۳۱ شهریور ۱۳۹۴

احمد خمينی( شماره 2)بدستور خامنه اي وتوسط تيم ترور قتل های زنجيره ای وزارت اطلاعات کشته شدچرا؟.

 احمد خمينی(شماره 2) بدستور خامنه اي وتوسط تيم ترور قتل های زنجيره ای وزارت اطلاعات کشته شدچرا؟.
به نقل از سايت اخبار روز

http://www.iran-chabar.de/1383/05/19/mohajer830519.htm
بخش اول: چرا و چگونه با احمد خمينی مذاکره کردم؟
اوايل پائير سال 1370 بود که طبق قرار قبلی به همراه سه نفر از همکارانم به جماران رفتم، اما هرچه منتظر مانديم انصاری نيامد.... پيش مسئول حفاظت جماران آقای صادق ترکاشوند رفتم و ضمن بيانی خيرخواهانه، از او خواستم تا ترتيب ملاقات با احمد خمينی را بدهد... پس از دقايقی مسئول حفاظت جماران آمد و گفت: حاج آقا می گويد بيايند من آن ها را ببينم
م. مهاجر
دوشنبه ١۹ مرداد ١٣٨٣ – ۹ اوت ٢٠٠۴
اشاره: گزارشی که در چند شماره در اخبار روز خواهد آمد، ياداشت ها و روايت های آقای مهاجر که خود را عضو بلندپايه سابق سپاه پاسداران معرفی کرده در مورد دلايل قتل احمد خمينی به دست تيم ترور قتل های زنجيره ای است. آن چه جامعه ما در مورد مرگ اسرارآميز فرزند آيت الله خمينی شنيده است، آن است که مرگ وی توطئه ای از سوی حاکمان وقت در چارچوب جنگ قدرتی بود که با حذف آيت الله منتظری در زمان حيات آقای خمينی آغاز شد. مطلعين مختلفی در يادداشت ها و اظهارات خود به اين موضوع اشاره داشته اند که سعيد امامی معاون علی فلاحيان وزير وقت اطلاعات، در اقارير خود در زندان به قتل احمد خمينی نيز اعتراف کرده است. اين اظهارات به دليل آن که بخش های مهمی از پرونده سعيد امامی مفقود شد و در اختيار هيچ کس قرار نگرفت، در هاله ای از ابهام باقی ماند. اما مفقود شدن بخش های مذکور از پرونده وی، اين گمانه را تقويت کرد که در آن اعترافات نکاتی بوده که افشای آن ها برای بقای حاکميت اسلامی در ايران بسيار سنگين تمام می شده است.
آقای م. مهاجر نيز در يادداشت های خود همين فرضيه را مطرح کرده و علت آن را روی گردانی احمد خمينی از علی خامنه ای و آغاز مخالفت وی با جانشين آيت الله خمينی دانسته است.
برای اخبار روز، امکان تاييد مستقلانه اطلاعات ارايه شده در اين گزارش وجود نداشته است و نويسنده مسئوليت تمام گفته های خويش را بر عهده گرفته است.

مقدمه:اين جانب نگارنده مطالب زير از سال 1361 به عضويت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمدم که بخشی از سوابق شغلی و مسئوليتی ام به شرح ذيل است:
- مربی عقيدتی سياسی در مراکز آموزش تخصصی، رسته ای واحد آموزش نظامی ستاد مرکزی سپاه،
- فرماندهی آموزش سپاه و فرماندهی آموزش نيروی زمينی سپاه،
- مربی عقيدتی سياسی در مرکز تداوم آموزش عقيدتی سياسی افسران ارشد نيروی زمينی سپاه،
- استاد معارف اسلامی در دانشگاه علوم پزشکی بقيه الله سپاه
- جانشين معاونت فرهنگی فرماندهی آموزش سپاه
- جانشين معاونت عقيدتی سياسی فرماندهی آموزش نيروی زمينی سپاه
- مسئول مرکز تداوم آموزش عقيدتی سياسی نيروی زمينی سپاه
مسئول معاونت عقيدتی سياسی فرماندهی آموزش نيروی زمينی سپاه

ذکر اين عناوين و مشاغل برای شناخت خوانندگان محترم از خودم بود، اما همين مسئوليت ها و سابقه ی طولانی تدريس در سپاه حکايت از آن دارد که اينجانب در بخش های عمده ای از سپاه به ويژه در ستاد نيروی زمينی و بسياری از رده های تابعه ی آن و در دانشگاه علوم پزشکی بقيه الله فرد شناخته شده ای بودم، فلذا حفظ موقعيت های شغلی مذکور اقتضاء می کرد که به هيچ وجه دنبال مسايل سياسی نباشم، اما به خاطر آن که هيچ گاه به دنبال حفظ موقعيت شغلی و ارتقاء رتبه و درجه به هر قيمتی نبودم، و نمی خواستم حقيقت را فدای منافع شخصی و کسب موقعيت های زودگذر کنم، در جهت تبيين حقايق پشت پرده ی عزل آيت الله منتظری (ايشان در سپاه به عنوان مهم ترين خطر سياسی معرفی و اصلی ترين سوژه سازمان حفاظت اطلاعات سپاه محسوب می شود که به تفصيل می توان شواهد و قرائنی برای آن ارايه داد، اما جای آن در اين مجال نيست) از قائم مقام رهبری برآمدم که در اين مسير به صورت غيرمترقبه مذاکراتی با احمد خمينی داشتم که مواضع او در اين مذاکرات که به صراحت عليه علی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی و تا حدی به نفع آيت الله منتظری بود، پس از دستگيری ها و بازجويی هايی که از من صورت گرفت برای مسئولان جمهوری اسلامی به ويژه علی خامنه ای آشکار گرديد، از اين رو مجوز قتل احمد خمينی صادر و توسط سربازان گمنام وزارت اطلاعات به مرحله ی اجرا در آمد.

بخش اول:
چرا و چگونه با احمد خمينی مذاکره کردم؟
بعد از آن که توطئه ی برکناری آيت الله منتظری از قائم مقام رهبری در سال 1368 عملی گرديد، هميشه ذهن من به اين مساله مشغول بود. از اين رو تلاش می کردم حتی الامکان حقايق پشت پرده ی آن را از لابلای گفتار و اعمال طراحان و مجريان غوغاسالار اين توطئه به دست آورده و در حد امکان در اختيار افکار عمومی قرار دهم.
در شرايطی که ذکر نام يا داشتن رساله و يا عکس آيت الله منتظری جرم نابخشودنی محسوب می گرديد و عواقب سنگين در برداشت، به چالش کشاندن طراحان اين توطئه به ويژه احمد خمينی به صورت مستقيم غيرممکن بود، و نيز در شرايطی که طراحان توطئه، حقايق را مقلوب و عوام را مفتون و خواص را مرعوب و مخالفان را ملکوک و مطرود و محبوس ساخته بودند، و تصور مناظره ی برابر و شنيدن حرف مخالفان برای آن ها مردود بود، در صدد برآمدم تا نه از موضع مخالف که حساسيت آن ها را بر انگيزد، بلکه از موضع متعصبانه دفاع از اقدام خمينی عليه آقای منتظری که در نظر طراحان توطئه مقبول بود در اين راه قدم بگذارم. اين در حالی بود که از زمان برکناری آيت الله منتظری از قائم مقام رهبری تا آن زمان که من با احمد خمينی ملاقات کردم، مواضع من در سپاه در تاييد اقدام خمينی در عزل آقای منتظری بود که همين امر باعث عدم حساسيت نسبت به من می گرديد، در عين حال موقعيت شغلی من هم که در آن زمان مسئوليت معاونت عقيدتی سياسی فرماندهی آموزش نيروی زمينی سپاه را بر عهده داشتم، زمينه هرگونه سوءظنی را از ميان بر می داشت و اطمينان زا بود. البته اين را هم می دانستم که به خاطر اتخاذ چنين تاکتيکی به زودی تاوان سنگينی خواهم پرداخت.
ورود به اين عرصه با ايده ی مزبور خالی از اشکال راهبردی هم نبود، زيرا در چنين شرايطی فرد پرسش شونده کاملا به چالش کشيده نمی شد، از اين رو بخش عمده ای از حقايق همچنان مکتوم می ماند، اما نکته های مثبتی هم وجود داشت:
از جمله آن که به حداقل هايی دست می يافتم که در آن وانفسا کم ارزش نبودند، همچنين اين تجربه هم وجود داشت که چنين افرادی اگر کسی در مقابلشان قرار دارد، نه تنها مخالف خود نبينند بلکه هم فکر و مدافع اقداماتشان و حتی تندروتر از خودشان ببينند، آنگاه مافی ضمير خود را بهتر بروز می دهند که من شاهد چنين قضيه ای در مذاکرات خودم با احمد خمينی بودم، زيرا او در اين ملاقات ها مطالبی را گفت که هيچ گاه در مقام مباحثه با يک مدعی بر زبان نمی آورد.
وقتی که در 8/1/68 پس از چند سال دسيسه ی سياسی، آيت الله منتظری از قائم مقام رهبری برکنار شد، نه تنها به سوالات بی شماری که در اين زمينه وجود داشت پاسخ داده نشد، بلکه سعی شد تا با شانتاژ و تهديد و ارعاب اين اقدام خمينی به همگان قبولانده شود. علاوه بر وسايل ارتباط جمعی و تريبون های عمومی که هر چه خواستند نوشتند و گفتند، احمد خمينی نيز که در واقع تعزيه گردان و يکی از مجريان اصلی اين توطئه بود با انتشار جزوه ای در توجيه اقدام پدرش هر چه خواست نوشت و از هرگونه هتاکی دريغ نکرد و بر آن نام «رنجنامه» هم گذاشت.
انتشار به اصطلاح «رنجنامه» از سوی احمد خمينی بيش از هر چيز حکايت از آن داشت که او برای توجيه اقدام خودش (عزل آقای منتظری) اين جزوه را نوشته، هر چند در ظاهر اين کار توسط پدرش صورت گرفته بود.
رنجنامه احمد خمينی بدون کسب مجوز قانونی و صرفا به استظهار نويسنده ی آن و با حمايت ارگان ها و سازمان های دولتی و نظامی در تيراژی بسيار انبوده چاپ و به طور رايگان در اختيار مردم قرار می گرفت، اين در حالی بود که اگر طرفداران آيت الله منتظری می خواستند کمترين پاسخی به آن همه سيل اتهامات بدهند با تهديد و ارعاب و زندان رو به رو می شدند. عليرغم تمامی اين فشارها پاسخ مستدل و منطقی به رنجنامه ی احمد خمينی اجتناب ناپذير بود چرا که رنجنامه ی او با مظلوم نمايی و تحريک احساسات عمومی، مستند تمام جوسازی ها عليه ايت الله منتظری قرار گرفته بود.
مدتی پس از انتشار رنجنامه، جزوه ای مفصل به نام «واقعيت ها و قضاوت ها» در رد رنجنامه و شبهات مطروحه عليه آقای منتظری به صورت مخفيانه و بدون نام نويسنده ی آن منتشر شد.
استدلال های محکم و ارائه ی اسناد و مدارک روشن در جزوه ی «واقعيت ها و قضاوت ها» برای پاسخ به رنجنامه و ساير شبهه های شايع عليه آقای منتظری کافی بود، اما مشکل اصلی اين بود که تيراژ جزوه ی مذبور بسيار کم و انتشار و پخش آن نيز جرم سنگينی محسوب می شد و ريسک بالايی را طلب می کرد.
انتشار جزوه ی «واقعيت ها و قضاوت ها» فرصت مغتنمی بود، چرا که عليرغم تيراژ کم آن، قطعا اين جزوه به دست مسئولان جمهوری اسلامی به ويژه احمد خمينی رسيده بود و آن ها از محتوای آن اطلاع داشتند. از اين رو می توانستم از آن به عنوان مستمسک بسيار خوبی (برای به چالش کشاندن طراحان توطئه ی عزل آقای منتظری، البته به صورت غيرمستقيم و در پوشش دفاع از خمينی) استفاده کنم.
از جزوه «واقعيت ها و قضاوت ها» حدود صد و بيست سوال اساسی استخراج کردم – متاسفانه در تفتيش خانه ی من هنگام دستگيری، سوالات مزبور به دست حفاظت اطلاعات سپاه افتاد – سپس از يکی از همکارانم در معاونت عقيدتی سياسی فرماندهی آموزش نيروی زمينی سپاه که ارتباط زيادی با محمد علی انصاری (از اعضای دفتر خمينی و نيز رئيس موسسه ی تنظيم و نشر آثار خمينی) داشت، درخواست کردم تا از او وقت ملاقات بگيرد که خوشبختانه اين کار انجام گرفت و انصاری وقت ملاقات را مشخص کرد.
دليل انتخاب محمدعلی انصاری آن بود که با طرح سوال ها برای او و استنطاق وی، به بعضی از حقايق پشت پرده ی عزل آقای منتظری از قائم مقام رهبری دست يابم و در حد امکاناتم آن ها را در اختيار افکار عمومی قرار دهم. بديهی است که من احتمال نمی دادم که بشود در اين زمينه با احمد خمينی صحبت کرد، از اين رو انصاری را حداقلی دست يافتنی تشخيص دادم، زيرا او علاوه بر اطلاعات لازم که در اين ماجرا داشت، چه قبل و چه بعد از مرگ خمينی از نزديکان احمد خمينی بود. از اين رو می توانست تا حدی نظرات او را منعکس نمايد، اما بر خلاف تصور من اين مسير به صحبت با احمد خمينی منجر گرديد.
اوايل پائير سال 1370 بود که طبق قرار قبلی به همراه سه نفر از همکارانم (به دليل شرايط مذکور و تاکتيکی که در پيش گرفته بودم آن ها نيز از اهداف من آگاهی نداشتند) به جماران رفتم، اما هرچه منتظر مانديم انصاری نيامد. در نهايت يکی از همکارانش آمد و گفت که او امروز نمی تواند بيايد. اين حادثه ی ناخواسته برای من فرصت مغتنمی بود تا توپ را در زمين حريف اصلی بيندازم. از اين رو به همراهانم گفتم: اکنون که انصاری نيست بايد ببينيم که آيا احمد خمينی هست؟ اگر او باشد و ما بتوانيم با او صحبت کنيم، ديگر واسطه ای در ميان نخواهد بود لذا بهتر پاسخ خواهيم گرفت. پيش مسئول حفاظت جماران آقای صادق ترکاشوند (از دوستان قديمی اينجانب بود) رفتم و ضمن بيانی خيرخواهانه، از او خواستم تا ترتيب ملاقات با احمد خمينی را بدهد.
او گفت: بگذاريد با احمد خمينی صحبت کنم، در صورتی که او قبول کرد، شما را برای ملاقات خواهم فرستاد. ما منتظر مانديم، پس از دقايقی مسئول حفاظت جماران آمد و گفت: حاج آقا می گويد بيايند من آن ها را ببينم

م. مهاجر ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر