خامنهای در دیدار با سرکردگان نیروی دریایی سپاه پاسداران مذاکره با آمریکا را رد کرد، و حرف اصلی او هم این بود که در صورت ادامه مذاکره با آمریکا، زمینه نفوذ در نظام آخوندی فراهم میشود. ولی فقیه ارتجاع در این سخنان همچنین رفسنجانی و آخوند حسن روحانی و باند آنها را ”سهل اندیش“ و ”ساده انگار“ در فهم از مذاکره با دشمن دانست.
وقتی خامنهای به مذاکره بهمثابه زمینه و دریچهای برای نفوذ در نظام آخوندی مینگرد، یک علت مهم آن وجود زمینه آماده در آن دسته از سران و مهرههای نظام است که راه نجات رژیم غرقه در بحران آخوندی را آویختن به دامن آمریکا میدانند. در رأس این جریان نیز رفسنجانی بهعنوان یکی از سران اصلی نظام قرار دارد.
ثقل جایگاه هاشمی رفسنجانی در نظام و مواضع او مبنی بر آویختن به آمریکا، خامنهای را به هراس وامیدارد که هر از چند گاهی به صحنه بیاید تا در مذمت رابطه با آمریکا، نفوذ، سهلانگاری در مقابل دشمن روضهخوانی کرده و ضمن آن رفسنجانی و روحانی را چوبکاری کند.
رسانهها و مهرههای باند خامنهای نیز بهطور روزانه رفسنجانی را آماج حملات خود قرار میدهند، زیرا او است که مدعی اصلی ولیفقیه و به قول آخوند طائب شانه به شانه ولیفقیه حرکت میکند و تهدید اصلی درونی نظام برای خامنهای است.
در برابر این داعیه ولیفقیه و دلواپسان باندش، باند رفسنجانی ـ روحانی ضمن اینکه جناح رقیب را افراطی و کاسب تحریم می نامند، از خودشان اینطور دفاع میکنند که قصدشان توسعه کشور است و الزام توسعه نیز تعامل سازنده با دنیا و تنشزدایی در روابط خارجی از جمله تنشزدایی با غرب و آمریکا است.
برای باند رفسنجانی- روحانی و بهویژه برای شخص رفسنجانی از الزامات ضروری توسعه و تنشزدایی این است که باند خامنهای را از هر طریق ممکن به حاشیه برانند، زیرا این باند بهمثابه سد و مانع در برابر آنها عمل میکند.
رفسنجانی تهاجم به خامنهای و باندش را تا آنجا پیش میبرد که آنها را منتسب به افراطیونی میکند که حرف از صدور انقلاب میزدند و زمینهساز جنگ ایران و عراق بودند: ”در همان موقع انسانهای افراطی بین ما بودند که حرفاز صدور انقلاب (نه آنگونه که امام میگفتند) میزدند. بعضیها (نه باز با رویکرد و منظوری که امام داشتند) میگفتند: با دولتها کار نداریم و با ملتها کار داریم. این حرفهای عجیب و غریب، باعث شد که کم کم اختلاف پیش بیاید. عراق بیش از همه ترسید و عامل اجانب شد و علیه ما جنگ به راه انداخت“.
رفسنجانی با این بیان هم لگدی به جنگ ضدمیهنی خمینی میزند و هم اینکه تلویحاً افراطیون داخل نظام را که افراطیون فعلی عقبه آنها هستند باعث بهوجود آمدن زمینههای جنگ میداند. افراطیونی که با تنشزدایی هم با جهان و هم با کشورهای منطقه و بهویژه عربستان مخالف هستند.
در جدال با شخص خامنهای و باند او است که بهرغم هیاهوی باند خامنهای در رابطه با عربستان سعودی خصوصاً بعد از حادثه منا، باز هم رفسنجانی میگوید راهحل منطقی با عربستان وجود دارد و اینکه ”باز هم راهش جنگ نیست. راهش این است که ما باید بهنحوی منطقی مذاکره و صحبت کنیم و آنها را مطمئن کنیم که از ما نترسند“.
از آنجایی که آویختن به دامن آمریکا و تنشزدایی منطقهیی برای باند رفسنجانی- روحانی جنبه استراتژیک دارد و بهنحوی موجودیت و حیات سیاسی خود را در گرو آن گذاشتهاند، بهرغم اینکه خامنهای مذاکره را زمینه نفوذ میداند رفسنجانی در جهتی کاملاً خلاف حرفها و مواضع خامنهای موضعگیری میکند.
سؤال این است علت این رویاروی آشکار بین رفسنجانی وروحانی با خامنهای و بهخصوص روبارویی رفسنجانی با خامنهای در زمینههای مختلف چیست؟
طبعا مذاکرات هستهیی، برجام، تعامل سازنده، مذاکره و همه این موضوعات مورد نزاع بین رفسنجانی و خامنهای، هیچکدام موضوع اصلی نزاع بین آنها نیستند، بلکه همه این موضوعات وسیله و هیزم جنگ اصلی یعنی جنگ بر سر هژمونی آینده نظام است. رفسنجانی مدعی است که چنانچه او دست بالا را در هژمونی داشته باشد با سیاستهای وابسته گرایانه و از طریق حل مشکلات بینالمللی و منطقهیی رژیم و حتی حل مشکلات داخلی، بهتر میتواند نظام آخوندی را حفظ کند، و مسیری که خامنهای میرود نظام را در بحرانهای مختلف جهانی، منطقهیی و داخلی غرق میکند. در مقابل، از نظر خامنهای تنها راه حفظ نظام آخوندی مسیری است که او برای نظام ترسیم میکند.
ماده اصلی جنگ بر سر هژمونی در ماههای انتخابات خبرگان و مجلس ارتجاع در اسفند ماه است و هر یک از طرفین تلاش میکنند با کسب کرسیهای بیشتر سهم بیشتری از قدرت و هژمونی نظام ولایت را به دست بیاورد. بنابراین طی این مدت باز هم شاهد شدتیابی بیشتر جنگ وجدال باندها و بهخصوص جنگ وجدال خامنهای با رفسنجانی خواهیم بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر