۲۳ اسفند ۱۳۹۴

ولايت فقيه، يك‌‌‌نظريهٌ انحرافي در اسلام - تعريف و كاركردهاي ولايت فقيه - اختلاط دگماتيسم و پراگماتيسم از کتب آموزشی مقاومت 1

ولايت فقيه، يك‌‌‌نظريهٌ انحرافي در اسلام -  تعريف و كاركردهاي ولايت فقيه - اختلاط دگماتيسم و پراگماتيسم  از کتب آموزشی مقاومت

تعريف و كاركردهاي ولايت فقيه
ولايت فقيه ديكتاتوري و استبداد مذهبي است كه مشروعيتش را از مذهب مي‌گيرد.
يك دولت كارگري قدرتش را از طبقه كارگر مي‌گيرد، يك دولت وابسته مثل شاه منشأ قدرتش ، قدرت بيگانه است. رژيم هاي توتاليتر نظامي‌كه در‌حد‌شاه وابسته نيستند، قدرتشان را از شرايط نظامي‌مي‌گيرند.
سازمان مجاهدين بلحاظ سياسي يك جنبش مردمي‌هست كه اكنون مشروعيتش را از مقاومت مي‌گيرد و اگر زماني در رأس كشور قرارگيرد، قدرتش را از مردم مي‌گيرد.
 رژيم آخوندي و ولايت فقيه پايه قدرتش را از مذهب مي‌گيرد.
 «تئوكراسي»، يعني ديكتاتوري مذهبي، استبداد ديني و سلطنت «فقيه» كه منشأ قدرت او مذهب است.
«ولايت فقيه» كه خميني نظريهٌ آن را ارائه كرده و در دوران حاكميت قدم به‌قدم آن را شكل داده و پرداخت كرده، سابقهٌ اين نظريه به‌خصوص در مذهب شيعه خيلي متفاوت است. او اين كلمه را از آيه‌اي در قرآن گرفته است كه مي‌گويد: «اطيعوا الله واطيعوا الرسول و اولي الامر منكم”. يعني كه: اطاعت كنيد از خدا و رسول خدا و از صاحبان امر خودتان(آيهٌ59 از سورهٌ نساء).
عبارت «اولي الامر» در مفهوم جمع «ولي امر» است يعني كسي كه امر و قدرت دست او است. برخي از اهل تسنن، اطاعت از حكومت اسلامي‌را مصداق درمعناي آيه فوق و جزء واجبات مي‌دانند. مثلا اطاعت از يزيد، معاويه و خلفاي عباسي كه «ولي امر» هستند اما اين تفسير كاملا در شيعه متفاوت است.
اما خميني، مثلاً در نامه‌اي خطاب به‌خامنه‌اي مي‌نويسد كه: همان قدرتي كه خدا براي پيغمبر قائل شده، براي ولي امر و ولي فقيه هم قائل شده است. درتاريخ شيعه اين نظرگاه را با اين وسعت و دامنه اولين بار او پرورانده و كامل كرده است.
کارکرد عملی ولایت فقیه بدون توضیح

اختلاط دگماتيسم و پراگماتيسم
در تاريخ اسلام از قديم، نظرگاهها و برداشتها و عملكردهايي ازاين تفكر وجود داشته‌است كه از ابتدا هم انحرافي بوده كه رهبران راستين اسلام، بخصوص ائمه شيعه درمقابل آن ايستادند. اساس اين نظرگاه انحرافي در برداشتهاي دگماتيستي و پراگماتيستي از اسلام و يا مخلوطي از اين دو‌ديدگاه، تجلي پيدا مي‌كرده است كه بار ديگر امروزه و در روزگار خميني به‌ميان آمده است.
«دگماتيسم» و «پراگماتيسم» دو عارضه است كه خيلي از جنبشها و ايدئولوژي‌ها با آن مواجه مي‌شوند.
«دگماتيسم» به‌معني قشريگري را در «خوارج» و با شعار «لا حكم الا للّه» مي‌توان مشاهده كرد كه يكي از اولين نمونه‌ها درتاريخ اسلام است. «پراگماتيسم» هم به‌معني قرباني كردن اصول درمقابل منافع است.
 ازهمان اولين دهه‌هاي بعد از ظهور پيغمبراسلام، با اين دو پديده مواجهيم. و ولايت فقيه كه امروزه ما با آن مواجهيم، از هر‌دو‌عنصر در آن وجود دارد.
اولين نمونهٌ بارز دگماتيسم يا قشري‌گرايي دراسلام «خوارج» بودند. همان كساني كه به‌دنبال جنگ صفين درمقابل حضرت علي ايستادند. در آن جنگ، وقتي معاويه علايم آشكار شكست خود را ديد، قرآنها را بالاي نيزه گرفت تا چنين القاء كند كه نزاع دو‌طرف بايستي بر‌اساس دستور قرآن داوري شود. از همين‌جا، خوارج جلوي حضرت علي و رهبري آن‌حضرت ايستادند. در‌آخر هم درجنگ «نهروان» (جنوب بغداد) حضرت علي 4هزارنفرشان را كشت و فرمود: چشم فتنه را درآوردم.
 خوارج طايفه‌يي بودند كه برداشتهاي خيلي جزم و دگم‌ازاسلام داشتند. شعارشان «لا حكم الا‌للّه» (هيچ حكمي‌نيست مگر حكم خدا) بود. اصل اين شعار غلط نيست اما «كلمة‌حقّ يراد بها الباطل»، حرف درستي بود كه در خدمت عقايد خشك و دگم گرفته شده بود، يعني در مقابل عملكردها، سياستها، روش و برداشتهاي ديناميك و اصولي حضرت علي، آنها مي‌گفتند: حكم فقط حكم خدا، حكم فقط حكم قرآن، اما نه معاويه و نه علي. در دعواي بين حق و باطل، حقي به‌حقانيت حضرت علي و باطلي باطل بودن معاويه، مي‌گفتند: هيچ‌كدام. اين شعارشان يك تحجر و خشك مغزي و دگماتيسم خيلي عجيب وغريبي درتاريخ اسلام بود. البته حضرت علي با اين جماعت انعطاف زيادي را در پيش گرفت و همانطور كه در متون بسياري آمده، تصريح مي‌كرد كه حتي حقوق اينها از بيت‌المال قطع نشود و گفت: تا به‌روي ما شمشير نكشيده‌اند، كاري به‌آنها نداريم. ولي آخرش آنها با حضرت علي وارد جنگ شدند و درجنگ نهروان تعداد زياديشان كشته شدند. ولي اين فرقه تا 200 الي300 سال بعد هم مطرح بود و در بعضي از كشورهاي شمال افريقا به‌حكومت رسيدند و حتي هنوز هم دنبالهٌ اينها در برخي كشورهاي اسلامي‌وجود دارند.
اين جريان يك نمونهٌ بارز خشك انديشي، تحجر و خشك مغزي بود كه چه‌بسا عناصر صادقي هم ميانشان بوده ولي اساسش اين يك جريان انحرافي است كه در اسلام هيچ ديناميزم و هيچ نوانديشي را قبول نمي‌كند و كارش مي‌رسد به‌جنگيدن با حضرت علي.
 مثال مع‌الفارق آنها در تاريخ حاضر -صرفا براي آشنايي ذهن- طالبان افغانستان را مي‌شود مثال زد كه متحجرتر از رژيم خميني به‌نظر مي‌آيند، خواه در مورد مسأله زنان، يا اجراي باصطلاح شعائراسلامي. مجسمه بودا را منفجر كردند يا اين‌كه مي‌گويند همه بايد عمامه سربگذارند، يا اين‌كه اگر كسي ريشش كمتر از يك قبضه باشد ازاداره اخراجش مي‌كنند. اينها به‌صورت يك نظام فكري با كاركردهاي كلاسيك دگماتيزم هستند
 ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر