هسته ای و فرش ایرانی
از زمانی که بادهای مذاکرات به سوی توافق بین غرب و ایران وزیدن گرفت، بسیاری ها آن را یک پیروزی برای رهبران ایران، و بهای صبر و پافشاری آن ها دانستند. و تعبیری مجازی به کار بردند و برنامه هسته ایران را به فرش دستباف ایرانی تشبیه کردند که بافت آن سال ها طول می کشد و نیاز به پشتکار دارد. از نظر آنان، نظام صبر کرد و شکیبایی به خرج داد و در پایان نتیجه استقامت خود را گرفت.
با تمام احترامی که به ارزش های بزرگ فرهنگی ایران قائلم، اما در این جا استعاره بکار برده شده اشتباه است. تفاوت میان بافتن یک فرش با ساخت یک پروژه هسته ای بسیار زیاد است، زیرا مورد دوم شکست خورده است. داستان، عاری از توصیف و به دور از ستایش یا بدنام کردن است، زیرا تلاشی از نظام، برای برتری نظامی و ساخت و ساز توان نظامی خود بود، و او واقعاً تلاش کرد و اصرار ورزید و سرسختانه مقاومت کرد، اما در پایان پس از تخریب طولانی مدتی که او را در آستانه سقوط قرار داد، از پروژه خود عقب نشینی کرد. از برنامه هسته ای نظامی خود عقب نشینی کرد و متعهد شد لااقل تا پانزده سال آن را از سر نگیرد، و نظارت بین المللی بر تأسیسات خود را پذیرفت، به طوری که برخی از این تأسیسات در طول هفته به طور بیست و چهار ساعته، به مدت یک دهه و نیم، از طریق دوربین ها تحت نظارت قرار خواهند گرفت!
پروژه نظام ایران ساخت برنامه ای هسته ای با هدف نظامی بود که بنا به گفته نظام برای دفاع از خود بود، و برخی ها معتقدند برای تسلط بر منطقه بود. در این راه، نزدیک به بیست سال تلاش را هدر داد و میلیاردها دلار هزینه کرد، و در زمینه فرصت های اقتصادی زیان های بزرگی متحمل شد، و نظام سرسختی بر ملت خود تحمیل کرد.. تمامی این سماجت و سرسختی به منظور دستیابی به این پروژه بود، و در پایان با محدود کردن آن به یک برنامه هسته ای برای مقاصد صلح آمیز موافقت کرد، کاری که می توانست تحت نظارت سازمان بین المللی انجام دهد، بدون این که نیازی به این همه رنج و زیان های سنگین داشته باشد. برخی کشورها در جهان انرژی هسته ای را در مقاصد صلح آمیز بکار می برند ، و حجم برنامه های آن ها از پروژه ایران بزرگ تر است و مجبور به گام برداشتن در چنین راه دشوار و پر هزینه ای نشدند. در حال حاضر، ایران از لجاجت و سرسختی، و پروژه اصلی خود دست برداشت؛ بر اساس توافق انجام شده ایجاد برنامه ای هسته ای با اهداف نظامی لااقل تا پانزده سال آینده امکان پذیر نیست. و هنگامی که در آن زمان بخواهد مجدداً تلاش کند، آیا نظام گمان می کند تا بعد از سال ۲۰۳۰ در سلطه باقی بماند؟ فقط خدا می داند. حتی پس از آن زمان هم به نظر می رسد راه جدید و دشواری خواهد بود.
بنابراین، بافت فرش هسته ای تکمیل نشد، بلکه در قفسه قرار داده شد؛ پس کجای این پروژه خردمندانه بود؟ آن چه نظام تهران انجام داد لجاجت احمقانه ای بود، و یکی از پروژه های سیاسی و ملی شکست خورده در تاریخ معاصر بود. از توسعه توانایی های نفتی و صنعتی خود محروم شد، و به نوبه خود شهروندان را از یک زندگی در خور و شایسته محروم کرد، و مانند مردم کره شمالی زندگی کردند، در حالی که ایران بزرگترین منابع را در خود دارد و نسبت به همسایگان خلیجی خود از فراوانی و وفور نعمت برخوردار است.
این یک پروژه احمقانه با رهبری سرسختانه بود که وضعیت صدام حسین را به ما یادآوری می کند، که به بهانه حفاظت از عراق به ایجاد یک پروژه بزرگ ساخت و ساز نظامی اصرار داشت اما در واقع او می خواست سلطه خود را گسترش دهد. او بسیار هزینه کرد و در نهایت هم کرسی قدرت، و هم سر خود را از دست داد. همین لجاجت و سرسختی باعث وارد شدن ایران به جنگی خونین با عراق در دهه هشتاد شد، و در پایان دو طرف عقب نشینی کردند و توقف جنگ و جلوگیری از خون ریزی را پذیرفتند.
متأسفانه آن چه تا امروز در تهران می بینم، شکست خوردن در برخورد با واقعیت های موجود در ایران و تمام جهان است. هنوز هم نیروهای افراطی در تهران همان طور که در سال ۱۹۷۹ صحبت می کردند، فکر می کنند می توانند جهان را تسخیر کرده و تغییر دهند. ایران کشور بزرگی با جمعیت هشتاد میلیونی است و امکانات و پتانسیل های اقتصادی عظیمی دارد که برای تحمیل جایگاه خود به اسلحه و ژنرال های جنگی نیازی ندارد. و اگر راه همزیستی با همه کشورهای همسایه را انتخاب کند و بر توسعه علم و اقتصاد تمرکز کند، موفق به تسلط اقتصادی و علمی در منطقه خواهد شد، همان طور که بسیاری از کشورهای توسعه یافته چنین کاری را انجام می دهند.
ایران امروز باز شدن جهان به روی خود را جشن می گیرد، اما درست این است که او به روی جهان گشوده شده است. می گوید این توافق، به رسمیت شناختن جایگاه ایران است، ولی درست آن است که رهبران تهران نمی دانند چگونه جایگاه خود را وزن کنند، زیرا برای به رسمیت شناخته شدن از سوی جهان، نیازی به ارتش نیست! از فرصت های عظیم اقتصادی که از این توافق به دست می آید سخن می گوید، این درست است اما ایران یک چهارم قرن را از دست داد در حالی که عینک های سیاهی به چشم داشت و فرصت های داخل کشور و اطراف آن را نمی دید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر