۸ مرداد ۱۴۰۲

کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷، جنایت علیه بشریت

 کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷، جنایت علیه بشریت

قتل عام زندانیان
قتل عام زندانیان

در بررسی پرونده‌های قتل‌عام ۶۷ و گزارش زندانیان جابه‌جا با نقض فاحش حقوق‌بشر از قبیل «شکنجه جسمی و روانی» با شیوه‌های مختلف ضدانسانی و نیز «اعدام و جنایت سیستماتیک» علیه زندانیان برمی‌خوریم. این دو از مشخصه‌های جنایت علیه بشریت هستند.

در آموزه‌های اخلاقی سقراط، افلاطون، ارسطو، سن آگوستین و سن توماس آکویناس، حقوق طبیعی با عدالت یکی است، نقض این حقوق، جنایت محسوب می‌شود. حقوق بین‌الملل که از این آموزه‌ها سرچشمه می‌گیرد بر آن است که در هر جنایت در هر نقطه از جهان، این بشریت است که لطمه می‌بیند. یعنی جنایت تبعات جهان‌شمول دارد. بر این اساس این تلقی بود که دادگاههای کیفری بین‌المللی در نورنبرگ، توکیو، رواندا، یوگسلاوی شکل گرفت تا به محاکمهٔ جنایت علیه بشریت اقدام نماید.

قتل‌عام۶۷ از این شامل بودن مستثنی نیست.

 

جنایت علیه بشریت

در مورد قتل‌عام۶۷ به‌کرات از ترم «جنایت علیه بشریت» استفاده شده است، لازم است به تعریف حقوقی آن نیز اشراف داشته باشیم.

جنایت علیه بشریت به اعمال خشونت‌باری گفته می‌شود که منزلت انسان را زیر پا می‌گذارد. شامل سرکوب‌های دولتی برای از بین بردن مخالفان است. هم‌چنین به‌عملیات گسترده‌یی اطلاق می‌شود که به قصد نابودی گروه‌های خاص به‌اجرا درمی‌آید. به عبارت دیگر اعمال سیستماتیکی هستند که جنایتکاران برای نابودی جمعی، شکنجه، هتک حرمت، کشتار سیاسی، نژادی یا مذهبی انجام می‌دهند. کشتار، نابودی گروهی، به بندگی گرفتن، تبعید، آزار و کشتار سیاسی، نژادی یا مذهبی، یا کشتارهای داخلی سیاسی و دولتی و خارجی از مردم یک کشور و دیگر اعمال ضدانسانی مشمول جنایت علیه بشریت هستند.

جنایت علیه بشریت ابتدا بخشی از جنایت جنگی بود. در سال۱۹۱۵ کشتار ارامنه این روند را تغییر داد. از آن پس در منشور دادگاههای نورنبرگ و توکیو و سپس در دادگاههای یوگسلاوی، رواندا و دیوان کیفری بین‌المللی این جنایت از جنایت جنگی تفکیک گردید.

چهار شرط برای نامگذاری جنایت علیه بشریت تعیین‌کننده هستند:

۱ـ جنایت رخ داده به‌عنوان بخشی از یک حملهٔ گسترده یا سازمان‌یافته بوده و قربانیان متعدد داشته باشد.

۲ـ حمله بر علیه یک جمعیت غیرنظامی بوده باشد. در این تعریف حتی اگر از ۱۰۰نفر ۱۰نفر آنان نیز نظامی بوده باشند، در ذیل تعریف غیرنظامی می‌گنجند. این افراد یا نظامی نیستند یا اگر هستند در درگیری مسلحانه شرکت نداشته‌اند.

۳ـ در راستای پیاده کردن سیاست یک دولت یا سازمان باشد.

۴ـ مرتکبان آن بدانند که در حال انجام جنایت هستند و به آن آگاهی داشته باشند.

با این تعریف، کشتار ۳۰هزار زندانی سیاسی بی‌دفاع در تابستان۶۷ از هر حیث یک جنایت علیه بشریت محسوب می‌شود. در تابستان۶۷ یک کشتار سیستماتیک و برنامه‌ریزی شده از سوی حکومت با هدف از بین بردن فوری زندانیان سیاسی صورت گرفته و ۳۰هزار قربانی داشته است. این افراد در زمان حلق‌آویز شدن دسته جمعی، نظامی نبوده‌اند. برخی از آنها بارها در به‌اصطلاح دادگاههای حکومت شرکت کرده و دوران محکومیت خود را سپری می‌کرده‌اند. هیچ‌کدام از آنها در زمان اعدام با ارتش آزادیبخش ملی ایران ارتباطی نداشته و از وقوع عملیات فروغ جاویدان اطلاعی نداشته‌اند. بگذریم از این‌که زمینه‌سازیهای کشتار۶۷ قبل از عملیات مجاهدین صورت گرفته و ربطی به آن نداشته است. چه این عملیات انجام می‌گرفت، چه نمی‌گرفت، کشتار جمعی در تقدیر بود.

این کشتار با طرح و برنامه و سیاست مشخص و بر اساس حکم خمینی انجام شده است. بنابراین دامنهٔ آن نه فقط زندانیان دههٔ شصت، نه فقط زندانیان سیاسی به‌طور عام، نه فقط نسل یا نسل‌های ایرانی بلکه تمام بشریت را جریحه‌دار کرده است. تأثیری فراملی و فرامیهنی دارد.

 

تطابق قتل‌عام۶۷ با شروط جنایت علیه بشریت

بر اساس کیفرخواست، زندانیان سیاسی به اتهام هواداری یا عضویت در مجاهدین و به‌دلیل وفاداری به اعتقاد خود، به‌صورت دسته‌جمعی کشتار شده‌اند.

یک‌بار دیگر برگردیم و قتل‌عام۶۷ را از فیلتر شروط تعریف شده برای جنایت علیه بشریت عبور دهیم.

بر مبنای این شروط:

۱ـ قتل‌عام۶۸ به‌عنوان بخشی از یک حملهٔ گسترده یا سازمان‌یافته بوده و ۳۰هزار قربانی داشته است. برای این قتل‌عام زمینه‌سازی شده و با اطلاع و حکم بالاترین مقام‌های حاکمیت از جمله شخص خمینی به اجرا درآمده است. به‌تعبیر گویاتر ناشی از واکنش حکومت به یک عملیات نظامی مجاهدین یا از سر یک کین‌کشی ساده و رخ داده در نزاع‌های معمول نبوده و نیست. در آن خط مشخصی دیده می‌شود، سازمان‌یافته، سیستماتیک و جریان‌وار است.

۲ـ این حمله علیه افرادی صورت گرفته که در درگیری مسلحانه شرکت نداشته‌اند. طبق اظهارات قضات شرع و دادستانهای این رژیم حکم کسانی که در صحنهٔ درگیری مسلحانه دستگیر می‌شوند، تمام‌کش کردن در محل دستگیری است و کار به زندان و دادگاههای فرمایشی نمی‌رسیده است.

به دو فاکت در رابطه دقت کنید:

«محارب بعد از دستگیری توبه‌اش پذیرفته نمی‌شود. کیفر همان کیفری است که قرآن تعیین می‌کند. کشتن به شدید‌ترین وجه، حلق‌آویز کردن به فضاحت‌بار‌ترین حالت ممکن. دست راست و پای چپ آنها بریده شود. اسلام اجازه می‌دهد این‌ها را که در خیابان تظاهرات مسلحانه می‌کنند دستگیر شوند و در کنار دیوار، همان جا آنها را گلوله بزنند. از نظر اصول فقهی لازم نیست به محاکم صالحه بیاورند. برای این‌که محارب بودند... اسلام اجازه نمی‌دهد که بدن مجروح این‌گونه افراد باغی به بیمارستان برده شود، بلکه باید تمام‌کش شود». «... اسلام اجازه می‌دهد حتی اگر زیر تعزیر آنها جان هم بدهند کسی ضامن نیست، که عین فتوای امام است» (محمدی گیلانی. حاکم شرع خمینی در دهه شصت).

«یکی از احکام جمهوری اسلامی این است هر کس در برابر این نظام و امام عادلش بایستد کشتن او واجب است. اسیرش را باید کشت، زخمی‌اش را زخمی‌تر کرد که کشته شود»... (حسین موسوی تبریزی دادستان دادگاههای انقلاب در سال‌های ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۳).

۳ـ قتل‌عام۶۷ در راستای پیاده کردن سیاست نظام حاکم برای نابودی مخالفان سیاسی و عقیدتی خود بوده است. این سیاست تا همین امروز ادامه دارد.

خمینی طوری در مورد مخالفان خود به‌طور عام و مجاهدین خلق به‌طور خاص صحبت می‌کند که گویی هیچ حقوق انسانی ندارند و حکم ازلی و ابدی آنها جزای سخت [بخوانید شکنجه‌های دهشتناک] و مرگ است.

«مخالفت با این حکومت مخالفت با شرع است، قیام بر علیه شرع است. قیام بر علیه حکومت شرع جزایش در قانون ما هست، در فقه ما هست؛ و جزای آن بسیار زیاد است. من تنبه می‌دهم به کسانی که تخیل این معنی را می‌کنند که کارشکنی بکنند یا این‌که خدای نخواسته یک وقت قیام بر ضداین حکومت بکنند، من اعلام می‌کنم به آنها که جزای آنها بسیار سخت است در فقه اسلام. قیام بر ضدحکومت خدایی قیام بر ضد خداست؛ قیام بر ضد خدا کفر است» (صحیفهٔ خمینی. ج۶. ص۵۹).

او این حکم را نهادینه می‌کند و مشمول مرور زمان نمی‌داند. خلف او حکم صادره را به قانون تبدیل کرده‌اند تا در مورد آیندگان نیز قابل اجرا باشد.

در ماده ۱۸۶قانون مجازات جمهوری اسلامی به چنین حکمی برمی‌خوریم:

«هر گروه یا جمعیت متشکل که در برابر حکومت اسلامی قیام مسلحانه کند مادام که مرکزیت آن باقی است تمام اعضا و هواداران آن، که موضع آن گروه یا جمعیت یا سازمان را می‌دانند و به‌نحوی در پیشبرد اهداف آن فعالیت و تلاش مؤثر دارند محاربند اگر چه در شاخه نظامی شرکت نداشته باشند».

آیا گویاتر از این سندی می‌توان یافت که بیانگر جنایت علیه بشریت باشد؟

۴ـ آمران و عاملان قتل‌عام۶۷ از جمله حمید نوری می‌دانستند که در حال انجام جنایت هستند و به آن آگاهی کامل داشتند. مصطفی پورمحمدی از اعضای هیأت مرگ، در گفتگو با نشریهٔ مثلث با لحنی طلبکارانه و وقیح به جنایت اعتراف می‌کند و خواهان تسویه‌حساب بیشتر با مجاهدین می‌شود:

«ما هنوز تسویه‌حساب نکرده‌ایم و بعد از تسویه‌حساب این حرف‌ها را پاسخ می‌دهیم. شوخی هم نداریم. این‌ها باید بیایند و پاسخ خیانتها و جنایت‌هایشان را بدهند... حالا من باید بیایم و جواب حقوقی بدهم که فلان خمپاره را در جایی اشتباه یا درست انداخته‌ایم؟ منافقین همه‌شان جنایتکارند و باید در دادگاه محاکمه شوند... باید به اشد مجازات محکوم شوند» (تاریخ ایران. ۳مرداد۹۸).

حمید نوری در دادگاه هنوز از کلمهٔ «منافقین»! در نام‌بردن از «مجاهدین» استفاده می‌کند؛ کلمه‌یی که استناد به آن حکم خمینی در مورد قتل‌عام را موجه جلوه می‌دهد.

برای فهم عمیق‌تر، یک بار دیگر به تعریف جنایت علیه بشریت بازمی‌گردیم.

جنایت علیه بشریت به‌عملیات گسترده‌یی اطلاق می‌شود که به قصد نابودی گروه‌های خاص به‌اجرا درمی‌آید. به عبارت دیگر اعمال سیستماتیکی هستند که جنایتکاران برای نابودی جمعی، شکنجه، هتک حرمت، کشتار سیاسی، نژادی یا مذهبی انجام می‌دهند.

کشتار سیستماتیک، برنامه‌ریزی شدهٔ مجاهدین هدفی جز ریشه‌کنی و نابودی آنها نداشته. این کشتار علاوه بر طینت سیاسی، در جوهر خود طینت مذهبی نیز دارد. خمینی بر اساس تلقی دجالگرانه‌اش، خود را اسلام و حکومت خود را حکومت خدا می‌نامید.

او در حکم خود مجاهدین را منافقین می‌نامد و فتوای اعدام دسته‌جمعی آنها را صادر می‌کند. برای دو قبضه کردن این حکم می‌افزاید:

«رحم بر محاربین ساده‌اندیشی است، قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول تردیدناپذیر نظام اسلامی است، امیدوارم با خشم و کینه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام رضایت خداوند متعال را جلب نمایید».

یا

«هر کس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حکمش اعدام است»

خمینی حتی در وصیت‌نامه‌اش از تهدید مجاهدین به مرگ خودداری نمی‌کند:

«حکم خداوند [بخوانید خمینی] تکلیف شما را معین کرده، باز از نیمه راه برگشته و توبه کنید؛ و اگر شهامت دارید تن به مجازات داده و با این عمل خود را از عذاب الیم خداوند نجات دهید؛ والا در هر جا هستید عمر خود را بیش از این هدر ندهید»...

***

با این تفاصیل آیا تردیدی باقی می‌ماند که قتل‌عام۶۷ مرزهای جنایت علیه بشریت را درنوردیده است؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر