مکافات آرمانشهر حوزوی در آینهٔ جامعهٔ ایران
- ایران
- 1402/07/21
زنجیرهٔ بحرانهای زیستی، حقوقی، مدنی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در حاکمیت فقاهتی، البته که ریشهها و بنیادهای متعدد دارد، اما اساسیترین رشته و ریشه در این زنجیره که باقی از آبشخور آن تغذیه میکنند، چیست؟
ناجمهوری ولایتمدار آخوندی در تمام عمر خود تلاش کرده است جامعهٔ ایران را تبدیل به آرمانشهر مطلوب حوزوی خود کند.
این قوم با بهشت برین تراز آرمانشهر فکر و تمایل و عقیدهٔ خود، مبدع هولانگیزترین جنایات فوق تصور بشری شده است؛ چرا که میان میلیونها ایرانی، اندکی با بهشت موعود یک تمامیتخواه مذهبی ــ سیاسی همراهی دارند. از اینرو اکثریتی که با این تمامیتخواهیِ حوزوی و ولایی تراز و همسان نیستند، از منظر اتاق فکر آن، شایستهٔ عقوبتی الاهی تعبیر میشود.
این قوم که در منتهای دجالیت، خود را نمایندهٔ خدا و اسوههای دین اسلام قلمداد میکند، اعجابناکترین جنایات فیزیکی، روحی، روانی و اخلاقی علیه شهروندان را برای خود مباح میداند و ارتکاب آنها را نزدیک شدن به مدینهٔ فاضلهٔ حوزوی ــ ولاییِ خود تعبیر میکند.
ابعاد جنایات فکری، مادی و عملی در حق اولیهترین نمودهای حقوقبشر و حق انتخاب عقیده و مرام، آنقدر سنگین، ژرف و گسترده است که بازتاب ناگزیر آن، در درون حکومت هم حد میشکند و از زبان و قلم منتقدان دلسوز نظام، به خود حاکمیت برمیگردد:
«در ایران امروز، برخی بر سر هر مسیری که به قدرت ختم میشود، ایستاده و مردمانی را به سرای ایدئولوژیک خود برده و اهلیت و خودیت آنان را با میزان خویش سنجیده و چون نتوانند آنان را هیبت تخت یا تندیسهای ذهنی خود درآورند، آنان را میمیرانند» (۱).
کارد اینگونه جنایتاندیشی در دانشگاههای ایران تحت عنوان «خالصسازی» حتا به استخوان منتقدان نظام هم رسیده است. آنقدر که با قیاس با نمودها و مصادیق تاریخیِ آن، با چنین تعبیری توصیف شده است:
«خالصسازان، همچون آیشمن به جنایاتی که میکنند، نمیاندیشند» (۲).
مرگ خرد، عقلانیت و انسانیت با کشتن اندیشه آغاز میشود. کاری که خمینی با بهکرسی نشاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی و به خود وجههٔ قدسیِ نقدناشدنی، فراقانون و فراحقوق دادن در جایگاه سیاسی، به پیروان قسم خوردهاش تفویض کرد. در پی این تفویض، کارخانهٔ ولایت فقیه مدام «آیشمن» تولید میکند و میپرورد. بینیازی به خرد، رشد جزمیت و تکثیر «شر» را توجیه و عادی میکند.
طی شدن این مسیر به قدمت ۴۵ سال در ساختار و گردونهٔ حاکمیت آخوندی، گرگ نهان در ذات دوگانهٔ خیر و شر آدمی را به درندهٔ فعال و وحشیِ ولایی و عادت به آن تبدیل کرده است. رشد همزیستیِ ولایی و «مدارا با این گرگ» (۳) حتا در نظر این منتقد نظام، یک واقعیت عینی، ملموس و جاری در پوش قدسیمآبی، بهخدمت تصفیه و خالصسازی دانشگاهها درآمده است:
«اینان اولیا را همچو خود میپندارند، همواره در محل آیند و روند منظرها و نظرها ایستادهاند تا با تفکیک خودی از ناخودی، پروژه خالصزایی/ناخالصزدایی خویش را محقق نمایند».
وی سپس همزیستیِ ولایی با «گرگ» را با نقلقولی از کتاب «آیشمن و عادیسازی شر» نوشتهٔ هانا آرنت فیلسوف سیاسی، تصویر میکند: «آیشمن تصمیم گرفته بود به کاری که میکند فکر نکند».
زمان بازگشتناپذیر و مکافات اتودینامیک نهفته در ذات این روند، سرنوشت چنین ساختار و بافت فکری و حکومتی در هیأت نظام تمامیتخواه ولایت فقیه شده است. این مکافات را آثار قیام سراسریِ ۱۴۰۱ شتابی بیبازگشت بخشیده است. تابلویی بهوسعت جامعهٔ ایران را بنگرید که این مکافات ناگزیر را در منظر کارشناسان و منتقدان حکومتی هم واضح، آشکار و غیرقابل تردید کرده است:
«اینان نمیخواهند به این بیندیشند که زمانشان سپری شده و تختشان بشکسته است» (۴).
پانوشت:
۱ـ سایت حکومتی اعتماد، محمدرضا تاجیک، ۱۸ مهر ۱۴۰۲
۲ و ۴ـ همان
۳ـ هر که با گرگش مدارا میکند خلق و خوی گرگ پیدا میکند ــ زندهیاد فریدون مشیری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر