از شهیدان که شرح گزارشات تک به تک آنها در حوصله این مقاله نیست و به هر یک در جای خود پرداخته خواهد شد. اما برای روشن شدن این سیاست کثیف در این‌جا تنها به تشریح یک نمونه اکتفا می‌کنیم.

دو تن از مجاهدانی که به این شیوه سربه‌نیست شده‌اند ابراهیم و زهرا طاهری خواهر و برادری هستند که در سال 66 بقصد پیوستن به ارتش آزادیبخش ملی هنگام خروج از کشور در مرز پاکستان دستگیر و از سال 67 تا کنون هیچ اطلاعی از آنان در دست نیست! قاسم طاهری برادر بزرگتر آنها طی گزارشی به واحدتحقیق شهیدان قتل‌عام67 در رابطه با مفقود شدن برادر و خواهرش چنین می‌نویسد:
«... وزارت اطلاعات ابراهیم و زهرا را که با هم در سال 66 از داخل به‌سمت پاکستان می‌رفتند دستگیر کرد، آنها به یک کانال آلوده وصل شده و در تور وزارت اطلاعات قرار داشتند. وزارت اطلاعات برای این‌که رد گم کند و به خانواده بگوید که آنها دستگیر نشده‌اند بلکه به پاکستان و بعد هم به عراق! نزد مجاهدین رفته‌اند، در دو نوبت عکس دوتایی آنها را در زیر قاب‌عکس خواهر مریم و برادر مسعود! همراه با یک نامه دست نوشته و بدون تاریخ! برای مادرم ارسال می‌کند. یکبار به‌عنوان این‌که در پاکستان هستند یعنی به سلامت از کشور خارج شدند! و بار دیگر نامه‌یی از عراق! یعنی این‌که آنها به سلامت در منطقه و نزد سازمان رسیده‌اند. عکسها و نامه‌ها نزد خودم موجود است»...
قاسم در ادامه گزارش خود به تناقض این نامه اشاره کرده و می‌نویسد: «... تناقض مسأله این‌جاست که من سالها پیش از آمدن آنها در منطقه بودم و به‌راحتی به من دسترسی داشتند و اگر آنان به منطقه آمده بودند من کمتر چند ساعت می‌توانستم با آنان ملاقات داشته و حداقل این بود که در یکی از این عکسها حضور می‌داشتم»... قاسم طاهری در نامه‌اش به واحدتحقیق، به‌نقل از یکی از اقوامش نوشته است: «یک خواهر زندانی به خانواده‌ام گفته است که اواخر سال66 زهرا را در بهداری اوین دیده‌اند»... (با توجه به صحنه سازیهای وزارت اطلاعات در این زمینه خانواده تصور می‌کرد زهرا همراه برادرش به سازمان پیوسته و در منطقه نزد سازمان می‌باشند، لذا خبر دیده شدن زهرا در اوین را جدی نگرفته و آن را اشتباه فرض کرده بودند... !»

حلق‌آویز در ملأعام تحت عناوین مختلف!
همان‌طور که در سطور بالا گفته شد یکی از شیوه‌هایی که رژیم اعدامها را با عناوین و پوش‌های مختلف ادامه می‌دهد حلق‌آویز زندانیان سیاسی تحت‌عنوان قاچاقچی موادمخدر و... بود. مجموع گزارش‌های بازماندگان و شاهدان قتل‌عام نشان می‌دهد که در پاییز و زمستان سال67 (حتی در مقاطعی در سال68) بسیاری از زندانیان سیاسی را تحت‌عنوان قاچاقچی موادمخدر! در دسته‌های7تا 20نفره در شهرهای تهران، کرمانشاه، هرسین، ایلام، دزفول، گرمسار، ساوه، ورامین، کرج، بریز، مشهد، بندرعباس و… بدار آویخته‌اند. در میدان امام‌حسین تهران مجاهد شهید همایون صولتی، در حالی که 6سال از پایان محکومیتش می‌گذشت، به اتهام قاچاقچی مواد مخدر حلق‌آویز شد. در همان صحنه پیش از اعدام به هنگام قرائت حکم اعدام از سوی نماینده به‌اصطلاح دادستان، همایون فریاد می‌زند: «مردم بدانید من همایون صولتی مجاهدم و قاچاقچی نیستم» در گزارش یکی از شاهدان صحنه چنین آمده است: ”همایون را سال 67 در میدان امام حسین تحت عنوان قاچاقچی حلق‌آویز کردند ولی او موفق شد به جمعیتی که آنجا بودند این پیام را بدهد که «مردم بدانید من همایون صولتی مجاهدم و قاچاقچی نیستم» “. همایون به این ترتیب تا آخرین لحظات حیات پر‌بارش دست از افشاگری برنداشت و نقاب از چهره «دیو جماران» که خود را نماینده خدا بر روی زمین وانمود می‌کرد برداشت.

از نمونه‌های دیگر اعدام زندانیان تحت‌نام قاچاقچی، می‌توان به اعدام تعدادی از هواداران مجاهدین که دارای مذهب اهل‌حق بودند اشاره کرد، در بهمن ماه 1367 رژیم ضدبشری به نام قاچاقچی در ملارد کرج، یعنی محل زندگی‌شان، بدار آویخت و در روزنامه‌های خودش هم اعلام کرد.

قتل‌عام مجاهدين در زندانها مرداد 67 با فتوی ودستور موکد خمینی - دکتر محمد ملکی

 قتل‌عام مجاهدين در زندانها مرداد 67 با فتوی ودستور موکد خمینی - دکتر محمد ملکی

 
مرداد 67 دستور قتل‌عام مجاهدين در زندانها
 
 



با اطمينان مي‌توان گفت در مرداد ماهِ سال 1367 يكي از بي‌سابقه‌ترين و بي‌رحمانه‌ترين وقايع در كشور ما اتفاق افتاد و آن قتل‌عام زندانياني بود كه دوران محكوميت خود را مي‌گذراندند. فاجعه‌اي كه «نظام ولايي» سالها آن را از افكار عمومي مخفي نگه داشته بود تا بالاخره در بهار سال 1379 با انتشار خاطراتِ آيت‌الله منتظري اين جنايتِ بي‌نظير افشا شد. واقعه بعد از پذيرش قطعنامة 598 شوراي امنيت در 27 تير 1367 و عمليات مرصاد (فروغ جاويدان) در زندانها اتفاق افتاد. آيت‌الله منتظري در خاطرات خود در پاسخ به سؤالي در مورد نامة ايشان به آيت‌الله خميني در اين مورد مي‌گويد:
اما آنچه باعث شد من آن نامه را بنويسم اين بود كه در همان زمان بعضي تصميم گرفتند كه يك‌باره كلك مجاهدين را بكنند و به‌اصطلاح از دستِ آنها راحت شوند و به‌همين خاطر نامه‌اي از امام گرفتند كه افرادي از منافقين كه از سابق در زندانها هستند طبق تشخيص دادستان و قاضي و نمايندة اطلاعاتِ هر منطقه به رأي اكثريت آنان اگر تشخيص دادند كه آنها سرِ موضع هستند اعدام شوند. يعني اين سه نفر اگر دو نفر از آنها نظرشان اين بود كه فلان فرد سرِ موضع است ولو اينكه به يك سال يا دو سال يا پنج سال يا بيشتر محكوم شده بايد اعدام مي‌شد. اين نامة منسوب به امام تاريخ ندارد، اما اين نامه روزِ پنجشنبه نوشته شده بود روزِ شنبه توسطِ يكي از قضات به‌دستِ من رسيد و آن قاضي بسيار ناراحت بود.
من نامه را مطالعه كردم. خيلي نامة تندي بود كه در عكس‌العمل عملياتِ مجاهدين خلق در مرصاد نوشته شده بود و شنيده شد كه به خط حاج احمد آقاست. البته چون اين براي همة قضات فرستاده شده بود اشكال ندارد كه براي شما هم بخوانم تا واقعيت قضايا آن‌گونه كه اتفاق افتاده روشن شود. متن نامه به اين شكل است.
خاطرات آيت‌الله منتظري، ص 623
در صفحة 624 خاطرات آيت‌الله منتظري متن نامة منسوب به آيت‌الله خميني آمده است.
پس از ابلاغ اين نامه آقاي سيد احمد خميني از پدرشان چند سؤال مي‌كنند به‌شرح زير:
پدر بزرگوار حضرتِ امام مد ظله العالي
پس از عرض سلام، آيت‌الله موسوي اردبيلي در مورد حكمِ اخير حضرتعالي دربارة منافقين ابهاماتي داشته‌اند كه تلفني در سه سؤال مطرح كردند:
1. آيا اين حكم مربوط به آنهاست كه در زندانها بوده‌اند و محاكمه شده‌اند و محكوم به اعدام گشته‌اند ولي تغيير موضع نداده‌اند و هنوز هم حكم در مورد آنها اجرا نشده است، يا آنهايي كه حتي محاكمه هم نشده‌اند محكوم به اعدامند؟
2. آيا منافقين كه محكوم به زندانِ محدود شده‌اند و مقداري از زندانشان را هم كشيده‌اند ولي بر سر موضعِ نفاق مي‌باشند محكوم به اعدام مي‌باشند؟
3. در مورد رسيدگي به وضع منافقين آيا پرونده‌هاي منافقيني كه در شهرستانهايي كه خود استقلالِ قضايي دارند و تابع مركز استان نيستند بايد به مركز استان ارسال گردد يا خود مي‌توانند مستقلاً عمل كنند؟
فرزند شما احمد
در پاسخ به سؤالِ حاج احمد آقا، آيت‌الله خميني زير همان نامه با مهر و امضاء مي‌نويسد:
بسمه‌تعالي
در تمامِ موارد فوق هركس در هر مرحله اگر بر سرِ نفاق باشد حكمش اعدام است. سريعاً دشمنان اسلام را نابود كنيد. در مورد رسيدگي به وضع پرونده‌ها در هر صورت كه حكم سريعتر انجام گردد همان مورد نظر است. روح‌الله الموسوي الخميني
كتاب خاطرات آيت‌الله منتظري، ص 625
پس از پاسخ آيت‌الله خميني به سؤالاتِ آيت‌الله موسوي اردبيلي، آيت‌الله منتظري مي‌گويد:
بعد من به آيت‌الله موسوي اردبيلي كه آن زمان رييس شوراي عالي قضايي بودند پيغام دادم: «مگر قاضيهاي شما اينها را به پنج يا ده سال زندان محكوم نكرده‌اند؟ مگر شما مسئول نبودي؟ آن‌وقت تلفني به احمدآقا مي‌گويي كه اينها را مثلاً در كاشان اعدام كنند يا در اصفهان؟!» شما خودت مي‌رفتي با امام صحبت مي‌كردي كه كسي كه مثلاً مدتي در زندان است و به پنج سال زندان محكوم شده و روحش هم از عمليات منافقين خبردار نبوده چطور ما او را اعدام كنيم؟ مگر اينكه جرم تازه‌اي مرتكب شده باشد كه براساسِ آن جرم او را محاكمه كنيم
بالاخره مدتي ملاقاتهاي زندانيان را تعطيل كردند و برحسب گفتة متصديان با استناد به اين نامه حدودِ دو هزار و هشتصد يا سه هزار و هشتصد نفر زنداني ـ ترديد از من است ـ از زن و مرد را در كشور اعدام كردند حتي افرادي كه نماز مي‌خواندند، روزه مي‌گرفتند. طرف را مي‌آوردند به او مي‌گفتند بگو غلط كردم، او هم به شخصيتش برمي‌خورد نمي‌گفت، مي‌گفتند پس تو سرِ موضع هستي و او را اعدام مي‌كردند.
خاطرات آيت‌الله منتظري، ص 628
پس از اين وقايع آيت‌الله منتظري در اعتراض به اعدامِ محكومين در زندانها، دو نامه به آيت‌الله خميني در تاريخهاي 9/۵/۶7 و 13/5/67 مي‌نويسند كه در صفحات 630-634 خاطرات آمده است.
بالاخره آقاي منتظري يادداشتي خطاب به آقايان نيري قاضي شرع، اشراقي دادستان، رئيسي معاون دادستان، و پورمحمدي نمايندة اطلاعات در اوين كه مأمور اجراي حكم بوده‌اند مي‌نويسد. متن يادداشت را بخوانيد:
بسمه‌تعالي
1. من بيش از همة شما از منافقين ضربه خورده‌ام، چه در زندان و چه در خارجِ زندان. فرزند مرا آنان به شهادت رساندند، اگر بنا بر انتقام‌جويي باشد من بيشتر بايد دنبال كنم. ولي من مصلحت انقلاب و اسلام و كشور و حيثيت ولايت‌فقيه و حكومتِ اسلامي را در نظر مي‌گيرم، من قضاوتِ آيندگان و تاريخ را در نظر مي‌گيرم.
2. اين‌گونه قتل‌عام بدونِ محاكمه، آن هم نسبت به زنداني و اسير قطعاً در درازمدت به‌نفع آنهاست و دنيا ما را محكوم مي‌كند و آنان را بيشتر به مبارزة مسلحانه تشويق مي‌كند. مبارزه با فكر و ايده از طريق كشتن غلط است.
3. روش پيغمبر (ص) را با دشمنان خود در فتح مكه و جنگ ه‍ُوازَن ببينيد به چه نحو بوده است. پيامبر با عفو و گذشت برخورد كرد و از خدا لقب «رحمه للعالمين» گرفت. روشِ اميرالمؤمنين (ع) با اهل ج‍َم‍َل را پس از شكستِ آنان ملاحظه كنيد.
4. بسياري از افرادِ سرِ موضع را رفتار بازجوها و زندانبانها، آنان را به سرِ موضع كشانده والاّ قابل انعطاف بودند.
5. مجرد اينكه اگر آنها را آزاد كنيم به منافقين ملحق مي‌شوند موجب صدقِ عنوانِ محارب و ياغي بر آنان نمي‌شود. اميرالمؤمنين (ع) نسبت به ابن ملجم هم قصاص قبل از جنايت انجام نداد با اينكه خودش فرمود او قاتل من است.
6. مجردِ اعتقاد، فرد را داخلِ عنوانِ محارب و ياغي نمي‌كند و ارتداد سران فرضاً موجب حكم به ارتداد به سمپاتها نمي‌شود.
7. قضاوت و حكم بايد در جو‍ّ سالم و خالي از احساسات باشد «لا يقضي القاضي و هو غضبان». الان با شعارها و تحريكات جو‍ّ اجتماعي ما ناسالم است، ما از جنايت منافقين در غرب ناراحتيم به جانِ اسرا و زندانيانِ سابق افتاده‌ايم. وانگهي اعدامِ آنان بدونِ فعاليت جديد زير سؤال بردنِ همة قضات و همة قضاوتهاي سابق است. كسي را كه به كمتر از اعدام محكوم كرده‌ايد به چه ملاك اعدام مي‌كنيد؟ حالا ملاقاتها و تلفنها را قطع كرده‌ايد فردا در جواب خانواده‌ها چه خواهيد گفت؟
8. من بيش از همه به فكرِ حيثيتِ حضرتِ امام و چهرة ولايت‌فقيه مي‌باشم و نمي‌دانم موضوع را به چه نحوي به ايشان رسانده‌اند، اين همه ما در فقه بحث احتياط در دماء و اموال كرده‌ايم، همه غلط بود؟
9. من چندين نفر از قضاتِ عاقل و متدين را ديدم كه ناراحت بودند و از نحوة اجرا شكايت داشتند و مي‌گفتند تندروي مي‌شود و نمونه‌هاي زيادي را ذكر مي‌كردند كه بي‌جهت حكمِ اعدام اجرا شده است.
10. در خاتمه مجاهدينِ خلق اشخاص نيستند يك سنخ فكر و برداشت است، يك نحو منطق است و منطقِ غلط را بايد با منطقِ صحيح جواب داد. با كشتن حل نمي‌شود بلكه ترويج مي‌شود. ان‌شاءالله موفق باشيد.
كتاب خاطرات آيت‌الله منتظري، ص 635-636
آيت‌الله منتظري در خاطراتِ خود به نكتة بسيار جالبي هم اشاره مي‌كنند كه نشان‌دهندة اين واقعيت است كه برنامه و هدفِ كشتار مردادِ سال 67 نه‌تنها مجاهدين كه افراد غيرمذهبي و همة آنها كه نقد و انتقادي بر حاكميت داشتند را نيز در بر مي‌گرفت.
آقاي منتظري مي‌گويد:
بالاخره اين جريان گذشت بعد از مدتي يك نامة ديگر از امام گرفتند براي افراد غيرمذهبي كه در زندان بودند. در آن زمان حدودِ 500 نفر غيرمذهبي و كمونيست در زندان بودند. هدفِ آنها اين بود كه با اين نامه كلكِ آنها را هم بكنند و به‌اصطلاح از شرشان راحت بشوند. اتفاقاً اين نامه به‌دستِ آقاي خامنه‌اي رسيده بود. آن زمان ايشان رييس‌جمهور بود. به‌دنبال مراجعة خانواده‌هاي آنان ايشان با متصديان صحبت كرده بود كه اين چه كاري است كه مي‌خواهيد بكنيد دست نگه داريد. بعد ايشان آمد قم پيشِ من. با عصبانيت گفت: «از امام يك‌چنين نامه‌اي گرفته‌اند و مي‌خواهند اينها را تندتند اعدام كنند» گفتم «چطور شما الان براي كمونيست‌ها به اين فكر افتاده‌ايد؟ چرا راجع به نامة ايشان در رابطه با اعدامِ منافقين چيزي نگفتيد؟» گفتند: مگر امام براي مذهبي‌ها هم چيزي نوشته‌اند؟!» گفتم «پس شما كجاي قضيه هستيد؟ دو روز بعد از نوشته شدن، آن نامه به دستِ من رسيد و اين همه مسائل گذشته است، شما كه رييس‌جمهور اين مملكت هستيد چطور خبر نداريد؟!» حالا من نمي‌دانم ايشان آيا واقعاً خبر نداشت يا پيشِ من اين صحبتها را مي‌كرد.
خاطرات آيت‌الله منتظري، ص 639
آنچه در خاطرات آقاي منتظري آمده اين سؤال را در ذهن خواننده ايجاد مي‌كند كه با توجه به ادعاي بعضي از زندانياني كه در سالِ 67 در زندان بوده‌اند و از جريانِ اعدام دسته‌جمعي جانِ سالم به‌در برده‌اند قرار بود كلك زندانيان (به نقل از آقاي منتظري) در بهمن ماه سال ۶۶ كنده شود و مقدمات كار از جمله لغو مرخصي‌ها و انتقال زندانيان به زندانهاي مورد نظر و … نيز فراهم شده بود آيا جريان مرصاد تنها بهانه‌اي براي اجراي اين تصميم نبوده است؟ با كدام منطق شرعي يا عرفي مي‌توان هزاران نفر را تنها به جرم «اظهار عقيده» اعدام كرد؟!
هموطنانِ آگاه؛
زخمي را كه فاجعة مرداد ماه 67 به دلِ هزاران خانوادة ايراني نهاد تا كي «نظام ولايي» مي‌تواند با بي‌تفاوتي از آن عبور كند. چه‌كسي يا كساني بايد پاسخگوي اين كشتار تاريخي و بي‌نظير باشند؟ مطمئن باشيم روزي همة آمران و عاملانِ اين جنايت در پيشگاهِ خدا و خلق بايد پاسخگو باشند.

والسلام
مرداد 1383