خمینی ورونمایی از چهره حقیقی خمینی در دوران انقلاب57 قسمت دوم
با توجه به موقعیت ژئواستراتژیک (جغرافیایی و سیاسی) ایران در منطقه خاورمیانه و همسایگی با اتحاد جماهیرشوروی، و به دلیل وابستگی رژیم شاه به آمریکا، هیچ تحولی در صحنه سیاسی ایران را نمی توان بطور مجرد بررسی نمود (تئوری لینکِیج). در واقع هر تحولی متأثر از موقعیت ژئوپولتیک ایران و جایگاه بین المللی آن قابل تبیین است.
آمریکا و متحدینش (انگلیس، فرانسه و آلمان)، به این واقعیت رسیدند که رژیم شاه در آستانه سرنگونی است، و بایستی بدنبال آلترناتیومطلوبی برای آن بود.
از این روی نقش خمینی به عنوان یک چهره مذهبی که در تبعید در نجف بسر می برد، برجسته می شود.
هم زمان با اوج گیری مبارزات مردم برای حصول مطالباتشان و برقراری دمکراسی در ایران، به پیشنهاد دیوید راکفلر رئیس چِیس مانهاتان بانک در نیویورک، "کمسیون سه جانبه" برای بررسی اوضاع و جستجوی راه حل تشکیل می شود. اعضای شرکت کننده در این کمیسیون را حدود دویست تن از بزرگترین سرمایه داران و برجسته ترین کارشناسان و تئوریسین های نظام سرمایه داری آمریکا، اروپا و ژاپن تشکیل می دادند و به همین دلیل آنرا سه جانبه می نامند. کارتر نیز یکی از چهره هایی است که در این کمیسیون شرکت می کند. تئوریسین اصلی این کمیسیون زیبگینو برژینسکی بود. او که لهستانی الاصل است، کارشناس مسائل بلوک شرق( بویژه شوروی ) ودرضمن مشاور وقت امنیت ملی آمریکا بود. وی از طراحان اصلی «کمیسیون سه جانبه، که در رأس آن دیوید راکفلر قرار داشت و کارتر نیز عضویت آن را داشت»، محسوب می شود.[1] برژنسکی که از طرفی نیز عضو گروه بیلدربرگ( که در سال 1954، به منظور توسعه روابط آمریکا با اروپا توسط عده ای از شخصیتهای انگلوفیل یا دوستان انگلیس در هلند شکل گرفت) است، با مطرح کردن تز کمربند سبز، بر این عقیده بود که محاصره ایدئولوژیک شوروی توسط اسلام گرایان، به دلیل جمعیت عظیم مسلمان در نواحی جنوبی آن، موجب بی ثباتی دولت مرکزی اتحاد جماهیر شوروی می شود.[2] برژنسکی در جمع بندی تز خود، به این نتیجه می رسد که « کاری که ایالات متحده می تواند بکند، کوشش برای انداختن تحول از مسیر آشوب و هرج و مرج، به مسیر انتقال منظم است.» البته تز کمربند سبز برژینسکی اقتباسی بود از نظریه پرفسورانگلیسی تبار و اسلام شناس، برنارد لوئیز، که تئوری "بالکانیزه کردن" مسلمانان و دیگر اقلیتهای قومی چون کرد، ترکمن، آذری، ارمنی وغیره در منطقه جنوب غربی آسیا (در حیطه جغرافیایی شوروی که آسیای میانه نیز می نامند) را، به منظور تضعیف حکومت اتحاد جماهیر شوروی مطرح نموده بود. بر اساس این نظریه "کمربند سبز"، بهترین راه برای جلوگیری از نفوذ و گسترش کمونیسم در منطقه خاورمیانه، ایجاد حرکتهای بنیادگرایانه اسلامی و خصوصا ایجاد حکومت های تئوکراتیک مسلمان و گذاشتن آنها بجای رژیم های دیکتاتوری غیر دینی بود. در اواخر دهه هفتاد میلادی این حرکات در ایران، پاکستان، افغانستان و ترکیه نمود بیشتری یافت. طبق نظریه کمربند سبز در نهایت نفوذ کمونیسم مهار میشد. بر اساس این نظریه، به دلیل وجود و موقعیت خمینی، ایران در مرکزیت این هلال دینی، در خاورمیانه و سراسر کشورهای کرانه اقیانوس هند قرار می گیرد. ضمنا خوبست گفته شود که به اعتقاد برژینسکی، در آن زمان هلالی از بحران سراسر کشورهای سواحل اقیانوس هند را در بر گرفته است. این کشورها با ساختار شکننده سیاسی اجتماعی در منطقهای دارای اهمیت حیاتی برای منافع ایالات متحده قرار گرفته اند و عمدتا در معرض فرو پاشی قرار دارند. موضوع ایران از همان آغاز ریاست جمهوری کارتر در دستور کار قرار گرفت. به تاریخ 17 فوریه (1977)، پرزیدنت کارتر دستور العملی امضاء کرد تا مواضع نظامی آمریکا و تهدیدات شوروی و رقابتهای این دو ابر قدرت در پهنه جهانی، مرور و بازبینی شود که درچه مداری است. بر اساس این فرمان کارتررئیس جمهور که (پی. آر.ام -10 )، نام گذاری گردید، برژنسکی از دکتر ساموئل هانتینگتون متخصص هاروارد ( بعدها کتاب معروف برخورد تمدنها را نوشت)، که به تازگی عضو شورای امنیت ملی آمریکا شده بود خواست که به برسی موضوع بپردازد. دکتر هانتینگتون با کمک ویلیام اُدُم، در گزارش خود که در پاسخ به سوال پایه ای، در چه نقطه از جهان احتمال دارد که رقابت آمریکا و شوروی به درگیری منجر شود؟، تحقیق نموده و چنین نتیجه گیری کردند که فقط یک نقطه حساس وجود دارد که پتانسیل درگیری نظامی در مورد آن زیاد است، وآن ایران است. بالطبع منطقه خلیج فارس نیز به لحاظ استراتژیک در وضعیت بسیار مستعدی برای درگیری نظامی قراردارد. این تحلیل باعث شد که به پیشنهاد برژینسکی، در زمان ریاست جمهوری کارتر، نیروی انتقال سریع توسط آمریکا تأسیس گردید. بر اساس تحلیل هانتینگتون و اُدُم، موقعیت شاه رو به نزول بود و ایران در چشم انداز با بحران بی ثباتی مواجه بود.
در اوایل ماه دسامبر 1978 یکی از دیپلماتهای معروف آمریکایی برای کمک به تئوریهایی که جهت آینده ایران در دست مطالعه بود، به گروه دیپلماتهای کاخ سفید افزوده شد. این شخص جرج بال، نماینده اسبق آمریکا در سازمان ملل متحد و سفیر سابق آمریکا در شوروی بود. وی در ضمن عضو گروه بیلدربرگ و از همکاران دیوید راکفلر در کمیسیون سه جانبه محسوب می شد. وارنر مایکل بلومینتال وزیر خزانه داری آمریکا، به کارتر پیشنهاد کرد که جورج بال اوضاع و احوال ایران را مورد بررسی قرار دهد و طرحی برای آینده ایران تهیه و ارائه کند. به دنبال سفر بلومینتال، رابرت بُووی از کارمندان ارشد سازمان جاسوسی سیا و رابرت برد، سناتور دموکرات و رهبراکثریت سنای آمریکا و جرج بال هم به تهران سفر کردند. جورج بال، زیر نظر برژینسکی در شورای امنیت ملی، بزودی بعد از سفر به ایران پیشنهادهای خود را به کارتر ارائه کرد، که عبارت بودند از:
الف: شاه باید از قدرت ساقط شود و تا زمانی که فرزند شاه به سن قانونی نرسیده، یک حکومت موقت، بر پایه قانون اساسی سال 1906، زیرنظر یک شورای سلطنت از سیاستمداران خوشنام ایران، کشور را اداره کند.
ب: کودتایی شکل گیرد.
ج: یک نظام اسلامی در ایران برقرار شود.
جورج بال سناریوی حمایت از برقراری یک نظام اسلامی در ایران را با توجه به محبوبیت خمینی در جامعه ایران به دولت آمریکا پیشنهاد می کند و اینکه بایستی با خمینی کانال ارتباطی برقرار شود. جای تعجب نیست که پیشنهاد سوم جورج بال با طرح کمربند سبز برژنسکی همخوانی می نماید و رضایت کارتر را نیز جلب می کند. فصل مشترک اهداف خمینی با آمریکا، جلوگیری از گسترش نفوذ نیروهای انقلابی و چپ (توده ای ها، فدائیان خلق و سازمان مجاهدین خلق) بود. این درخدمت استراتژی «کمربند سبز» و بستن راه نفوذ اتحاد شوروی در منطقه بود. بایستی تأکید کردکه در آن زمان، آمریکا استراتژی ایجاد کمربند سبز به منظور جلوگیری از نفوذ نیروهای چپ گرای وابسته به اتحاد شوروی ( توده در ایران) و بلوک شرق در خاورمیانه و سرانجام برتری در جنگ سرد را نیز در دستور کار داشت. در پی آن سران چهار قدرت بزرگ غربی در روزهای پنجم و ششم ژانويه ۱۹۷۹ (۱۵ و ۱۶ دی ۱۳۵۷) در گوادلوپ (یکی از مناطق تحتالحمایۀ فرانسه در کاراییب شرقی) گردهم آمدند تا برخی از مهمترین مسائل راهبردی جهان را مورد بررسی و تبادل نظر قرار دهند. پیش از حضور سران قدرتهای جهان در گوادلوپ، مطالعات کارشناسی انجام و پایان یافته و طبعأ سران با آگاهی و آمادگی لازم در این گردهم آیی شرکت کرده بودند. والری ژیسکاردستن، رئیسجمهور فرانسه به عنوان میزبان، از جیمز کالاهان، نخستوزیر بریتانیا که مسنتر از بقیۀ مهمانان بود، درخواست میکند که دربارۀ تحلیل وضعیت ایران ابراز نظر کند. نخستوزیر بریتانیا سخنانش را چنین آغاز میکند: «شاه از دست رفته و دیگر قادر به کنترل اوضاع نیست. راهحل واقعی برای جانشینی او هم وجود ندارد. مردان سیاسی که در میدان ماندهاند تواناییهای محدودی دارند. به علاوه بیشتر آنها با رژیم ارتباطاتی داشتهاند و آلوده به مسائل و مشکلات این رژیم هستند. آیا ارتش میتواند در این میان یک نقش انتقالی ایفا کند؟ ارتش فاقد تجربه سیاسی است و فرماندهان آن هم به شاه وفادارند» (کالاهان، به نقل از: ژیسکاردستن، ۱۳۶۲: ۱۰۱). هلموت اشمیت، صدراعظم آلمان غربی با این سخنان کمابیش موافق بوده است. او در این کنفرانس موضعگیری خاص و مستقلی نداشت و طبق اظهارات حاضران، بیشتر با فرانسه همسو بوده و در اظهارات خود، او هم همانند فرانسه متکی به گزارشهای میشل پونیاتوسکی بوده، هر چند که نگران سرمایهگذاریهای کلان آلمان غربی در ایران و وضعیت آن در رژیم آینده بود. در مجموع، اشمیت بیش از سایر همپیمانان نگران منافع اقتصادی کشورش در ایران بود تا مسائل سیاسی، ولی در جمعبندی نهایی، اعتقادی به باقی ماندن شاه در کشور نداشت. اما ژیسکاردستن تحت تأثیر اظهارات شاه به میشل پونیاتوسکی، فرستادۀ ویژۀ کاخ الیزه به تهران، به تحلیلهای محمدرضا شاه پهلوی توجه بیشتری نشان داد و با بررسی اوضاع سیاسی و عواقب بینالمللی آن چنین گفت: «اگر شاه در ایران بماند و بیش از این در برابر انقلاب مقاومت کند، ایران با جنگ داخلی روبرو خواهد شد و ممکن است این وضع به بهرهبرداری کمونیستها و مداخلۀ شوروی بیانجامد... خطر سقوط شاه و احتمال مداخلۀ شوروی، مهمترین عللی هستند که باید دولتهای غربی در جلوگیری از وقوع آنها بکوشند. شاه از من تقاضا کرده است برای کاستن از فشار شوروی، به طور مشترک اقدام کنیم. به نظر من لازم است از طرف سران به شوروی هشدار داده شود، تا شورویها بدانند که این سران مستقیما درگیر و نگران اوضاع هستند. باید از شاه پشتیبانی شود، زیرا با وجود اینکه او تنها ضعیف شده، ولی دید واقعبینانهای به مسائل دارد و تنها نیرویی است که در برابر جریان مذهبی، ارتش را در اختیار دارد. از طرف دیگر این امکان وجود دارد که مشکلات فزایندۀ اقتصادی، در سطح طبقۀ متوسط که تعداد آنها در تهران زیاد است و از نفوذ قابل توجهی هم برخوردارند، تغییراتی به وجود آورد و ابتکار سیاسی آنها را در آینده ممکن سازد» (مهدوی، ۱۳۷۷: ۴۹۵ـ۴۹۴). در واقع اروپاییها، به سرعت نسبت به رفتن شاه مطمئن شده و در مجموع با توجه به شرایط انقلابی در ایران، نظری ناگزیر موافق با رفتن شاه دارند، اما آمریکاییها با رویکردی متفاوت از اروپائیان به ایران مینگریستند. با این حال «جیمی کارتر به عنوان آخرین سخنران در سخنانی مهم و سرنوشتساز گفت: «اوضاع ایران به کلی تغییر کرده است. شاه دیگر قادر به ماندن و ادامه حکومت نیست. زیرا مردم ایران به هیچ روی خواهان او نیستند. به علاوه دولت یا دولتمردان وجیه الملۀ دیگری برجای نمانده تا حاضر به همیاری و همکاری با او باشد» (کارتر، به نقل از: ژیسکاردستن، ۱۳۶۲: ۱۰۱). کارتر که آگاهی چندانی از اوضاع خاورمیانه نداشت و گاه با اعتماد کافی نکردن به مشاور عالی امنیت ملی آمریکا، برژینسکی، اشتباههای عمدهای را در نظر و عمل مرتکب میشد، بعدها در خاطرات خود نوشت که در میان رهبران چهار کشور قدرتمند بلوک غرب که در گوادلوپ شرکت کرده بودند، «حمایت چندانی برای شاه وجود نداشت» و «همۀ سران چهار کشور متفقالقول بودند که شاه باید در اسرع وقت از ایران خارج شود».
مایک ایوانس ژورنالیست جنجالي آمریکایی در کتاب خود « جیمی کارتر»، که در سال 2009 در آمریکا به چاپ رسید، مدعی است که در پی گزارش جورج بال، کانال ارتباطی ازطریق ابراهیم یزدی برقرار گردید... [3]
ویلیام اِنگدال محقق و کارشناس آلمانی در کتاب خود « یک قرن جنگ»، مدعی است که در پی نا آرامی های ایران، طرح «کودتای خمینی» توسط جورج بال و برژنسکی با اطلاع و همکاری دولت بریتانیا شکل میگیرد.[4] طبق نوشته فصلنامه واشنگتن کوارتِرلی، دربهار 1980هنگامی که خمینی در ویلایی در نوفل لوشاتو در حومه پاریس مستقر شد، سازمان سیا در مقابل محل اقامت خمینی خانه ای اجاره کرد و کارکنان سفارت آمریکا درتهران در آن مستقر شدند. خمینی به دلیل ماهیت ارتجاعی و ضد ترقی خواهی، توانست با اطمینان دادن به امریکا و غرب و توافق با آن ها، اهداف شوم خود را با موج سواری بر خشم توده های به پا خواسته علیه دیکتاتوری سلطنتی پی گیری نماید.
از طرفی دکتر جان کلمن، ازمقامات سابق سرویس اطلاعاتی انگلیس، فرا تر رفته و در کتاب خود بنام « کمیته 300 »، که در سال1992به چاپ رسید، مدعی است که خمینی با این هدف به قدرت رسید که بنیادگرایی را در منطقه اشاعه دهد. كاري كه در جهت مقابله با اتحاد جماهیر شوروی نيز قرار مي گرفت.
هم زمان بخش فارسی رادیو بی بی سی با تمام امکانات به تبلیغ چهره خمینی روی آورد. این هجمه سیاسی و تبلیغاتی بخش فارسی بی بی سی در تاریخ حیات این رسانه وابسته به وزارت خارجه انگلستان امری بی سابقه بود. نوشتار حاضر گنجایش بررسی هدفهای سیاسی و اقتصادی دولت فخیمه انگلستان را در ایران و منطقه در امداد رسانی به آخوندها را ندارد، ولی همینقدر کافی است اشاره شود که دولت انگلستان، در تمام طول دو قرن اخیر در تاریخ ایران، برای تحقق برنامه های استعماری اش پیوسته ملایان شیعه را بعنوان دوستانی صمیمی و مورد اعتماد در کنار خود داشته و همیشه آنها را آلت و وسیله پیشبرد اهداف سیاسی اش قرار داده است. آنچه که محمود محمود، در تاریخ روابط سیاسی ایران وانگلیس در قرن نوزدهم، در باره پرداخت مقرری مرتب به آخوندها نوشته، تنها نمونه ناچیزی ازاستفاده سیاست دولت انگلیس از آخوندها می باشد. نیاز به توضیح نیست که در انقلاب مشروطه ارتباط تنگاتنگ آخوندها با دولت انگلیس و نقش خیانت بار آخوند کاشانی در همکاری با سرویسهای اطلاعاتی انگلیس و ایالات متحده آمریکا علیه دولت ملی مصدق فقید، و بالاخره همکاری نزدیک دولت وقت انگلیس در قرار دادن نام مقاومت در لیست تروریستی به منظور کسب رضایت آخوندها، و ضدیت بیمارگونه این رسانه علیه مقاومت سازمانیافته مردم ایران، از مصادیق بارز روابط نزدیک استعمار و ارتجاع می باشد.
با اوج گیری تظاهرات مردم علیه دیکتاتوری شاه، تلاشهای آمریکا جهت نزدیک شدن با جریان خمینی، از طریق سفارت آمریکا در پاریس، توسط وارن زیمِرمَن، کاردار سیاسی ( دیپلمات وابسته به سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا- سیا )، با ابراهیم یزدی، که مشاور خمینی بود، آغاز گردید. بنا بر اسنادی که به تازگی در آمریکا از وضعیت طبقه بندی خارج شده است، خمینی چند روز پیش از آنکه از نوفل لوشاتو به تهران برگردد - در روز ۲۷ ژانویه ۱۹۷۹ (هفتم بهمن۱۳۵۷) - به دولت کارتر پیام شخصی محرمانهای میفرستد که در آن به طور تلویحی دست دوستی و همکاری به سوی کارتر دراز میکند. آمریکا در روزهای بحرانی انقلاب عمدتا از دو کانال با اردوی خمینی در تماس مستقیم بود: در تهران از طریق آخوند محمد بهشتی و مهدی بازرگان و در فرانسه از طریق دکترابراهیم یزدی، دستیار خمینی (که سالها در تگزاس زندگی کرده و از طریق دوستانی چون پروفسور در روابط بین الملل، ریچارد کاتم؛ کارشناس مسائل ایران و عضو سازمان سیا، با وزارت امور خارجه آمریکا در تماس بوده).
در اسناد منتشر شده از ارتباط محرمانهای که واشنگتن با آیت الله خمینی در فرانسه برقرار کرده بود با نام کانال یزدی-زیمرمن یاد شده است. وارن زیمرمن از دیپلماتهای ارشد سفارت آمریکا در فرانسه بود و دست کم پنج بار در نوفل لوشاتو با ابراهیم یزدی دیدار کرد. این دو نفر، صبحها در یک مهمانخانه کوچک که حدود یک کیلومتر از ویلای آیت الله خمینی فاصله داشت بی سر و صدا دیدار و تبادل نظر و پیام میکردند. (پیام محرمانه آیتالله خمینی به کارتر - کامبیز فتاحی- بی بی سی، 4نوامبر 2015 - 13 آبان1394).
به موازات آن نیز هنری پرشت از وزارت خارجه تلفنی با یزدی تماس داشت. تا اینکه در 4 ژانویه 1979، ملاقات رسمی زیمرمن و یزدی در حومه پاریس صورت گرفت. آنها بعد از آن پنج باردیگر نیز دیدار داشتند. موضوع اصلی که ذهن آمریکا را اشغال کرده بود، برنامه آینده خمینی در خصوص نیروهای مترقي انقلابی و کمونیستهای وابسته به مسکو( حزب توده ) بود. یزدی این اطمینان را به آمریکا داد که نیروهای چپ یارای مقابله با قدرت مسلمانان در ایران را ندارند.[5]
بر اساس شواهد قابل اعتماد، خمینی در فاصله ۲۶ دی تا هفتم بهمن ماه ۱۳۵۷ دستکم پنج پیام از طریق وارن زیمِرمَن به عنوان نمایندهی دولت و رئیسجمهور آمریکا و با واسطه ابراهیم یزدی دریافت کرده و به آنها پاسخ داده است. یزدی که در دوران اقامت خمینی در نوفل لوشاتو فرانسه از نزدیکان و معتمدان او بود و نقش مترجم و رابط با رسانهها و سیاستمداران غربی را بر عهده داشت در جلد سوم خاطراتش که به همین دوران اختصاص دارد، گزارشی از پیامهای رد و بدل شده میان خمینی و آمریکا ارائه کرده است. پیش از این پیامها (در ۱۸ دی ۵۷) دو نفر به نمایندگی از جانب رئیسجمهور وقت فرانسه، ژیسکار دستن به دیدار خمینی آمدند و پیامی از جیمی کارتر را به او ارائه کردند. کارتر در این پیام اطمینان میدهد که رفتن شاه از ایران قطعی است و در عین حال نسبت به دخالت ارتش و کودتای نظامی هشدار میدهد و خواستار حفظ آرامش و جلوگیری از هرج و مرج در ایران شده است.
در پیام رئیس جمهور آمریکا تاکید شده که کارتر مایل است "این پیغام کاملاً مخفی و محرمانه بماند" و یک "وسیله ارتباطی مستقیم با آیتالله امکانپذیر باشد". چنانکه یزدی نوشته و شواهد نشان میدهد خمینی با این دو درخواست موافقت کرده است. خمینی در آن روزها درباره مسائلی چون خروج شاه از ایران و عدم همکاری با بختیار تقریبا همان پیامهای خود به کارتر را در مصاحبهها تکرار میکند، در عین حال لحن و موضعگیری او در برابر دولت آمریکا، قبل و پس از کسب قدرت کاملا متفاوت است. جلد سوم کتاب «شصت سال صبوری و شكوری خاطرات دكتر ابراهیم یزدی، ١١١ روز در نوفل لوشاتو (١۴ مهر تا ١٢ بهمن ١٣٥٧)» در دی ماه ١٣٩٢ به صورت الکترونیک انتشار یافته است، نکات تازه ای را در زمینه ی مذاکرات پنهانی آمریکا وغرب با خمینی از طریق اطرافیانش فاش می کند. یزدی که نماینده ی وقت خمینی در این مذاکرات پنهانی بود، پس از پیروزی انقلاب، نخستین وزیرخارجه ی رژیم خمینی در دولت موقت بود. به نقل از این کتاب، اولین دیدار یزدی و وارن زیمرمن دیپلمات مستقر در پاریس و فرستاده ی هارولد ساندرز، معاون وزارت امورخارجه ی آمریکا روز ۲۶ دی ماه ۵۷ (روز خروج شاه از ایران) در رستوران مسافرخانۀ نوفل لوشاتو انجام شد. پنجمین و آخرین دیدار در روز ۷ بهمن انجام شد- درست ۵ روز قبل از بازگشت خمینی به ایران. دیدار اول، پیام اول از طرف ساندرز توسط وارن زیمرمن ارسال شد.
در دیدارهایی که میان یزدی و زیمِرمَن در رستوران مسافرخانهای نزدیک اقامتگاه خمینی در نوفل لوشاتو انجام شد، طرف آمریکایی که یکی از دیپلماتهای ارشد سفارت آمریکا در فرانسه بود، متن پیام را کلمه به کلمه میخواند و یزدی ترجمه فارسی آن را یادداشت میکرد. «… دولت من معتقد است ضرورت اساسی دارد که نمایندگان صلاحیتدار آیتالله خمینی با رهبران نظامی ملاقات کنند که به یک تفاهم اساسی برسند… من به نمایندگی از جانب دولتم مایل هستم که تأکید کنم که این عمل بسیار اساسی بوده و ضرورتی فوری دارد. در این میان، دولت من امید و اصرار دارد که شما برنامۀ بازگشت به ایران را به تأخیر بیندازید تا زمانی که (مذاکرات تهران) نتیجتاً به یک تفاهم برسد. که امکان بازگشت آیتالله توأم با نظم و آرامش فراهم شود. سولیوان گزارش داده است که سعی و کوشش برای ترتیب ملاقات بین بهشتی و سران ارتشی نتیجهای نداده است و از آقای خمینی درخواست میشود که این امر را توصیه کنند. دولت من همچنین امیدوار است که آیتالله از هرگونه عملی که منجر به سقوط بختیار میشود خودداری کنند…» (ص ٢٧٥ خاطرات؛ تاریخ ایرانی) . در ادامه آمده است «…. . بنا به قضاوت دولت من، نظامیها و مذهبیها موضوعات مشابه زیادی دارند که نباید با تحریکات تودهایها نادیده گرفته شوند و یا از بین بروند. علاوه بر این نظامیها آماده هستند که با نمایندگان صلاحیتدار آیتالله ملاقات کنند. این نظامیان عبارتند از ژنرال قرهباغی و فرماندهان نیروهای سهگانه….» (ص ٢٧۴ و ٢٧٥ خاطرات؛ تاریخ ایرانی ).
یزدی این پیام را به خمینی میرساند و پاسخهای او را یادداشت کرده و از طریق تلفن به نماینده وزارت خارجه آمریکا منتقل میکند. اظهار نظر دکتر یزدی در مورد نظر خمینی:
« …آقای خمینی با درگیری مسلحانه با ارتش موافق نبود و بر این باور بود که در صورت درگیری مسلحانه، گروههای سیاسی ـ نظامی، نظیر مجاهدین خلق و چریکهای فدایی ابتکار عمل را به دست خواهند گرفت…» (ص ٢٧٨ خاطرات؛ تاریخ ایرانی).
پاسخ خمینی به پیام اولیه ی کارتر: « همچنین به نظر ما، یک ائتلاف اعلام نشدهای بین ارتش و کمونیستها دیده میشود تا این بهانه به دست ارتش داده شود. هدف هماهنگ کمونیستها و ارتش لطمه به اعتبار جنبش اسلامی است».
«…به شما توصیه میکنم که جلوی این خونریزیها را بگیرید و نگذارید این خونریزیها تحقق پیدا کند و ایران را به حال خود واگذارید. که اگر بکنید، نه گرایش کمونیستی خواهد داشت و نه سایر مکاتب انحرافی، نه تسلیم شرق و نه تسلیم غرب خواهد شد.» (ص ٢٧١ خاطرات؛ تاریخ ایرانی). در واقع جواب صریح خمینی به آمریکا این بود که «شما از کودتا جلوگیری کنید».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر