پر واضح است که اصل و ریشه مرجعیت شیعه در عراق یا به عبارتی نخست در بغداد و سپس در نجف است و برای چندین قرن وضعیت بر همین منوال بود. اما قم تنها در یک چهارم نخست قرن بیستم، به عنوان یک شهر دینی نمود پیدا کرد و تنها پس از انقلاب ایران، هنگامی که آخوندها بر قدرت در ایران چیره شدند، خود را به عنوان مرجعیتی برای شیعیان مطرح کرد. به عبارتی دیگر در طول تاریخ، عرب‌ها رهبری مذهب تشیع و مرجعیت آن را بر عهده داشتند و نه فارس‌ها. پس از انقلاب، ایران استراتژی در پیش گرفت که از راه آن، برای رهبری خود بر جهان تشیع به ویژه در محیط اطراف خود، تبلیغ می‌کرد و خود را به عنوان مدافع شیعیان منصوب کرد. حرکت در این مسیر تا حدی رسید که ماده‌ای در قانون اساسی ایران وضع شد که بر دفاع از کسانی که «مستضعفان» می‌نامد، تاکید می‌کند؛ واژه‌ای که مترادف شیعیان و تشییع اما با مقادیری بزک کاری است. 

ایران از راه آن‌چه نظریه «ام القری» نامیده می‌شود، تلاش کرد قم را به عنوان پایتخت جهان اسلام، جایگزین مکه کند، اما واقعیت می‌گوید که این تلاش‌ها با شکست سختی مواجه شده، از این رو در مسیری موازی گام برداشت تا آن را جایگزین نجف به عنوان پایتخت مذهب تشیع کند. ایران تلاش کرد برخی از روحانیون عرب شیعه را جذب کرده و از حوزه‌های علمیه‌ای که در قم، این شهر کوچک به زبان عربی تدریس می‌کنند، به شدت حمایت کرد. همچنین بورسیه‌های تحصیلی که جوانان شیعه ارائه داد، به گونه‌ای که بسیاری از آن‌ها در ایران سازماندهی می‌شوند تا به مناطق عربی بازگشته و به هسته‌های خفته تبدیل شوند. با این راه ایده‌ئولوژی ولایت فقیه و ادبیاتش که داری رنگ و بویی فارسی و تندرو است، به جوامع شیعه در مناطق عربی تزریق می‌شود. اما هدف اصلی ایران تنها با تمرکز بر قم و برجسته کردن آن محقق نمی‌شود، بلکه واقعیت‌های موجود می‌گوید که هدف ایران تنها از راه منزوی کردن مراجع عربی شیعه در منطقه و همزمان تضعیف آن‌ها محقق می شود، پس برای رسیدن به این هدف، از اسلحه وعده و وعید، ترور و شیطنت از راه تهمت‌های ساختگی و هشدار نسبت به نزدیک شدن به شخصیت‌های شیعی استفاده کرد که به خوبی برنامه ایران را درک کرده‌اند؛ برنامه‌ای که به اندازه‌ای که در پی فراهم کردن راه‌های موفقیت هدف ناسیونالیستی و سیاسی در برابر کشورهای منطقه است، به مذهب شیعی اهمیت نمی‌دهد. از جمله این مراجع که در عراق و لبنان هدف قرار گرفتند و منزوی شدند، می‌توان از الحسنی، الوائلی، الخوئیی، الصرخی، الحسینی، الامین و بسیاری دیگر نام برد.

انتقال مرجعیت از عراق به ایران و «فارسی سازی مذهب» از سوی دیگر به معنای تصرف اموال خمس و نذورات توسط تهران است تا از آن در مسیر اهداف سیاسی و فرقه‌ای خود در منطقه استفاده کند؛ به گونه‌ای که بازوهای نظامی و شبه‌نظامی بسیاری در کشورهایی که در آن‌ها شیعیان حضور دارند ایجاد کرد تا این بازوها به سود ایران علیه هموطنان و سرزمین آبا و اجدادشان فعالیت کنند. در همین راستا، نیاز مبرمی برای وضع قوانین و مقرراتی وجود دارد که انتقال اموال خمس و نذورات به ایران و هر کشور خارجی دیگر ممنوع شود به گونه‌ای که در اختیار فقرا و نیازمندان از فرزندان همان مذهب در کشور قرار گیرد تا این اموال به صورت گلوله و بمب باز نگردد. علاوه بر آن، کمک به نزدیکان شایسته‌تر است. 

حال این سوال مطرح می‌شود که آیا تنها باید ایران را ملامت کرد؟ بی طرفانه می‌گویم، به نظرم این‌گونه رفتار کردن صحت ندارد، برخی از ما به شکلی مستقیم یا غیر مستقیم در پرتاب کردن شیعیان به دامان ایران نقش ایفا کردیم. هنگامی که ایران و شیعیان را دو روی یک سکه به شمار می‌آوریم، مرتکب اشتباهی بزرگ شده‌ایم. همه شیعیان از خامنه‌ای تقلید نمی‌کنند و به ولایت فقیه معتقد نیستند. یا این‌که همه آن‌ها همان تندروی مذهبی را که ایران صفوی حدود پنج قرن پیش آن را وارد مذهب تشیع کرد، ندارند؛ وضعیتی که ایران پس از انقلاب ۱۹۷۹ آن را احیا کرده و اقدام به تبلیغ آن کرد. پیشتر گفته‌ام و بار دیگر تکرار می‌کنم که ایران همه شیعیان نیست و شیعیان ایران نیستند. به عبارت دیگر، ۱۰۰ درصد مردم ایران اهل تشیع نیستند بلکه ۲۵ درصد این کشور را سنی‌ها تشکیل می‌دهند. همچنین ملت‌ها و ادیان مختلف دیگری در جغرافیایی که ایران نام دارد زندگی می‌کنند. از سویی نه عقلا و نه منطقا نمی‌شود همه شیعیان را پیرو ایران دانست، شیعیان ملی‌گرا و مخلص به وطن‌هایشان هم وجود دارند که خطر ایران را درک کرده‌اند. آری، ممکن است بسیاری از آن‌ها به خاطر بیم از هواداران ایران، و مشکلات احتمالی که برای آن‌ها پیش می‌آید، باورهای خود را بروز ندهند اما نمی‌توان وجودشان را نفی کرد. همگان باید این گروه را تشویق کرده و از آن‌ها دفاع کنند تا به اکثریت شیعیان در کشورهای عربی تبدیل شوند. 

بازگرداندن شیعیان عرب هوادار ایران به دامان عربی و دور کردن آن‌ها از ایران، با گام‌هایی میسر است که باید شیعیان عرب پیش از دیگران بردارند. همچنین بازگرداندن مرجعیت شیعه به نجف پس از ربودن آن و منتقل کردنش به قم فارس، یک ضرورت ملی است. بسیار مهم است که شیعیان در کشورهای خلیج عربی، اقدام به ایجاد مراجع تقلیدی در کشورها خود بکنند که به آن‌ها مرتبط شده و خمس و نذوراتشان را در اختیارشان قرار دهند. بدین ترتیب دری که ایران از راه آن به جامعه‌ها و کشورهایشان نفوذ می‌کند را می‌بندند. آن‌ها باید از وضعیت شیعیان غیر فارس در ایران پیش از دیگران عبرت بگیرند که چگونه تهران انواع تبعیض را علیه آن‌ها قائل شده و آن‌ها را زیر رنج، ظلم و استبداد قرار می‌دهد. احوازی‌ها و آذربایجانی‌ها از آن دسته هستند. پیروی از مذهب تشیع، حامی عرب‌ها و آذری‌های ترک در ایران در برابر قدرت حاکم در تهران نبود، پس رفتار این نظام در برابر شیعیان خارج از مرزهایش چگونه خواهد بود؟ به طور خلاصه می‌گویم؛ هدف بزرگ نظام ایران از ادعای حمایت از شیعیان منطقه و دفاع از آن‌ها را تنها باید در یک راستا دانست و آن خدمت به پروژه ایرانی در منطقه و استفاده از اقلیت‌های شیعی در خدمت این پروژه است و نه چیز دیگر. پس آیا کسانی که ایران آن‌ها را فریب داد، این حقیقت را درک خواهند کرد؟ و مهم‌تر آن‌که، آیا شیعیان عرب مذهب شیعی را باز پس گرفته و آن را از قبضه فارس‌ها آزاد خواهند کرد؟ پاسخ را افراد ذی‌ربط باید بدهند.
*منبع: روزنامه الوطن