خمینی کیست (خمینی و ملاقاتهایش با شاه تا تبعید به ترکیه ) قسمت دوم
خمینی و ملاقاتهایش با شاه: خمینی دوبار با شاه ملاقات کرد که هم احمد خمینی، هم موسویاردبیلی و هم صادق خلخالی آن را تأیید کردهاند. هیچیک از این ۳نفر، نه بهزمان انجام ملاقاتهای خمینی با شاه و نه به موضوع آن اشاره نکردهاند. اما اگر این ملاقاتها یک مضمون ننگین ضدملی و ضدمصدقی نداشت و اگر چیز آبرومندانهیی در آنها میبود، قطعاًبهسکوت برگزار نمیکردند و بسا داد سخن میدادند.
خمینی و رابطهاش با کاشانی:
نشانه مهم همسویی خمینی با دربار شاه در برابر مصدق، اتحاد عمل او با آخوند کاشانی است.آخوندکاشانی که یک چند از مصدق حمایت میکرد و در قضایای ملی شدن صنعت نفت با او همراه بود، پس از قیام سی تیر به رودررویی با مصدق پرداخت. پدر طالقانی نیز، در اینباره میگوید: «… عوامل استعمار و استبداد داخلی و جاسوسان شروع به تفحص کردند و نقطهضعفها را یافتند… آمدند سراغ مرحوم آیتالله کاشانی. اینبار از راه نفسانیات. که این نهضت از آن توست و او را از مصدق جدا کردند. جاسوسان مورد اشاره پدرطالقانی، عناصری از قبیل مظفر بقایی، شمس قناتآبادی و میراشرافی بودند که همگی سوابق رسوایی داشتند. کاشانی قبل از کودتا تا توانست برای خوشخدمتی به دربار شاه، علیه دولت مصدق کارشکنی کرد، سرلشگر زاهدی را نیز در مجلس پناه داد و پس از کودتا آشکارا از رژیم شاه حمایت کرد و تا مدتی همچنان ریاست مجلس رژیم شاه را بهعهده داشت.
کاشانی پس از رویارویی با مصدق، کارش بهرسوایی و انزوا کشید، در این زمان تنها کسی که از قم به عیادت کاشانی میرفت، خمینی بود و بعد از مرگ او دو روز در مسجد اعظم قم مجلس ختم و عزاداری برگزار کرد.
خمینی و رابطهاش با کاشانی:
نشانه مهم همسویی خمینی با دربار شاه در برابر مصدق، اتحاد عمل او با آخوند کاشانی است.آخوندکاشانی که یک چند از مصدق حمایت میکرد و در قضایای ملی شدن صنعت نفت با او همراه بود، پس از قیام سی تیر به رودررویی با مصدق پرداخت. پدر طالقانی نیز، در اینباره میگوید: «… عوامل استعمار و استبداد داخلی و جاسوسان شروع به تفحص کردند و نقطهضعفها را یافتند… آمدند سراغ مرحوم آیتالله کاشانی. اینبار از راه نفسانیات. که این نهضت از آن توست و او را از مصدق جدا کردند. جاسوسان مورد اشاره پدرطالقانی، عناصری از قبیل مظفر بقایی، شمس قناتآبادی و میراشرافی بودند که همگی سوابق رسوایی داشتند. کاشانی قبل از کودتا تا توانست برای خوشخدمتی به دربار شاه، علیه دولت مصدق کارشکنی کرد، سرلشگر زاهدی را نیز در مجلس پناه داد و پس از کودتا آشکارا از رژیم شاه حمایت کرد و تا مدتی همچنان ریاست مجلس رژیم شاه را بهعهده داشت.
کاشانی پس از رویارویی با مصدق، کارش بهرسوایی و انزوا کشید، در این زمان تنها کسی که از قم به عیادت کاشانی میرفت، خمینی بود و بعد از مرگ او دو روز در مسجد اعظم قم مجلس ختم و عزاداری برگزار کرد.
*خمینی و کینهاش به دکتر محمد مصدق:
در اولین هفتههای پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی جمعیت عظیمی راهی احمدآباد شدند تا بهمناسبت سالگرد درگذشت پیشوای نهضت ملی ایران نسبت به او ادای احترام کنند، خمینی مراسم یاد شده را، میتینگ راهانداختن «برای هر استخوانی» توصیف کرد.
و در بیستم دیماه58علیه ملی شدن صنعت نفت و پیشوای این حرکت پیروزمند ضداستعماری عقدهگشایی کرد که: «اینها میخوان سرپوش بگذارند روی مقاصد خودشان، آن مقاصدی که برخلاف مسیر ماست با اسم یکنفری که ملی است، مسیر ما مسیر نفت نیست، نفت پیش ما مطرح نیست، ملی کردن نفت پیش ما مطرح نیست، این اشتباه است. ما اسلام را میخواهیم. اسلام که آمد، نفت هم مال خودمان میشود. مقصد ما اسلام است، مقصد ما نفت نیست. اگر یکنفر نفت را ملی کرده است، اسلام را کنار بگذارند برای او سینه بزنند»
و یا در اظهار دیگری که چند بار توسط مطبوعات حکومتی یادآوری شد گفت: «مسلمانها بنشینند تماشا کنند یک گروهی را که از اولش باطل بودند؟ من از آن ریشههایش میدانم یکگروهی که با اسلام و روحانیت اسلام، سرسخت مخالف بودند. اینها که فخر میکنند بهوجود او (مصدق) او هم مسلم نبود». و از سقوط حکومت ملی او بر اثر کودتای استعمار و دربار تحت عنوان سیلی خوردن مصدق، شکرگزاری کرد.
خمینی مخالف برخورداری زنان از حق رأی:
اولین مخالفت علنی خمینی با بعضی از تصمیمهای رژیم شاه، مربوط به انجمنهای ایالتی و ولایتی است که دولت وقت به نخستوزیری اسدالله علم در تاریخ ۱۶مهر۱۳۴۱ تصویب کرد.
علت اصلی برآشفتگی خمینی و همگنانش این بود که در مصوبه مزبور برای نخستینبار به زنان حق رأی داده شده بود. در این مصوبه همچنین قید اسلام از شرایط انتخابشوندگان و انتخابکنندگان برداشته شده بود و در مراسم سوگند بهجای قرآن گفته شده بود کتاب آسمانی.این دو نکته نیز از موضوعات مورد اعتراض خمینی و آخوندهای دیگر بود. اما آنها بیش از هر چیز به برخوردار شدن زنان از حق رأی اعتراض داشتند.
در آذرماه سال ۴۱ سرانجام رژیم «شاه» پذیرفت که از مصوبه انجمنهای ایالتی و ولایتی صرفنظر کند. خمینی این عقبنشینی را یک پیروزی برای خود بهحساب آورد.
خمینی شمهیی از افکار ارتجاعی خود در مورد زنان را چنین بیان کرد: «زنها را وارد کردهاید در ادارات، ببینید در هر ادارهیی که وارد شدند آن اداره فلج شد. فعلاً محدود است. «علما» میگویند توسعه ندهید. به استانها نفرستید. زن اگر وارد هر دستگاهی شد، اوضاع را به هم میزند. میخواهید استقلالتان را زنها تأمین کنند؟»
خمینی و قــیـام ۱۵خـــرداد ۱۳۴۲:
در اواخر سال ۴۱ و بهار سال ۴۲ جامعه ایران نقطهعطف مهمی را از سر میگذراند. تصادم این دو نیرو، فضای سیاسی و اجتماعی ایران را ملتهب کرده و به لحن اعتراضهای خمینی علیه شاه نیز رنگ تندی بخشیده بود. در اوایل فروردین ۴۲، «شاه» میخواست ضربشستی نشان دهد.. مراسم فیضیه را بهخاک و خون کشیدند مزدوران رژیم «شاه»، همزمان مدرسه طالبیه در تبریز را بههمین صورت هدف حمله خود قرار میدهند. این سرکوبگریها آتش اعتراض کل جامعه را نیز تندتر کرد و زمینههای قیامی را فراهم کرد که دو ماه بعد فوران نمود. قیام ۱۵خرداد قیام مردم بهجان آمده در برابر رژیم «شاه» و مانور انقلاب سفید او بود و با سرکوبی خونین مواجه شد.
جرقه این قیام با مراسم عزاداری بهمناسبت عاشورای حسینی زده شد. در قم و مشهد و بیش از همه در تهران مردم به تظاهرات و دادن شعارهای خشمگینانهیی علیه رژیم و شخص شاه پرداختند. خمینی بعدازظهر روز عاشورا در قم سخنرانی شدیداللحنی داشت که باعث دستگیریش شد.
خمینی از ۱۶خرداد ۴۲ تا ۱۱مرداد همان سال یعنی کمتر از ۲ماه در زندان بود. مدتی در زندان «قصر» و سپس در «عشرتآباد».
سپس شماری از مراجع و روحانیان که در آنموقع برای اظهار مخالفت با دستگیری خمینی به تهران رفته بودند، با «پاکروان» ملاقات میکنند و خواستار آزادی خمینی میشوند. بهدنبال آن خمینی از زندان آزاد شده و به خانهیی در «داوودیه» تهران فرستاده میشود.
در ۱۸فروردین ۴۳ دوباره به خانه خود در قم بازگشت و از آزادی عمل کامل برخوردار شد. خمینی پس از حضور مجدد در قم، یک چند تلاش کرد جلسات هفتگی منظمی با شرکت آخوندهای مهم قم برگزار کند.
در اولین هفتههای پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی جمعیت عظیمی راهی احمدآباد شدند تا بهمناسبت سالگرد درگذشت پیشوای نهضت ملی ایران نسبت به او ادای احترام کنند، خمینی مراسم یاد شده را، میتینگ راهانداختن «برای هر استخوانی» توصیف کرد.
و در بیستم دیماه58علیه ملی شدن صنعت نفت و پیشوای این حرکت پیروزمند ضداستعماری عقدهگشایی کرد که: «اینها میخوان سرپوش بگذارند روی مقاصد خودشان، آن مقاصدی که برخلاف مسیر ماست با اسم یکنفری که ملی است، مسیر ما مسیر نفت نیست، نفت پیش ما مطرح نیست، ملی کردن نفت پیش ما مطرح نیست، این اشتباه است. ما اسلام را میخواهیم. اسلام که آمد، نفت هم مال خودمان میشود. مقصد ما اسلام است، مقصد ما نفت نیست. اگر یکنفر نفت را ملی کرده است، اسلام را کنار بگذارند برای او سینه بزنند»
و یا در اظهار دیگری که چند بار توسط مطبوعات حکومتی یادآوری شد گفت: «مسلمانها بنشینند تماشا کنند یک گروهی را که از اولش باطل بودند؟ من از آن ریشههایش میدانم یکگروهی که با اسلام و روحانیت اسلام، سرسخت مخالف بودند. اینها که فخر میکنند بهوجود او (مصدق) او هم مسلم نبود». و از سقوط حکومت ملی او بر اثر کودتای استعمار و دربار تحت عنوان سیلی خوردن مصدق، شکرگزاری کرد.
خمینی مخالف برخورداری زنان از حق رأی:
اولین مخالفت علنی خمینی با بعضی از تصمیمهای رژیم شاه، مربوط به انجمنهای ایالتی و ولایتی است که دولت وقت به نخستوزیری اسدالله علم در تاریخ ۱۶مهر۱۳۴۱ تصویب کرد.
علت اصلی برآشفتگی خمینی و همگنانش این بود که در مصوبه مزبور برای نخستینبار به زنان حق رأی داده شده بود. در این مصوبه همچنین قید اسلام از شرایط انتخابشوندگان و انتخابکنندگان برداشته شده بود و در مراسم سوگند بهجای قرآن گفته شده بود کتاب آسمانی.این دو نکته نیز از موضوعات مورد اعتراض خمینی و آخوندهای دیگر بود. اما آنها بیش از هر چیز به برخوردار شدن زنان از حق رأی اعتراض داشتند.
در آذرماه سال ۴۱ سرانجام رژیم «شاه» پذیرفت که از مصوبه انجمنهای ایالتی و ولایتی صرفنظر کند. خمینی این عقبنشینی را یک پیروزی برای خود بهحساب آورد.
خمینی شمهیی از افکار ارتجاعی خود در مورد زنان را چنین بیان کرد: «زنها را وارد کردهاید در ادارات، ببینید در هر ادارهیی که وارد شدند آن اداره فلج شد. فعلاً محدود است. «علما» میگویند توسعه ندهید. به استانها نفرستید. زن اگر وارد هر دستگاهی شد، اوضاع را به هم میزند. میخواهید استقلالتان را زنها تأمین کنند؟»
خمینی و قــیـام ۱۵خـــرداد ۱۳۴۲:
در اواخر سال ۴۱ و بهار سال ۴۲ جامعه ایران نقطهعطف مهمی را از سر میگذراند. تصادم این دو نیرو، فضای سیاسی و اجتماعی ایران را ملتهب کرده و به لحن اعتراضهای خمینی علیه شاه نیز رنگ تندی بخشیده بود. در اوایل فروردین ۴۲، «شاه» میخواست ضربشستی نشان دهد.. مراسم فیضیه را بهخاک و خون کشیدند مزدوران رژیم «شاه»، همزمان مدرسه طالبیه در تبریز را بههمین صورت هدف حمله خود قرار میدهند. این سرکوبگریها آتش اعتراض کل جامعه را نیز تندتر کرد و زمینههای قیامی را فراهم کرد که دو ماه بعد فوران نمود. قیام ۱۵خرداد قیام مردم بهجان آمده در برابر رژیم «شاه» و مانور انقلاب سفید او بود و با سرکوبی خونین مواجه شد.
جرقه این قیام با مراسم عزاداری بهمناسبت عاشورای حسینی زده شد. در قم و مشهد و بیش از همه در تهران مردم به تظاهرات و دادن شعارهای خشمگینانهیی علیه رژیم و شخص شاه پرداختند. خمینی بعدازظهر روز عاشورا در قم سخنرانی شدیداللحنی داشت که باعث دستگیریش شد.
خمینی از ۱۶خرداد ۴۲ تا ۱۱مرداد همان سال یعنی کمتر از ۲ماه در زندان بود. مدتی در زندان «قصر» و سپس در «عشرتآباد».
سپس شماری از مراجع و روحانیان که در آنموقع برای اظهار مخالفت با دستگیری خمینی به تهران رفته بودند، با «پاکروان» ملاقات میکنند و خواستار آزادی خمینی میشوند. بهدنبال آن خمینی از زندان آزاد شده و به خانهیی در «داوودیه» تهران فرستاده میشود.
در ۱۸فروردین ۴۳ دوباره به خانه خود در قم بازگشت و از آزادی عمل کامل برخوردار شد. خمینی پس از حضور مجدد در قم، یک چند تلاش کرد جلسات هفتگی منظمی با شرکت آخوندهای مهم قم برگزار کند.
از سایت
تاریخ دقیق ملاقات وجزئیات ملاقت خمینی با شاه را در زیر بخوانید
«آن زمان (1327) محمد رضا پهلوی گاه گاهی در فرصت هائی كه خودش مقتضی می ديد به ديدار آيت الله بروجردی در قم می آمد و می رفت منزل ايشان . سليقه سياسی آقای بروجردی مطابق سليقه برخی آقايان و بخصوص آيت الله خمينی نبود و بالاخره يك روز آقای خمينی بصورت قهر از منزل آقای بروجردی بيرون آمد و از آن پس فقط در روزهای عزاداری و روز درگذشت آقای بروجردی به منزل او رفت. با اينحال هنگامی كه آقای بروجردی می خواست برای يك مسافرت چند ماهه به مشهد برود، يگانه كسی كه رتق و فتق منزلش را به او سپرد و وكيل مطلق آقای بروجردی شد آقای خمينی بود.
بالاخره بين دستگاه و آقای بروجردی راجع به تغيير قانون اساسی و تفويض اختيارات انحلال مجلسين به شاه اختلاف بالا گرفت. آقای بروجردی دو بار آقای خمينی را بعنوان عضو بر جسته علمای بزرگ قم فرستاد نزد شاه تا نظرات آقای بروجردی را به شاه بگويد. شاه هم نظراتش را به آقای خمينی گفته بود تا به آقای بروجردی منتقل كند. در رابطه با تغيير قانون اساسی شاه می خواست به جای مذهب شيعه، "اسلام" باشد. آقای بروجردی هم توسط آقای خمينی پيغام فرستاده بود كه نمی شود. بايد مذهب، مذهب شيعه باشد. آقای بروجردی كسی را كه صلاحيت داشته باشد و حرف روز را بفهمد غير از آقای خمينی پيدا نكرده بود. ايشان را دوبار فرستاد دربار شاه. امام هم بعدا برای ما تعريف كرد:« من نمی خواهم بگويم كه چه هستم و از خودم ستايش كنم ولی شاه وقتی می خواست با من حرف بزند كنترلش را از دست داده بود.»
بالاخره بين دستگاه و آقای بروجردی راجع به تغيير قانون اساسی و تفويض اختيارات انحلال مجلسين به شاه اختلاف بالا گرفت. آقای بروجردی دو بار آقای خمينی را بعنوان عضو بر جسته علمای بزرگ قم فرستاد نزد شاه تا نظرات آقای بروجردی را به شاه بگويد. شاه هم نظراتش را به آقای خمينی گفته بود تا به آقای بروجردی منتقل كند. در رابطه با تغيير قانون اساسی شاه می خواست به جای مذهب شيعه، "اسلام" باشد. آقای بروجردی هم توسط آقای خمينی پيغام فرستاده بود كه نمی شود. بايد مذهب، مذهب شيعه باشد. آقای بروجردی كسی را كه صلاحيت داشته باشد و حرف روز را بفهمد غير از آقای خمينی پيدا نكرده بود. ايشان را دوبار فرستاد دربار شاه. امام هم بعدا برای ما تعريف كرد:« من نمی خواهم بگويم كه چه هستم و از خودم ستايش كنم ولی شاه وقتی می خواست با من حرف بزند كنترلش را از دست داده بود.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر