۱۴ خرداد ۱۳۹۴

خميني روي پله هواپيما مردي دست او راگرفته بود او كه بود وچه كسي دستش را در دست خميني گذاشته بود





پاسدارمحسن رضائي در تابناك ميخوانيم تا بعد جدا به آن بپردازيم 
او يك پليس فرانسه بود واز ما بهتران دستش را تا آخر در دست خميني داشتند
افشای هویت کسی که روز 12 بهمن در پلکان هواپیما دست امام را گرفته بود
کد خبر: ۸۴۲۳۲
تاریخ انتشار: ۱۳ بهمن ۱۳۸۸ - ۰۹:۱۰ - 02 February 2010

© www.tabnak.ir

مرکز اسناد انقلاب اسلامی برای نخستین بار پس از 31 سال هویت فردی را که در پلکان هواپیمای ایرفرانس در فرودگاه مهرآباد را گرفته است فاش کرد.

سایت این مرکز گفتگویی را با این شخص فرانسوی منتشر کرده است که می خوانید:

در اوّل آبان 1388 دوستی به نام آقای میرغضنفری تلفن زد و گفت: آیا شما از مهمانداری که همراه امام در روز 12 بهمن از پله‌های هواپیما پایین می‌آیند خبر داری؟ گفتم: چطور؟ گفت: ایشان در تهران هستند و سرگردان. خیلی تعجب کردم و گفتم: مشتاقانه منتظر دیدار این عزیز و شما در مرکز اسناد انقلاب هستم. بنابراین در تاریخ 10/8/88 آقای میرغضنفری به همراه ژرژان فابین باتااوش محافظ مخصوص حضرت امام به مرکز تشریف آوردند. البته آقای باتااوش بدون لباس یونیفرم که در 12 بهمن بر تن داشت، آمده بود.

آقای باتااوش خیلی روان فارسی صحبت می‌کرد و خیلی هم پیر شده و با آن چهره معروف متفاوت است. به آقای باتااوش گفتم: چطور در ایران ماندگار شدی؟ و سپس به یاد فیلمی افتادم که چندین سال پیش آقای داود رشیدی پیرامون اقامت امام در پاریس تهیه کرده و در آن فیلم با افراد بسیاری صحبت شده بود. و گفته شد که فردی که همراه امام از پله‌های هواپیما پائین می‌آید نیز مرحوم شده است؟! «یار در خانه و ما گرد جهان می‌گردیم.»سپس آقای باتااوش ادامه داد و گفت: 64 سال دارم و اصالتاً اهل الجزایر هستم و به فرانسه مهاجرت کردم و در یک خانواده مسیحی بزرگ شده‌ام. بعد از تحصیلات دانشگاهی جذب پلیس فرانسه شدم و به هنگام ازدواج قسمتم یک خانم ایرانی به نام «بیتا آهی» شد و ثمره این ازدواج هم دو فرزند است. یک دختر و یک پسر که الان بین آمریکا و ایران تردد می‌کنند.

از آقای باتااوش پرسیدم چگونه به پیر و مرشد و مراد ما روح‌الله الموسوی خمینی وصل شدی؟ گفت: وقتی آقای [امام] خمینی به پاریس آمد. پلیس فرانسه چند نفر را برای محافظت نزد امام فرستاد اما آقای خمینی هیچ کدام را نپذیرفت تا این که قسمت من شد و در همان دیدار اوّل علقه‌ای میان من و آقای خمینی برقرار شد و چون فارسی هم صحبت می‌کردم مزید بر علت شد. و در مدت 116 روز اقامت امام در نوفل لوشاتو همواره با امام بودم:

آقای باتااوش خاطرات شنیدنی زیادی از نوفل لوشاتو داشت. و سپس ادامه داد و گفت: وقتی که قرار شد آقای خمینی به ایران بیاید من هم همراه ایشان در آن پرواز تاریخی بودم و زمانی که هواپیما می‌خواست در فرودگاه مهرآباد به زمین بنشیند. یونیفرم مخصوص پوشیدم و به هنگام تشریف‌فرمایی امام از پله‌های هواپیما دست امام را گرفتم و امام هم دست مرا گرفت. و از پله‌ها پائین آمدیم‌ـ روز عجیبی بود. انگار مسیح(ع) ظهور کرده بود: ایشان ادامه داد و گفت به علت علاقه‌ای که به امام پیدا کرده بودم به احمد آقا گفتم می‌خواهم در ایران بمانم. احمد آقا گفت دولت فرانسه برای شما مشکل درست نمی‌کند گفتم خیر. خودم را بازنشسته می‌کنم. بعد از موافقت امام و احمد آقا و گرفتن حکم بازنشستگی به ایران آمدم و با نظر احمد آقا با شهید چمران و سپس مرحوم نظران همکاری‌های متعدد داشتم...

در کارهای مختلف کمک می‌کردم. حال هم که پیر شده‌ام و همسرم نیز از من جدا شده است و در غربت و بی‌کسی و آوارگی در تهران به سر می‌برم تا این که بمیرم و جنازه‌ام را آتش بزنند و در دریا بریزند تا به وسیله گردش آب به طبیعت برگردم.

قصه پرغصه‌ آقای باتااوش خیلی مرا متأثر کرد و گفتم چگونه کسی که به عشق امام جلای وطن نموده به ایران هجرت کرده، باید چنین آواره و بی‌خانمان، و هر چند شب مهمان کسی باشد، به چند نفر از مسئولین هم مشکلات و گرفتاری‌های آقای باتااوش را منتقل کردم: آنها هم پاسخی که دادند: هم تعجب می‌کردند که این آقا چطور تا به حال در ایران بوده و هیچ کس خبر ندارد و دوم آن که شاید... گفتم ما که از غیب خبر نداریم می‌توانید با چند سؤال مشکل این شیدایی امام را حل کنید و لااقل ایشان را از آوارگی نجات دهید تا مبادا رسانه‌های ضد انقلاب که کم هم نیستند از آقای باتااوش بهره‌برداری سیاسی نمایند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر