۲۳ مهر ۱۴۰۲

جنگ‌افروزی و صدور تروریسم در لباس قانون!

 جنگ‌افروزی و صدور تروریسم در لباس قانون!

جنگ غزه و اسرائیل
جنگ غزه و اسرائیل

امروز برای مردم ایران و بسیاری از وجدانهای منصف جهان جای تردید باقی نمانده است که رژیم قرون وسطایی حاکم بر ایران، سرآمد بنیادگرایی اسلامی و صدور ارتجاع به کشورهای منطقه است. سردمداران آن برای باقی ماندن در قدرت پیوسته از جیب مردم ایران برای جنگ‌افروزی و تروریسم هزینه می‌کنند. این خاصه‌خرجی برای آن است که فقدان آزادیهای سیاسی، اجتماعی و مدنی، تبعیضهای جنسیتی، دینی و ملی، دزدی از جیب و سفرهٔ مردم، چپاول ثروت و سرمایه‌های جامعه، فاصلهٔ طبقاتی و استثمار بی‌حد و مرز نیروهای کار، تخریب محیط‌زیست کشور و انباشت سرمایه و ثروت در دست دو درصد و بی‌آیندگی جوانان را با توسل به آن بپوشاند.

اکنون بیش‌از‌پیش مشخص شده است که سرکوب وحشیانه در داخل ایران و جنگ‌افروزی و صدور تروریسم به خارج از مرزها، دو پایهٔ اصلی بقای آن را تشکیل می‌دهند.

بحران‌آفرینی و تروریسم صادراتی آن‌چنان برای این حاکمیت اهریمنی حائز اهمیت است که آن را در اصل ۱۵۴ قانون اساسی دستپخت خبرگان خود نهادینه کرده است.

 

پس از آتش‌بس بین ایران و عراق و زهرخوران مفتضح خمینی در سال ۶۷ که دروازه عراق برای بحران‌سازی موقتاً بسته شد و آنجا دیگر میدانی برای مانور دادن و یکه‌تازی نبود، رژیم مجبور شد فتیله صدور بحران به سایر کشورهای منطقه را بالا بکشد. برای این کار نیز نیاز به سازوکار و بسیج نهادها و سازمانهای دولتی داشتند در نتیجه در اردیبهشت ۱۳۶۹ بر مبنای همان اصل جنایت‌کارانه‌ٔ ۱۵۴ آتش‌افروزی در خاورمیانه را رسمی و مشروع کردند.

 

شاید باور کردنی نباشد که در قرن بیستم و بیست و یکم و عصر کبیر آگاهی‌ها، حکومتی در جهان باشد که دخالت در سایر کشورها را به مجلس خود برده و برای آن راه‌کارهای قانونی مشخص کرده باشد ولی این امر به‌دلیل نیاز ولایت فقیه به گسترش بنیادگرایی و تحریک سایر تضادهای موجود در منطقه به واقعیت پیوست. در سالهای ۸۳ و ۸۴ و ۸۹ و ۹۶ نیز پی‌درپی این قانون خیانت‌بار را با الحاق مواد و تبصره‌های مختلف گسترش دادند. یک «دبیرخانه دائمی کنفرانس‌های بین‌المللی» هم برایش راه انداختند. به اسم «صندوق کمکهای انسانی» منابع مالی تعریف کردند و بنیادهای چاق و چله و پولداری مثل شهید و مستضعفان و حتی هلال احمر را مسئول پر کردنش کردند. برای آموزش مزدوران نیابتی خود «در دانشگاههای کشور سهمیه‌» در نظر گرفتند و نهادهای تبلیغاتی مثل وزارت فرهنگ و ارشاد و هم‌چنین صدا و سیمای آخوندی را موظف کردند که تبلیغات و پروپاگاندا برای جنگ‌افروزی به اسم اسلام «را در اولویت فعالیت‌های برون‌مرزی خود قرار دهند».

 

با این وصف، صدور بحران و ارتجاع و بنیادگرایی به سایر کشورهای منطقه، منطبق بر قوانین و متابولیسم این نظام است که کوتاه‌آمدن از آن به‌مثابه قطع شدن دست و پا و مقدمه سرنگونی‌اش است. خودش هم بارها گفته است که بدون جنگ‌افروزی، باید در خیابان‌ها و شهرهای ایران خط ببندد. قربانی اول این سیاست خانمان‌بربادده مردم ایران بوده‌اند و پس از آنها سایر خلقهای منطقه بهای آن را داده و می‌دهند. هر یک روز بقای این نظام پلید مساوی با ویران‌گری و آشوب از نیل تا فرات و از بغداد تا هرات است.

 

به همین دلیل مجاهدین از ابتدای وقوع درگیری اخیر، روی راه‌حل اصلی تأکید می‌کنند که همانا نابودی هیولای ولایت است. پس به جای افتادن در دام شل‌کن سفت‌کن رژیم و تأیید و تکذیب این پاسدار یا آن نماینده مجلس باید این تحلیل عمیق و جامع را تبلیغ و به مردم منطقه و جهان پیشنهاد کرد که راه‌حل صلح خاورمیانه در زدن «سر مار» در تهران است. با رژیمی که تروریسم را به شکل قانون در آورده که نمی‌شود با زبان منطق و گفتمان سیاسی و پشت میز مذاکره برخورد کرد. زدن سر مار هم نیاز به همبستگی و همراهی با مردم ایران در یک جبهه متحد در برابر نظام ولایت فقیه و بنیادگرایی تحت نام اسلام دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر