۳ تیر ۱۳۹۵
قاسم سلیمانی یک تروریست است
یک مقام دولت بحرین در پاسخ به تهدیدهای پاسدار قاسم سلیمانی علیه این کشور گفت: ”او یک تروریست است و بحرین با تروریست ها معامله نمیکند. بحرین قاطعانه با تروریسم هر جا که توانسته جنگیده و با آنها به هیچ ترتیبی معامله نمیکند“.
گلف نیوز که این سخنان را منعکس میکرد افزود: جابر محمد تحلیلگر بحرینی گفت: اظهارات سلیمانی بازتاب این نومیدی است که طرحهای آن در بحرین کارایی نخواهد داشت.
انزجار عمیق سلیمانی از منطقه و تهدید به آتش زدن آن تنها بازتاب تنفر شدیدی است که سلیمانی از مردم آن دارد. حتی اگر زمانی کسی از وضعیت راضی نباشد تهدید به مرگ و نابودی نمیکند ”.
دوئیج محمد گفت او از این اظهارات بههیچوجه تعجبی نکرده است. او گفت ”... من میتوانم یک منافق را تشخیص دهم... در خلال این اظهارات تاریخ همیشه از او بهعنوان خون آشامی که خواستار نابودی این منطقه بود یاد خواهد کرد “... ..
پاسدار قاسم سلیمانی در واکنش به اخراج یک آخوند وابسته به رژیم ایران از بحرین به تهدیدهای تروریستی متوسل شده و گفته بود: بحرین و کل منطقه به آتش کشیده خواهند شد و مردم به مقاومت مسلحانه متوسل خواهند شد.
دولت بحرین این تهدیدهای تروریستی پاسدار قاسم سلیمانی را رد کرد و گفت این صرفاً سند دیگر از دخالت صریح رژیم ایران در امور داخلی ماست.
ظريف تنها تئوكراسي خونريز ملايان و حامي اصلي تروريسم بين المللي را نمايندگي مي كند
بحرانهاي
فزاينده و بي آيندگي رژيم آخوندي و شكست حتمي سرمايه گذاري بر روي آن
مقاومت ايران
سفر جواد ظريف وزير خارجه فاشيسم ديني حاكم بر ايران به پاريس و لاهه را قوياً
محكوم می کند و آن را عليه حقوق بشر، دموكراسي و صلح در ايران و منطقه مي داند.
كارنامه دولتي كه ظريف آن را نمايندگي مي كند كاملاً گويا است:
· حداقل 2400 اعدام در دوران روحاني- گزارشگر ويژه ملل متحد درباره
ايران در آخرين گزارش خود نوشت در سال 2015 حدود هزار تن در ايران اعدام شدند كه
بالاترين رقم در 25 سال اخير است.
· اعدام نوجوانان- بنا بر گزارشگر ويژه ملل متحد اعدام نوجوانان در ۲۰۱۴-۲۰۱۵ بالاترين رقم در پنج سال گذشته بوده
است.
· افزايش سركوب و دستگيري نويسندگان، خبرنگاران، هنرمندان.
· تشديد سركوب و اعدام اقليتهاي مذهبي و قومي از جمله اكراد، اعراب،
بلوچها و سني ها.
· لشكر كشي به سوريه و حمايت تمام عيار نظامي، اقتصادي از ديكتاتور
سوريه. در حال حاضر 70 هزار پاسدار و مزدوران خارجي آنها به كشتار مردم سوريه
مشغولند.
· استمرار آزمايشهاي موشكهاي بالستيك در نقض قطعنامه 2231 شوراي امنيت
ملل متحد.
از سوي ديگر
بحرانهاي اين رژيم به ويژه بعد از توافق هسته یي به نحو بيسابقه یي تشديد شده و
حکومت ملایان در مواجهه با اعتراضهای فزاينده اجتماعي بغايت ضعيف و شكننده تر از
قبل شده و هر گونه سرمايه گذاري بر روي آن محكوم به شكست است. علي خامنه اي در روز
۳۰خرداد ( ۱۹ژوئن) بار ديگر كابوس رژيم از قيام را
بارز كرد. وی گفت: «دانشگاه تبديل به جايگاهي براي واگرايي از مفاهيم و ارزشهاي
انقلاب نشود... كسي كه به هر بهانهیي مانند انتخابات و امثال آن, نظام را به چالش
ميكشد, نامطمئن است و صلاحيت حضور در دانشگاهها را ندارد».
نصب احمد جنتي،
يكي از افراطي ترين و جنايتكارترین حاميان خامنه اي كه پيشاپيش رئيس شوراي نگهبان
بود به عنوان رئیس مجلس خبرگان، حباب میانه روی و اعتدال را كه با اغراض خاص و
براي منافع مشخص از سوي خود رژيم و برخي از حاميان غربي اش دامن زده مي شد،
تركاند.
ظريف در روز ۲۴ اردیبهشت (۱۳ مه) مصطفی بدرالدین، سرکرده نظامي
گروه حزب الله، را «مردی بزرگ و خستگی ناپذیر» و «سراپا عشق و شور و حماسه در دفاع
از آرمانهای حق طلبانه اسلام» نامید. وي در ژانويه 2014 بر سر قبر عماد مغنيه،
رهبر سابق نظامي حزب الله، با گذاشتن تاج گل اداي احترام كرد.
ظريف نمي تواند
بين خود و كاركرد رژيم با ترفندهايي همچون جناح بندي در درون رژيم فاصله بيندازد و
از مسئوليتهاي جنايتهاي رژيم در داخل و خارج ايران بگريزد. او بايد پاسخگوي
كاركردهاي رژيم در زمينه حقوق بشر، تروريسم و لشكر كشي به سوريه باشد. هر گونه
ارتقای روابط تجاري با رژيم ايران بايد مشروط به گامهاي مشخص و مادي در زمينه
بهبود حقوق بشر و متوقف شدن دخالتهاي رژيم در منطقه و حمايت از تروريسم گردد.
سرمايه گذاري روي روابط با ملايان، سرمايه گذاري روي يك اسب مرده است.
شوراي
ملي مقاومت ايران- كميسيون خارجه
اول
تیر ۱۳۹۵ (۲۱
ژوئن ۲۰۱۶)
خبر فوری - ارتش آزاد سوریه در حلب شمالی تل احمر وراغبیه وشعبانیه را آزاد وتصرف نموده است
خبر فوری - ارتش آزاد سوریه در حلب شمالی تل احمر وراغبیه وشعبانیه را آزاد وتصرف نمودهاست
اورینت نت :
الجيش الحر يسيطر على قرى تل أحمر والراغبية والشعبانية بريف حلب الشمالي
اورینت نت :
الجيش الحر يسيطر على قرى تل أحمر والراغبية والشعبانية بريف حلب الشمالي
۲ تیر ۱۳۹۵
خبر فوری - سایت حکومتی خامنه ای نوشت که ارتش اسد توان انجام عملیات طبقه ورقه را ندارد ومنتفی کرده است
خبر فوری - سایت حکومتی خامنه ای نوشت که ارتش اسد توان انجام عملیات طبقه ورقه را ندارد ومنتفی کرده است
نفس اعلام این خبر یک اعتراف آشکار به شکستها و تن دادن به خفت وخاری میباشد.
آری شکستهای مستمرپاسداران و ارتش اسدومزدورانش سبب شده است که سایت حکومیت خامنه ای هم وا رفتگی کامل این جنیایتکاران را برملا کنددر این 15روز گذشته تعداد زیادی از فرماندهان میدانی اسد وحزب الله وپاسداران بهلاکت رسیدند در اطراف دمشق وحلب پیروزی ها وپیشروی های نیروهای رزمنده سوری چشم گیر بوده است این مجموعه باعث شد که نیروهای ایران حزب الله واسد خسته وورشکسته وناتوان شوند تا جائی که امروز رژیم اعلام کرده که از عملیات طبقه ورقه کوتاه آمده وآنرا منتفی کرده است از سایت تحولات جهان ...بخوانیدوورشکستگی ودرماندگی را ببینید
سایت تحولات جهان اسلام رژیم نوشت
خبر دیروز
شرق حماه:
نفس اعلام این خبر یک اعتراف آشکار به شکستها و تن دادن به خفت وخاری میباشد.
آری شکستهای مستمرپاسداران و ارتش اسدومزدورانش سبب شده است که سایت حکومیت خامنه ای هم وا رفتگی کامل این جنیایتکاران را برملا کنددر این 15روز گذشته تعداد زیادی از فرماندهان میدانی اسد وحزب الله وپاسداران بهلاکت رسیدند در اطراف دمشق وحلب پیروزی ها وپیشروی های نیروهای رزمنده سوری چشم گیر بوده است این مجموعه باعث شد که نیروهای ایران حزب الله واسد خسته وورشکسته وناتوان شوند تا جائی که امروز رژیم اعلام کرده که از عملیات طبقه ورقه کوتاه آمده وآنرا منتفی کرده است از سایت تحولات جهان ...بخوانیدوورشکستگی ودرماندگی را ببینید
سایت تحولات جهان اسلام رژیم نوشت
خبر دیروز
عقب نشینی ارتش در محور جنوب طبقه
همانطور که دوستان به درستی اشاره کردند ارتش سوریه تا مفرق زاکیه عقب نشینی کردند.
پیش بینی میشد که چنین اتفاقی بیفته ،،، در طی 10 روز اخیر بارها عقبه ی ارتش در این مسیر طولانی و تقریبا باریک توسط داعش مورد حمله قرار گرفت ، هرچند که هیچ وقت این مسیر قطع نشد ولی در چنین عملیاتهایی با چنین تاکتیکی ، زمان مهم ترین فاکتور هست و اگر در کوتاهترین زمان ، بهترین نتیجه حاصل نشه ؛ موفقیت عملیات در خطر میفته که همینطور هم شد .
هدف اولیه این عملیات رسیدن به طبقه بود که محقق نشد . البته باید صبر کرد و دید آیا ارتش سوریه هنوز میلی برای پیشروی در این محور دارد یا نه .
به نظرم برای حرکت به سمت طبقه مقداری زود بود ..
پیش بینی میشد که چنین اتفاقی بیفته ،،، در طی 10 روز اخیر بارها عقبه ی ارتش در این مسیر طولانی و تقریبا باریک توسط داعش مورد حمله قرار گرفت ، هرچند که هیچ وقت این مسیر قطع نشد ولی در چنین عملیاتهایی با چنین تاکتیکی ، زمان مهم ترین فاکتور هست و اگر در کوتاهترین زمان ، بهترین نتیجه حاصل نشه ؛ موفقیت عملیات در خطر میفته که همینطور هم شد .
هدف اولیه این عملیات رسیدن به طبقه بود که محقق نشد . البته باید صبر کرد و دید آیا ارتش سوریه هنوز میلی برای پیشروی در این محور دارد یا نه .
به نظرم برای حرکت به سمت طبقه مقداری زود بود ..
نقشه با کیفیت : http://a.top4top.net/p_172o93c1.jpg
واما امروز
ارتش سوریه به نقطه ی صفر پیش از شروع عملیات طبقه-رقه بازگشت. پس از حملات سنگین داعش در چند روز اخیر، ارتش سوریه در چند مرحله از مواضع خود عقب نشینی کرد و نهایتا امروز در عقب نشینی 20 کیلومتری از تقاطع زاکیه به سمت تل سیریاتل نزدیک اثریا بازگشت. ارتش در درگیریهای دو روز اخیر تلفاتی متحمل نشد.
با این حساب به احتمال زیاد باید عملیات آزادسازی طبقه و رقه را منتفی دانست.
نقشه با کیفیت:
http://d.top4top.net/p_173fpqf1.jpg
با این حساب به احتمال زیاد باید عملیات آزادسازی طبقه و رقه را منتفی دانست.
نقشه با کیفیت:
http://d.top4top.net/p_173fpqf1.jpg
كليپ خميني يك خارجي ويك هندي زاده است - زندگي نامه خميني دجال ضد بشر
*خميني، دجال ضدبشر خميني كه بود و چگونه بهحكومت رسيد؟ 1
لینک به منبع
به مناسبت انقلاب ضد سلطنتي مردم ايران وبه مناسبت دزي بزرگ حق حاكميت مردم ايران توسط دزد بزرگ قرن خميني از امروز مجموعه زير را تا هر وقت كه بتوانيم تقديم شما ميكنيم بدليل زحمات زيادي كه در تحقيق وگردآوري اين مجموعه همراه با منابع آن كشيده شده از دوستان بسيار عزيز وعلاقمند تقاضا ميكنم كه ضمن مطالعه دقيق در نشر آن هم تا آنجا كه مقدورتان باشد مثل هميشه بكوشيد
با تشكر فراوان
*خميني، دجال ضدبشر
خميني كه بود و چگونه بهحكومت رسيد؟
مجموعهٌ 30 گفتار از سلسله گفتارهاي راديو صداي مجاهد
* سازمان مجاهدين خلق ايران
*تاريخ انتشار:زمستان 1379
فهرست
بهجاي مقدمه ـ خميني كه بود و چگونه به حكومت رسيد؟
1ـ نامگذاري سال 78 بهعنوان سال خميني و گزافهگوييهاي خامنهاي و خاتمي
2ـ تحصيل و تدريس خميني در حوزهها
3ـ زندگي خميني در دوران رضاشاه
4ـ خميني در سالهاي پس از سقوط رضاشاه
5ـ روابط خميني با كاشاني
6ـ چرا خميني پساز 60سال سكوت بهاظهار مخالفت عليه شاه روي آورد؟
7ـ تلگرامهاي خميني به شاه
8ـ قــيـام 15خـــرداد 1342
9ـ تبعيد خميني به تركيه
10ـ مواضع خميني در سالهاي 41 تا 43
11ـ تبعيد خميني به تركيه
12ـ سيرموضعگيريها در سالهاي قبل از 50
13ـ مواضع خميني در قبال مجاهدين
14ـ دههٌ 50: اوجگيري محبوبيت مجاهدين و افول خميني
15ـ سـالـهـاي اقامت خــمـيــنـي در عـــراق
16ـ مـواضـع خـمـيـنـي در ســالـهـاي 50 تـا 57
17ـ تغيير سياست آمريكا نسبت به شاه و موضعگيريهاي خميني در سالهاي 56 و 57
18ـ خروج خميني از عراق و سفر به پاريس
19ـ حضور خميني در فرانسه
20ـ زدو بـندهـاي پنهــاني خـمـيــنـي در پـاريـس
21ـ هماهنگي بند و بستهاي پاريس و تهران
22ـ مـأمـوريت ژنـرال هـايـزر
23ـ پرواز خميني بهتهران با تسهيلات ويژهٌ آمريكا، فرانسه و ارتش شاه
24ـ خميني پس از ورود به تهران در رعايت بند وبستهاي پشت پرده كاملاً سر به راه بود
25ـ خميني و چگونگي اعلام دولت موقت بازرگان
26ـ سفلگي خميني در استفاده از بازرگان
27ـ راهي كه خميني براي رسيدن به قدرت دنبال مي كرد
28ـ قيام مردمي براي سرنگوني رژيم شاه، آغاز ميشود
29ـ خميني، در جستجوي معامله تا آخرين لحظه
30ـ انقلاب مردمي، بي اعتنا بهخميني، رژيم شاه را سرنگون كرد
ضميمه ـ پيام راديو تلويزيوني مسئول شوراي ملي مقاومت بهمناسبت دهمين سالگرد انقلاب ضدسلطنتي و يكدهه حكومت خميني
بهجاي مقدمه
خميني كه بود و چگونه به حكومت رسيد؟
كتاب حاضر مجموعهٌ 30گفتار از سلسله گفتارهايي است كه تحت عنوان «خميني، دجال ضدبشر»، بهنقل از راديو صداي مجاهد، در شمارههاي 470(23آذر78) تا 519(3آبان79) منتشر شده و سوابق زندگي سياسي خميني و چگونگي رسيدن او بهحاكميت را مرور ميكند.
زندگي سياسي خميني تا سن 60سالگي در سكوت و سازش كامل با ديكتاتوريهاي رضاشاه و محمدرضا شاه وسكوت تأييدآميز نسبت بهكودتاي استعماري عليه مصدق سپري گرديد و شهرت وي از زماني آغاز شد كه در سالهاي اول دههٌ40 عليه برخورداري زنان از حقرأي دست بهاعتراض زد و در آبان سال43 بهتركيه تبعيد شد.
دريكسالي كه خميني در تركيه اقامت داشت، از وي حتي يك سطر پيام و موضعگيري عليه رژيم شاه ثبت نشدهاست. وي در سال44 بهنجف رفت در سالهاي44 و 45 يك سخنراني سياسي داشت كه در آن بدون كمترين ابراز مخالفتي با شاه، بهموعظه براي «رؤساي دول اسلامي» پرداخت كه «بر سلاطين اسلام، بر رؤسايجمهور اسلام تكليف است كه دست برادري بدهند و حدود و ثغورشان را حفظ كنند». در سالهاي بعد نيز اساساً بهدرس و بحث حوزه مشغول بود.
در نيمهٌ دوم دههٌ40 براثر نضج گرفتن جنبش مسلحانه و سازمانهاي پيشتاز، جو سياسي و مبارزاتي فعالي در جامعه ايجاد گرديد و مجاهدين كه درسال1344 بنيانگذاري شدهبودند، بهعنوان يك سازمان انقلابي و مسلمان در سالهاي آخر دههٌ40 و اوايل دههٌ 50 شهرت و محبوبيتي وسيع پيدا كردند. اما خميني بهرغم تمامي پيامهايي كه دراين زمينه از ايران بهاو ميرسيد، حاضر بهحمايت از مجاهدين و مبارزهٌ خونبارشان با رژيم شاه نشد و چنان كه نزديكترين اطرافيان خميني مانند رفسنجاني و كروبي و… بارها گفتهاند، اين امر انزواي او را تشديد كرد.
در اين زمينه، آخوند حميد روحاني كه سالها همراه خميني در نجف بوده ميگويد: «…بسياري از افراد را ميشناسم كه بر اين اعتقاد بودند كه ديگر نقش امام در مبارزه و در نهضت بهپايان رسيدهاست و امام با عدمتأييد مجاهدين خلق در واقع شكست خود را امضا كرده است. اين افراد باور داشتند كه امام از صحنهٌ مبارزه كنار رفتهاند و زمان آن رسيدهاست كه سازمان مجاهدين خلق نهضت را هدايت كند و انقلاب را بهپيش ببرد. واقعاً هم اين گروه در ميان مردم پايگاهي بهدست آورده بود. امام هم اين را ميدانستند. هرروز از ايران نامه ميرسيد مبني بر اين كه پرستيژ شما پايين آمده. در بين مردم نقش شما در شرف فراموش شدن است. مجاهدين خلق دارند جاي شما را ميگيرند»(1).
خميني كه ازتحولات سياسي جامعه بركنار بود، نسبت به تظاهرات مردم تهران و بهويژه دانشجويان دانشگاه تهران در سال46 پس از شهادت جهانپهلوان تختي؛ نسبت بهجشنهاي تاجگذاري شاه؛ و نسبت بهتظاهرات گستردهٌ دانشجويان در سال48 عليه گران شدن بليت اتوبوس شركت واحد؛ واكنش صريحي نداشت و حتي نسبت بهاعدام عاملان ترور حسنعلي منصور، نخستوزير رژيم شاه عكسالعملي ابراز نكرد.اما از بيرون ريختن حقد و كين خود عليه مبارزهٌ انقلابي مسلحانه غافل نماند.
آخوند حميد روحاني دراينباره ميگويد: «در سال1349 گروهك ماركسيستي و كمونيستي سياهكل حركتي كرد كه اثر عميقي بر ملت ايران گذاشت. مردم كه از فشار و ظلم بيحد رژيم جانشان بهلب رسيده بود از اين حركت بهوجد آمدند و اميدوار شدند. خطر اين بود كه نهضت از مسير راستين خود منحرف شود. در اينجا بود كه امام ضربهٌ قاطع خود را وارد كردند و طي نامهيي به اتحاديهٌ دانشجويان مسلمان خارج كشور نوشتند: «از حادثهآفريني استعمار در كشورهاي اسلامي نظير حادثهٌ سياهكل و حوادث تركيه فريب نخوريد و اغفال نشويد»(2).
ورود فرصتطلبانهٌ خميني بهصحنهٌ تحولات سالهاي پاياني رژيم شاه نيز شايان توجه است. او زماني پا بهصحنه نهاد كه دريافت سياست آمريكا نسبت بهشاه تغيير كرده و موقعيت شاه متزلزل است. در آبان سال56، شاه در بازگشت از آمريكا، برسياست جديد و استمرار فضاي باز تأكيد كرد و دوماه بعد، خميني آخوندها را بهاستفاده از فرجهيي كه پيدا شده، فراخواند:
« اين فرصت را غنيمت بشمارند آقايان. بنويسند، اعتراض كنند الان نويسندههاي احزاب دارند مينويسند، امضا ميكنند، اشكال ميكنند،… شما هم بنويسيد… امروز روزي است كه بايد گفت و پيش ميبريد. و من خوف آن دارم كه خداي نخواسته اين فرجه از دست برود… »(3).
از آن پس نيز خميني پيوسته ازحركتهاي اعتراضي مردم عقب بود. در 17شهريور سال57 وقتي كه شاه اجتماع مردم تهران را در ميدان ژاله غرق خون كرد، خميني از موضعگيري سريع احتراز نمود تا سمت تحولات را ارزيابي كند. بنابراين چهارروز بعد يعني 21شهريور موضعگيري كرد.
درمهر57، خميني از عراق به پاريس رفت. روزنامهٌ لوموند بهعنوان اولين روزنامهٌ غربي با خميني مصاحبه كرد و در اين مصاحبه كه در تاريخ 4ارديبهشت 57 بهعمل آمد، خميني ضمن دادن اطمينانهاي لازم در اين زمينه كه هيچگاه با افراطيون ضدشاه همكاري نخواهد كرد، براي كنار آمدن با قانون اساسي رژيم شاه، اعلام آمادگي نمود.
در نيمهٌ دوم سال57 كه قيام ضدسلطنتي با سرعتي شگفتانگيز اوج ميگرفت، خميني در پشت پرده بهزدوبند با مقامها يا فرستادگان آمريكا مشغول بود. اين تماسها، دور از چشم مردم ايران، هم در پاريس و هم در تهران جريان داشت. سازمان سيا در نزديكي محل اقامت خميني خانهيي گرفته بود و تماسهاي نسبتاً منظمي با نزديكترين مشاوران خميني (بنيصدر، قطبزاده و يزدي) برقرار ساخته بود و شخص خميني با فرستادگان جيمي كارتر ملاقات نمود.
بعد از خروج شاه، خميني با يك پرواز اختصاصي، كه يك سر آن به دولت فرانسه مربوط ميشد و سر ديگر آن بهآمريكا، وارد ايران شد. براي اجراي ترتيبات حفاظتي و امنيتي و... ورود خميني هريك از امراي ارتش مسئوليتي بهعهده گرفتند.بهگفتهٌ قرهباغي، رئيس ستاد ارتش شاه، «نخست وزير شوراي امنيت ملي را براي بررسي ترتيب مراسم آمدن آقاي خميني دعوت نمود. …آقاي بختيار بهسپهبد مقدم و سپهبد رحيمي فرماندار نظامي تهران و رئيس شهرباني كشور تأكيد كرد كه اقدامات امنيتي لازم را در هنگام ورود آقاي خميني بهموقع اجرا بگذارند و علاوه بر آن سپهبد ربيعي فرماندهٌ نيروي هوايي را نيز مأمور امنيت پرواز و امور داخلي فرودگاه مهرآباد نمود…»(4).
اما رويدادهاي پس از ورود خميني بهتهران، با نقل اسناد و كتابهاي نوشته شده توسط خود آخوندها، چهار واقعيت زير را نشان مي دهد:
اول اين كه، دراوج شورش و قيام مردم كه با كاربرد سلاح همراه بود و تا آخرين لحظات كه اندك اثري از حضور مقامهاي رژيم شاه در قدرت باقي بود، خميني خط كنار آمدن با رژيم شاه را دنبال ميكرد و مذاكرات و گفتگوهاي پنهان از مردم هم توسط آخوندهايي مانند بهشتي و اردبيلي و هم توسط بازرگان تا ساعت 5بعدازظهر روز 22بهمن 1357 ادامه داشت. بلافاصله پس از همين جلسه بود كه بهدنبال توافق بازرگان با رئيس ستاد ارتش شاه، موسوي اردبيلي پيام خميني را از راديويي كه ديگر بهدست مردم افتادهبود، قرائت كرد:
«اكنون كه نيروي ارتش عقب نشيني و عدمدخالت خودشان را در امور سياسي ابراز و پشتيباني خودشان را از ملت اعلام كردهاند…، ما آنان را از ملت و ملت را از آنان مي دانيم ـروح الله الموسوي الخميني»(5).
دوم اين كه، اين مذاكرات، چه آنچه در پاريس با مقامهاي دولت وقت آمريكا صورت گرفت و با سفارت آمريكا در تهران نيز هماهنگ ميشد و چه آنچه بعد از ورود خميني در تهران تا روز 22بهمن پيگيري شد، با تأييد و رهنمود خود خميني صورت ميگرفت. كتاب كوثر در شرح وقايع روز 20بهمن 57 مينويسد:
«چند روزي است كه شخصتيهاي برجستهٌ انقلاب ازجمله مهدي بازرگان، نخستوزير منتخب امام، بهمذاكرات خود با سران ارتش ادامه ميدهند. گزارش اين ديدارها بهطور مرتب بهاستحضار امام ميرسد و رهنمودهاي لازم از ايشان گرفته ميشود»(6)
سوم اين كه، چارچوب سياسي خطي كه خميني دنبال ميكرد، قبول قانون اساسي رژيم شاه بود و خميني در روز معرفي بازرگان در تهران نيز اعلام كرد كه آن را بهعنوان چارچوب انتقال قدرت قبول دارد. حفظ كامل ساختار ارتش شاه از پايههاي اصلي اين خط بود. كما اين كه خميني در پاريس بهبازرگان گفته بود مي تواند وزيران رژيم شاه را هم در كابينهٌ پيشنهادي خود وارد كند.
چهارم اين كه، خميني هرگز بهكار گرفتن سلاح و درهمكوبيدن پايههاي قدرت ديكتاتوري شاه را تجويز و توصيه نكرد. بهعكس در برابر قدرت مسلط و در برابر حاميان استعماريش مثل موش مرده زبون و ترسو و كاملاً سربهراه بود و توافقهاي بهعملآمده را موبهمو رعايت ميكرد، اگرچه در پايمال كردن قولهايي كه بهمردم ستمديدهٌ ايران داد و در صدور فرمان كشتار مردم بيدفاع با استفاده از سلاحهاي سنگين و در صدور فرمان قتلعام زندانيان دستبستهٌ سياسي، هيچ پروا و درنگ و ترديدي نكرد. خميني در صحنهٌ وقايع انقلابي روزهاي21 و22بهمن بهكلي غايب بود. از مردم رو پنهان ميكرد و بهنوشتهٌ كتاب كوثر «نخستين سخنراني عمومي امام خميني 4روز پس از 22بهمن ايراد شد»(7).
توجه بهاين واقعيات، فقط از بابت روشنگري تاريخي نيست، بلكه از بابت درك درست مسائل سياسي روز و جهتگيري درست و اصولي نيز حائز اهميت است. وقتي كه ماهيت خميني و نحوهٌ سوارشدن او برموج انقلاب روشن نباشد، علت خيانتها و جنايتها و فجايع دهشتناك او در حاكميت مبهم ميماند. در اين ابهام است كه ارتجاع و استعمار و ايادي آنها فرصت مي يابند تا علت اين فجايع را ذات انقلاب و سرانجام اجتنابناپذير هرگونه روش انقلابي، قلمداد كنند، نه سرقت انقلاب توسط مرتجع قهاري بهنام خميني! آنها تلاش ميكنند كه بهاين وسيله مردم و مخصوصاً جواناني را كه از سير تحولات دهههاي قبل بيخبرند، نسبت بهنفس انقلاب و روشهاي انقلابي بدبين كنند. حال آنكه خميني و سردمداران رژيمي كه از خود باقي گذاشته است، مرتجعان زبوني بودند كه از هيچ بابت، هيچ ربطي بهانقلاب و انقلابيگري نداشتند.
سلسله گفتارهاي مربوط به زندگي و به قدرت رسيدن خميني كه مستند به متون و اظهارات خود خميني و نزديكترين اطرافيان و بالاترين مقامات رژيم اوست، براي هروجدان منصفي روشن ميكند كه موضع مجاهدين و مقاومت ايران مبنيبر اينكه خميني دزد بزرگ قرن و سارق و غاصب انقلاب ايران و رهبري آن بود، يك واقعيت محض است كه ميتواند علت خيانتها و فجايعي را كه طي دودهه حاكميت آخوندي برايران و انقلاب ايران رفته است، توضيح دهد.
ناگفته روشن است كه مطالعهٌ كاركرد خميني در حاكميت، خود موضوع مستقلي است كه در ادامهٌ همين گفتارها و نوشتهها بايد مورد تحقيق قرار گيرد، تا تباهي خميني و ارتجاع حاكم و دلايلش در يك بررسي منطقي بازگو شود. چنين تحقيقي همچنين ميتواند گوياي ارج و قدر تاريخي مقاومتي باشد كه در تاريكترين ادوار تاريخ ايران در برابر اين نيروي مهيب ارتجاعي سينه سپر كرده است.
پانويس ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1ـ «پابهپاي آفتاب»، ج3، ص162 و 163.
2 ـ «پابهپاي آفتاب»، ج3، ص163، مصاحبهٌ آخوند حميد روحاني.
3ـ «صحيفهٌ نور»، ج1، ص266
4 ــ «اعترافات ژنرال»، ص279 و 280
5 ـ نشريهٌ مجاهد شمارهٌ517 «خميني دجال ضدبشر ـ شماره 30»، بهنقل از كتاب انقلاب ايران بهروايت راديو بي.بي.سي. زيرنظر عبدالرضا هوشنگ مهدوي، صفحهٌ 375 تا 378 ـ چاپ اول زمستان 1372، تهران
6 ـ كوثر،مجموعهٌ سخنرانيهاي خميني جلد سوم، صفحهٌ 308
7 ـ كوثر، مجموعهٌ سخنرانيهاي خميني، جلد سوم. صفحهٌ 343 تا345
1
نامگذاري سال 78 بهعنوان سال خميني
و گزافهگوييهاي خامنهاي و خاتمي
سال78 از آغاز آن توسط خامنهاي سال خميني ناميده شد.سپس در مهرماه 78، رژيم آخوندي با برگزاري سلسله مراسمي بهمناسبت صدمين سال تولد خميني، نمايشها و بهويژه مبالغهگوييهاي حيرتانگيز دربارهٌ شخصيت و سوابق او را به اوج خود رساند.
اين نامگذاري و شياديهاي منضم به آن از جانب هر دو جناح عمدهٌ رژيم قوياً مورد استقبال قرار گرفت.با اين حال برخي در درون رژيم از اين كه در بحبوحهٌ چنين نمايشهايي،تشتت و بحران مرگبار،آني گريبان رژيم را رها نميكند،برآشفته بودند.
روزنامهٌ جمهوري مورخ بيستم شهريور سال79 در سرمقالهٌ خود نوشت: «اين چه معني دارد كه از يكطرف بهمناسبت يكصدمين سال تولد امام با بودجهٌ بيتالمال، پلو چلو ميدهيم… و از طرف ديگر اجازه ميدهيم عدهيي در رسانههاي همين كشور و در درون همين نظام، براي آرمانهاي امام مجلس فاتحه برگزار كنند؟»
در سرمقالهٌ روزنامهٌ مزبور اين سؤال مطرح شده كه «آيا امام هم با ما همعقيده است كه براي برگزاري مراسم يكصدمين سال تولدش، از نظر شكلي، سنگ تمام بگذاريم ولي در سالي كه بهنام او نامگذاري شده، بيشاز هر زمان ديگري بهجان همديگر بيفتيم و بهاختلافات و منازعات دامن بزنيم و صحنه را براي كساني كه حتي براي يكلحظه به امام! ارادت و اعتقاد نداشتهاند، باز بگذاريم تا هرچه ميخواهند عليه …نظام …بنويسند و بگويند و انجام دهند؟»
جمهوري در اين زمينه ميپرسد: (آيا)«عملكرد همهٌ ما بر سيرهٌ عملي امام، منطبق است؟» و خود به تلخي پاسخ ميدهد كه «مجموعهٌ نيروهاي سياسي فعال كشور… راهي را در پيش گرفتهاند كه در جهت مقابل خطامام قرار داد»…
روزنامهٌ جمهوري اسلامي همچنين بااشاره بهقيام دانشجويان و مردم تهران (تيرماه78) و جبرانناپذيري ضربهيي كه در اين جريان به رژيم وارد آمد، نوشت: «اينكه در سال امام، وقايع هفتهٌ آخر تيرماه امسال در تهران پيش آمد و عدهيي جرأت كردند با هدف براندازي نظام بهخيابانها بريزند، لكهٌ ننگ بزرگي است كه همهٌ نيروها… از هرجناح كه هستند، بايد خود را بهخاطر چنين پيشآمدي، سرزنش كنند. اينكه هرجناحي آن ديگري را مقصر بداند، هيچ مشكلي را حل نميكند. واقعيت بسيار تلخ اين است كه دشمنان مشترك انقلاب، با استفاده از منازعاتي كه ميان نيروهاي انقلاب درجريان است، به ميدان آمدند تا بهخيال خام خودشان، كار را يكسره كنند…»
روزنامهٌ خامنهاي نامگذاري سال خميني را با بحران هولناكي كه رژيم را در خود فروبرده،در تناقض ميبيند. اما درواقع نهفقط تناقضي در كار نيست كه اين دوپديده كاملاً سازگارند. زيرا بازماندگان خميني از قضا در مرحلهٌ سرنگوني رژيمشان بيش از هرزمان ديگري محتاج پناه بردن به اصل و ريشه و ماهيت خود شده و بيهوده ميكوشند تا با گزافهگويي و واروگونهگويي دربارهٌ خميني، اين دجال ضدبشر را رهبر و مصلحي بزرگ قلمداد كنند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گزافهگوييهاي خامنهاي و خاتمي
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خامنهاي در پيامي به مناسبت مراسم يادشده، خميني را «دانشمندي پارسا، و خردمندي پرهيزگار و حكيمي سياستمدار و مؤمني نوانديش و عارفي شجاع و هوشمند و فرمانروايي عادل و مجاهدي فداكار» توصيف كرد و افزود: «او فقيه و فيلسوف و عارف و معلم اخلاق و اديب و شاعر بود، برترين كرسي تدريس و فشردهترين و گرمترين مجمع علمي حوزه درطول ساليان دراز به او تعلق داشت. در او، خصلتهاي برجستهٌ خداداد، درآميخته با آنچه او خود از معارف قرآني آموخته و دل و جانش را به آن زيور داده بود، شخصيت عظيم و جذاب و تأثيرگذاري پديد آورده بود كه هريك از چهرههاي برجستهٌ يكقرن اخير جهان ـكه قرن رجال بزرگ و مصلحان نامآور ديني و سياسي اجتماعي استـ دربرابر آن كمجاذبه و يكبعدي و كوچك بهنظر ميآمدند» (روزنامهٌ كيهان، 31شهريور78).
اگر خامنهاي، خميني را سرآمد بزرگان ديني و سياسي قرن ناميد، خاتمي پا را فراتر نهاد و در مراسم آغاز سالتحصيلي جديد دانشگاهها برسر قبر خميني، با اهانت رذيلانه به ساحت پاك فاطمه زهرا(ع)، خميني را فرزند خلف او قلمداد كرد و مدعي شد كه خميني «سلسلهجنبان عظمت و سربلندي ملت ايران و مسلمانان جهان در اين مرحلهٌ اخير تاريخ است».
از ديگر ادعاهاي خاتمي اين بود كه در ايران، دانشگاهها موقعيت و نقش خود را «تا حد زيادي» از خميني دارند. وي افزود:« امام چندكار كرد:
1ـ …اكسير خودباوري را در دانشگاههاي ما و نسل جوان ما دميد…
2 ـ توجه دادن مدام و جدي ايشان به اهميت دانشگاه و نقش آن در نوسازي و اعتلاي جامعه…
3ـ پيوند ميان …دانشگاه و حوزه (تلويزيون رژيم، 7مهر78).
قبل و بعد از خاتمي و خامنهاي،همدستان آنها در هردوجناح رژيم، روزنامهها و برنامههاي راديو تلويزيون و خطبههاي نمايش جمعه را از اين لاطائلات پر كردند. راديو تلويزيون رژيم بههمين مناسبت 700ساعت برنامهٌ ويژه توليد و پخش كردند (راديو فرانسه، 5مهر78).
برخي از قبيل كروبي و حسن روحاني، كوشيدند مواضع ضدانقلابي خميني درقبال مبارزهٌ مسلحانهٌ مجاهدين عليه رژيم شاه را توجيه كنند و سابقهٌ پرننگ و عار او را كه هيچگاه حاضر به دادن فرمان جهاد عليه شاه نشد، رفع و رجوع نمايند (كانال2 تلويزيون رژيم، 7مهر78).
به گزارش مطبوعات حكومتي امامجمعههاي رژيم، خميني را «نمونهٌ مجسم اسلام و قرآن و احياگر اسلام ناب دانستند و از مسئولين كشور خواستند رهنمودهاي آن اسوهٌ تقوي را نصبالعين خويش قرار دهند» (روزنامهٌ جمهوري اسلامي، 10مهر78).
امام جمعهٌ قشم گفت: «امام خميني احياگر اسلام ناب و نويسندهٌ 58عنوان كتاب بود».
امام جمعهٌ هرمز… خميني را «سرمشق عالم بشريت دانست». يكآخوند ديگر بهنام توسلي گفت:«در طول تاريخ بزرگاني همچون شيخ صدوق، علامه حلي و مفاخر ديگر در جهان شيعه آمدند و لكن حضرت امام خميني در تمامي ابعاد داراي برجستگيهايي بودند و از همه مهمتر تشكيل حكومت اسلامي توسط آن حضرت بود» (روزنامهٌ جمهوري اسلامي، 10مهر78).
يكي از مشاوران خاتمي به نام سعيد حجاريان، كه يك دژخيم اطلاعات آخوندي است، خميني را متهم به آن كرد كه «آغازگر فرايند دموكراسي در ايران» بوده و افزود:«فرايند دموكراسي در ايران مثل دو چـنـدصـدمـتـري امدادي است كه يكصدمتر اول آن را امام بهپيش برد و يكصدمـتـر دوم را خاتمي…»
مشاور خاتمي همچنين گفت كه «امام به پلوراليسم نيز معتقد بود» زيرا با انشعاب عدهيي از آخوندها از جامعهٌ روحانيت موافقت كرد (روزنامهٌ خرداد، 29مهر78)!
ــــــــــــــــــــــــــــــ
سابقهتراشي براي خميني
ــــــــــــــــــــــــــــــ
همه ميدانند كه خميني تا 60سالگي در سكوت و سازش با رضاشاه و محمدرضاشاه زندگي خود را سپري كرد. اما همدستان و بازماندگانش تقلبها و مدركسازيهاي ناشيانهيي كردهاند تا اين حفرهٌ بزرگ در سوابق خميني را بپوشانند. به اين منظور بهعنوان مثال در آغاز جلد اول «صحيفهٌ نور»(مجموعهٌ پيامها و سخنرانيهاي خميني كه اولين مجلدات آن در سال 61 توسط وزارت ارشاد انتشار يافت) متني درج شده كه پاي آن امضاي «سيد روحالله خميني» ديده ميشود. تاريخ نگارش متن 11جماديالاول1363 يعني سال 1323 شمسي است و در آن خميني مينويسد: «قيام براي شخص است كه يك مازندراني بيسواد را بر يك گروه چند ميليوني چيره ميكند». خميني به «روحانيين اسلامي» نيز كه بهاعتراض برنميخيزند،انتقاد ميكند كه «ديديد يك نفر تبريزي بيسروپا را كه تمام آيين شماها را دستخوش ناسزا كرد…» (منظور از اين كلمات سخيف، شادروان كسروي است).
گردآورندگان كتاب، بالاي متن يادشده اين عنوان را درج كردهاند: «تاريخيترين سند مبارزاتي خميني»! اين عنوان بهتنهايي هدف درج متن مزبور را كه پيدا كردن چيزي براي مبارز نشان دادن خميني در آن سالهاست، برملا ميكند. گو اين كه مطابق همين متن، خميني سهسال پس از سقوط رضاشاه، تازه جرأت انتقاد كردن به او را به خود راه داده است.
اين گونه تقلبها،در اين كتاب و ساير كتابهايي كه رژيم دربارهٌ خميني منتشر كرده، بهدوشيوه صورت گرفته است:
الف. پنهان كردن موضعگيريهاي رسواي خميني:
ــ تلگرامهاي همراه با تملق خميني بهشاه كه به ترتيب در 17مهر و 15آبان41 مخابره شده ، نه در «صحيفهٌ نور»، نه در «كوثر» (مجموعهٌ سخنرانيهاي خميني كه در سال73 توسط «مؤسسهٌ تنظيم و نشر آثار امام خميني» منتشر شده) درج نشده است.
ــ برخي تلگرامهاي خميني به علم (اسدالله علم، نخستوزير شاه در سال41) نيز مشمول همين سانسورها شده است.
ــ به همين سياق موضعگيري ننگين خميني عليه جنبش سياهكل (نامه به اتحاديهٌ انجمنهاي اسلامي دانشجويان خارج كشور در سال1349) در كليهٌ كتابها حذف شده است.
ب.زدن رنگ و لعاب مبارزاتي به پيامها و سخنرانيهاي خميني:
ـ در يكسخنراني، كه بالاي آن تاريخ 10فروردين41 قيد شده، اين عنوان ديده ميشود: «رژيم پهلوي خونخوارتر از مغول»(صحيفه نور ج1 صفحه8) درحالي كه چنين كلماتي در متن سخنراني وجود ندارد. ضمن اين كه سخنراني مزبور در فروردين سال41 صورت نگرفته و مربوط به سال 42 است. ولي تنظيمكنندگان كتاب ميخواستهاند نشان دهند كه از شروع سال41 خميني به چنين اعتراضاتي مشغول بوده است!
ــ در نامهٌ مورخ 13فروردين42 خميني (صحيفه نور ج1 صفحه39)اين عنوان برجسته شده: «جنايات عمال شاه، خاطرات مغول را دراذهان تجديد ميكند». اين جمله هم در متن نامه نيست و بهجاي آن جملهٌ زير ديده ميشود: «حملهٌ كماندوها و مأموران انتظامي دولت… خاطرات مغول را تجديد كرد».
ــ در سخنراني مورخ 11آذر41 اين عنوان درج شده: «جشن هفدهدي، وسيلهٌ منفوريت رژيم» در حالي كه در متن اصلي اين جمله ديده ميشود: «اينها وسيلهٌ منفوريت است، منفور نكنيد سلطان مملكت را»(همانجا).
ــ در سخنراني مورخ 13خرداد42 اين جمله درج شده: «دنيا بايد قضاوت كند كه روحانيت مفتخور است يا رژيم شاه». اما اين جمله نيز در متن سخنراني ديده نميشود(همانجا).
ـ اعتراض خونين مردم قم در سال56 در تاريخ 19دي صورت گرفت. اما خميني از ابراز واكنش بلافاصله خودداري كرد و پساز سنجش اوضاع، دوازده روز بعد خود را با جنبش مردم همراه كرد و در اينباره سخنراني نمود. اما كتاب «صحيفه نور» ج2، تاريخ اين سخنراني را به 19دي56 تغيير داده است (كتاب «مجموعهيي از مكتوبات، سخنرانيها، پيامها و فتاوي امام خميني» مينويسد كه اين سخنراني در تاريخ اولبهمن56 صورت گرفته است).
ــ وقتي كه شاه در 17شهريور سال57 اجتماع مردم تهران را در ميدان ژاله غرق خون كرد، باز خميني از موضعگيري سريع احتراز كرد تا سمت تحولات را ارزيابي كند. بنابراين چهارروز بعد يعني 21شهريور موضعگيري كرد. اما كتاب «صحيفه نور» يكي از موضعگيريهاي خميني را كه عليه حكومت نظامي است و در تاريخ 18شهريور صورت گرفته، تغيير عنوان داده و آن را بهجاي موضعگيري مربوط به 17شهريور قلمداد كرده است!
از اين تقلبها در كتابهاي رژيم فراوان ديده ميشود.
۱ تیر ۱۳۹۵
سی خرداد پاسخ به ضرورت تاریخ - قسمت اول
لینک به منبع
در جستجوی حقیقت
در این سلسله مقالهها میخواهیم سری به تهران قبل از 30خرداد1360بزنیم. میخواهیم ببینیم آن سالهای اول بعد از انقلاب، در ایران بهطور عام و تهران بهطور خاص، چه خبر بوده است. آیا آن موقع هم فضای سیاسی و اجتماعی ایران، مثل حالا بود یا نه؟ آیا بهتر بود؟ بدتر بود؟ مردم و بهخصوص جوانان چهکار میکردند؟
این را میدانیم که آن موقع بیکاری و فقر کمتر بود. نان سنگک دانهیی یک تومان بود. دلار حدود 37 تومان! روزنامهها و مجلهها آزاد بودند و از این قبیل... اما میخواهیم بیشتر بدانیم.
در سفری به خاطرهها و یادهای ماندنی آن روزها، از جلوی دانشگاه تهران شروع میکنیم؛ خیابان انقلاب، اواخر سال 57 و اوایل سال 58 است. چیزی از پیروزی انقلاب نگذشته است. شاه رفته و خمینی آمده است. اگر دقیقتر بگوییم، شاه رفته اما خمینی هنوز درست و حسابی مستقر نشده است. این تاریخی هم که الآن به آن برگشتیم، تنها وقتی هست که مردم توانستند بهار آزادی را با همهی وجودشان حس کنند. به این ایام کوتاهمدت میگویند «بهار ایران».
باز هم دنیای خاطرات جلوی دانشگاه: کتابفروشیها، بحث آزاد، صدای سرود گروهها، تبلیغ کتابهای مختلف و... آدم باورش نمیشود که ایران ما هم یک روزی اینطوری بوده! جوانانی که دارند کتاب و روزنامه میفروشند، در واقع روزنامه فروش دورهگرد نیستند. دخترها و پسرهایی هستند که از سر و وضعشان معلوم است که باید دانشآموز و دانشجو باشند. هر کدام هم هر فکر و عقیدهیی که دارند را تبلیغ میکنند. همهجور هستند: شهری، روستایی، دانشجو، کارگر، با حجاب و بیحجاب! عجیب است! این همه کتاب؟ این همه تنوع فکری؟ آدم یاد «هایدپارک» لندن میافتد! اصلاً به جهان سوم نمیخورد!
اگر چه که عمر آن بهار خیلی کوتاه بود، با کمی پایین و بالا، حدود «یک ماه»! ولی به هر حال بهار بود، بهار آزادی. هنوز اعدامهای خیابانی راه نیفتاده بود. شلّاقزدن وسط میدانها و آونگ جنازه به جراثّقالها در خیابانها هنوز مد نشده بود! هرازگاهی یادآوری این قبیل خاطرات خوب است. چرا که به ما یادآوری میکنند که: بهار سیاسی ایران یک واقعیت بوده! یعنی روزی هم بوده که آخوندها جرأت نداشتند مردم را قلع و قمع کنند.
اما افسوس، افسوس که آن بهار خیلی زود تمام شد!
بهار ایران از همان ابتدا، به سرعت شروع به خزان کرد. به فاصلهی کمی دوباره زندانها از جوانان پر شد. دوباره سرکوب و کشتار به خیابانها برگشت. اولین قربانیها هم زنها بودند و مجاهدین! خمینی از زنان انقلاب، با شعار «یا روسری یا توسری» قدردانی کرد! مجاهدین هم با حمله به دفاترشان در یزد، کاشان، تربت حیدریه، قم و با قلع و قمع هوادارانشان مورد تقدیر قرار گرفتند!
این خط کار نزدیک به دو سال و چند ماه ادامه پیدا کرد؛ تا سرانجام خمینی با تسویهی تمامی آثار انقلاب از جامعه، حکومتش را در خرداد 60 یک پایه کرد و... به این ترتیب، همهچیز تمام شد!
خمینی: «غلط میکنی قانون را قبول نداری! قانون تو را قبول ندارد. باید قانون را قبول کنی! ولو خلاف رأی شما باشد، برای اینکه میزان اکثریت است و شورای نگهبان و.. اگر میخواهید از صحنه بیرونتان نکنند، بپذیرید قانون را... به جای نطق و نامهی سرگشاده و از این مزخرفات، برگردید به اسلام! وگرنه منزوی میشوید!»
و به این ترتیب، ما از دیکتاتوری وابستهی شاه به دیکتاتوری قرونوسطایی خمینی نقل مکان کردیم! به همین سادگی! و مملکت هم دچار بلایی شد که هنوز که هنوز است داریم میبینیم!
از زبان شاهدان آن روزها
یک شاهد: «ما شمال بودیم، از تقریباً عید 60 تا اواخر اردیبهشت، یعنی طی دو ماه یا کمی بیشتر، حدود 10-15نفر از بچههای هوادار سازمان را توی شمال و جاهای دیگر شهید کرده بودند. وضع از حکومت نظامی زمان شاه هم بدتر شده بود»
- «فعالیت سیاسی رسماً از 30خرداد به بعد ممنوع شد؛ ولی در عالم واقع برای مجاهدین از سال قبلش ممنوع شده بود. از اواخر 59 اصلاً نمیشد یک اطلاعیه پخش کرد! به جز توده ـ اکثریتیها که متحد رژیم بودند، اصلاً کسی اجازه نداشت کتاب و نشریهی گروهش را پخش کند! پاسدارها برای جلوگیری از پخش یک اطلاعیهی تک برگی، بهراحتی آدم میکشتند! پخش نشریه که دیگر یک عمل انتحاری محسوب میشد!»
- «... خرداد که چه عرض کنم، کلاً بهار سال60، فصل خیلی سختی بود. رژیم اجازهی کوچکترین حرکتی را به هیچکس نمیداد. حزباللهیها در دستههای 20-30نفره تا حتی دستههای100-150نفره یا بیشتر، در نقاط مختلف شهر و در کمیتهها یا انجمن اسلامی ادارات و غیره، سازماندهی و بهحالت آماده نشسته بودند تا با یک خبر تلفنی یا بیسیمی از کمیتهی مرکز، بروند و هر تجمعی را سرکوب کنند. حتی یک کتاب یا یک نشریه نمیشد ببری به خیابان، مگر اینکه اول وصیتنامهات را مینوشتی!»
آری، خمینی تلاش کرد تا قبل از سی خرداد همهی گروهها را به زانو در آورد. جبههی ملی را با یک نطق و یک «مارک ارتداد»، تکفیر و از صحنهی عمل اجتماعی خارج کرد! بازرگان را کاری کرد که «توبه نامه» نوشت و به رادیو تلویزیون فرستاد!
نحوهای که خمینی این گروهها و رجال سیاسی را له میکرد، معلوم بود میخواهد در واقع مردم را بشکند که دیگر منبعد صدا از دیوار هم در نیاید!
با این توصیفات، کمی فضای سیاسی آن زمان روشن میشود. اما قبل از هر چیز، لازم است روشن شود که در آن روز مشخص (یعنی 30خرداد 60) واقعاً چه اتفاقی افتاد؟ کی حمله کرد؟ به چهکسی حمله کرد؟ قاتل کی بود؟ مقتول کی بود؟ خلاصه به قول معروف، جنگ را کی راه انداخت؟ تا بعد به جواب این سؤال برسیم که: بالاخره آن بهار را کی کشت؟! خون آن بهار را باید پای چه کسی نوشت؟!
روایتی حکومتی از 30خرداد سال 60
30خرداد به روایت تلویزیون رژیم: «امروز 30خرداد 60، موج جدیدی از عملیات مسلحانهی گروهگ منافقین آغاز میگردد. منافقین در این روز، هر کس را که نشانی از اسلام و مسلمانی دارد هدف حمله و هجوم قرار میدهند».
تعریف خمینی از سی خرداد: «منافقینی که دیروز پریروز ریختند در خیابانها و جوانان ما را سر بریدند و اموال مردم را آتش زدند و خیابانها را به فساد کشاندند و»...
سیمای رژیم از قول رفسنجانی: «جریان نفاق که با تمام تلاشهای خود برای مظلومنمایی در افکار عمومی نه تنها به فریب برخی خواص و مقامات بهویژه رئیسجمهور موفق شده است، با صدور اطلاعیهی سیاسی ـ نظامی شمارهی 20 عملاً نقاب از چهره برمیگیرد و رسماً وارد فاز جنگ مسلحانه با نظام منتخب ملت میشود».
کند و کاوی بیشتر در آرشیو رژیم از منظر سیمای آخوندی: «سیام خرداد 60 فرا رسیده و آشوب و اغتشاش تهران را فراگرفته است. منافقین با سلاح سرد و گرم به جان مردم افتادهاند و هر کسی را که ظاهری اسلامی دارد، مورد حمله قرار میدهند. حداقل 20 اتوبوس و دهها مکان عمومی به آتش کشیده میشود. منافقین در تلاش هستند به هر شکل ممکن کشته بدهند! و اصطلاحاً شهیدسازی کنند».
یک نگاه دوباره به این اخبار و کنار هم قرار دادن آنها مشخص میکند که این اخبار قدری متناقض و غیرمنطقی است! اول گفتند: مجاهدین آن روز عملیات مسلحانه کردند تا مردم را بکشند! بعد هم خود خمینی صراحتاً گفت: جوانان ما را در خیابانها سر بریدند!
چنین چیزی در آرشیو نشریات رژیم هم وجود ندارد! والا چطور امکان دارد که مجاهدین یک پاسدار یا حزباللهی را بکشند ـ آن هم با سربریدن ـ و رژیم آن را در بوق نکند!
گزارشگر بعدی هم میگوید: «مجاهدین تلاش میکنند که کشته بدهند!» یعنی به جای اینکه دیگران را بکشند، آمدند تا خودشان کشته بشوند!»
ظاهراً گزارشگر دومی نمیگوید آمدند که دیگران را بکشند، میگوید آن روز آمدند خودشان کشته بشوند!
این اعتراف مهمی است که باید در نظر داشت! زیرا کمک میکند تا روشن شود که آن روز چه کسی قاتل بود و چه کسی مقتول؟
در اینجا لازم است به مواضع مقامات مسئول رژیم که علیالقاعده باید سنجیدهتر و بهاصطلاح «با حساب و کتابتر!» حرف بزنند، توجه شود که در مورد آن روز چه گفتند.
فردای آن روز، یعنی جلسهی 31خرداد 60 و حرفهای رئیس مجلس رژیم.
هاشمی رفسنجانی: «دیروز من از لحظاتی که درگیری شروع شد، تا اواخر وقت تا نیمه شب، در جریان برخوردهای تهران بودم و اخبار را با صدای خودشان میشنیدم. از مراکز تصمیمگیری، منافقین و پیکاریها به افرادشون دستور داده میشد اتوبوسها را، باجّههای تلفن را به آتش بکشید. از هرجا که شد از بیمارستانها هر طور شده یک جنازهیی بهدست بیاورید و سر دست بگیرید و به خیابانها ببرید و مثل دوران انقلاب، مردم را با رنگ خون آشنا کنید! و هیجانی کنید؛ ولو که این تعبیر ده بار گفته شد، ولو با دادن دهها شهید. این برنامهایست که اینها دیروز برای این ملت درست کرده بودند».
رفسنجانی بیشتر از قبلیها کوتاه آمد و گفت: مجاهدین آن روز آمده بودند برای تهیهی جنازه! و چرخاندنشان در شهر و تحریک احساسات مردم! یعنی به جای اینکه: مردم را سر ببرّند! یا خودشان را بکشند!، دستور داشتند از بیمارستانها، یا به قول رفسنجانی «از هرجایی که شد!»، شاید مثلاً از قبرستانها جنازهیی بدزدند! و به جای شهید! به مردم قالب کنند! (خودش گفت «از هر جایی که شد»!)
روایت مجاهدین از 30خرداد
«... ساعت 4 بعدازظهر شنبه سیام خرداد با جرقهای آتش آزادیخواهی شعلهور میشود. جمعیت از هرسو به طرف تقاطع مصدق - انقلاب (این تقاطع، همین چهار راه ولیعصر فعلی است) سرازیر میشود. تظاهر کنندگان شعار میدهند:
مردم به ما ملحق شوید ـ درد ما درد شماست!
سیل خروشان مردم هر لحظه گستردهتر میشود و کاری از دست گلههای چماقدار ساخته نیست. خمینی به پاسدارانش دستور شلیک میدهد و فتوای کشتار مردم را صادر میکند. سنگفرش خیابانها خونین شده است».
برای اینکه تصویر آن روز کامل شود، خوب است به حرفهای شهود دیگر توجه شود؛ مخصوصاً شاهدینی هر چند نه بیطرف، بلکه در سایر طرفها!
فردی به اسم آبراهامیان که همکاری نزدیکی با جناح «ایرانگیت» ی وزارت خارجهی آمریکا داشته و به همین علت از اواخر دههی هشتاد بهشدت علیه مجاهدین و مقاومت ایران تبلیغ کرده، در صفحات 218-219 کتابش ـ «مجاهدین ایران» ـ دربارهی وقایع 30خرداد 60 نوشته است:
«جمعیت زیادی در بسیاری شهرها ظاهر شدند... در تظاهرات تهران بیش از 500هزار نفر شرکت کرده بودند... اخطار علیه تظاهرات بهطور مستمر از شبکهی رادیو تلویزیون پخش میشد... اعلام کردند تظاهر کنندگان محارب با خدا محسوب میشوند. حزباللهیها مسلح شده و با کامیونها آورده شده بودند... به پاسداران دستور شلیک داده شده بود.
تنها در محدودهی دانشگاه تهران 50 کشته، 200 زخمی و 1000نفر دستگیر شدند. مسئول زندان اوین با خوشحالی اعلام کرد جوخههای اعدام 23 تظاهر کننده، از جمله چند دختر نوجوان را اعدام کردهاند. دوران ترور آغاز شده بود».
تصویر فضای سیاسی آن روز کم کم بیشتر شفاف میشود ولی مسأله این است که گویا قبل از آن روز هم خبرهایی بوده است. بعبارت دیگر اتفاقات روز 30خرداد خلق الساعه نبوده و زمینه و سابقهای داشته است.
پاسخ این سؤالات را خاطرات چند زندانی سیاسی روشن میکند
خاطرات یک زندانی: ”من یکبار اردیبهشت 60 در کرج دستگیر شدم. ما را بردند دادستانی کرج. رئیس آنجا همین آخوند رئیسی، عضو هیأت مرگ در قتلعام 67 بود. من آنجا حدود 100نفر زندانی هوادار دیدم. بعد ما را به زندانی به اسم «باغ جهانبانی» بردند. یک اصطبل بود. آنجا هم من حدود 100نفر دخترهای هوادار سازمان را دیدم. در واقع آنجا را برای این زندان کرده بودند که دیگر زندانهای معمولی گنجایش نداشت و از بچههای هوادار سازمان پر شده بود“.
خاطرات یک زندانی: «من خیلی قبل از خرداد 60، در شهر خودمان اراک دستگیر شده بودم. در نتیجه روز سی خرداد توی زندان بودم. آخوندها معمولاً برای اذیت کردن زندانی شدههای مجاهدین، هواداران هر شهری را به شهرهای دوردست و غریبه تبعید میکردند. من هم از زندان اراک تبعید شده بودم به زندان سپاه شیراز! حدود 150نفر هوادار، آنجا زندانی بودیم».
خاطرات یک زندانی: «من 8روز قبل از 30خرداد در بند 5 زندان سپاه شیراز بودم. نزدیک به 150 زندانی را داخل دو سلول تلنبار کرده بودند. آن یکی بند هم همین حدودا دهها زندانی داشت. همان موقع میگفتند در زندان عادلآباد، خیلی بیشتر از اینها زندانی داریم».
خاطرات یک زندانی: «قبل از 30خرداد، رژیم داشت زندانها را از مجاهدین پر میکرد! من درست روز 22خرداد 60 در تهران دستگیر شدم. بردنم به اوین. وقتی وارد بند شدم، احساس کردم انگار توی اردوی سازندگی سازمان در اوایل انقلابم! تقریباً از هر بخش و دانشگاهی که میشناختم، آنجا بازداشتی بود! یک «سازمان مجاهدین کوچک» آنجا بود. یک چیزی حدود دو هزار نفر که روزبهروز هم تعدادمان بیشتر میشد. در حالی که آماری که ما خودمان اعلام کرده بودیم خیلی کمتر از واقعیت اوین بود. بعد که مرا فرستادند زندان قزلحصار دیدم که آنجا تعداد خیلی بیشتری از هواداران سازمان را دستگیر کردهاند».
خاطرات یک زندانی: «من اوایل فروردین 60 در شهر خودمان خرّمدره دستگیر شدم. سنّم کم بود. من و یک عده دیگر از هوادارها را فرستادند زنجان اما زندان زنجان جا نداشت، با اینهمه، تبعیدم کردند به زندان اصفهان! آنجا هفت بند داشت که تقریباً حدود 700نفر هوادار مجاهدین را زندانی کرده بودند. برادرم را به راور کرمان تبعید کردند، بعد از مدتی برایم نوشته بود که در زندان راور کرمان همراه با حدود 120نفر از هوادارهای سازمان، زندانی است. این آمار مربوط به قبل از 30خرداد است. بعد که دیگر غوغا شد و اصلاً جای سوزن انداختن نبود!»
سازمان مجاهدین همان زمان تعداد زندانیهای خود تا اوایل خرداد60 را حدود 1186نفر اعلام کرده بود. ولی بعدها مشخص شد که عددی که اعلام شده است، شاید کمتر از یکدهم واقعیت بود. هزاران زندانی مجاهد! آن هم قبل از 30خرداد! که فقط و فقط به علت فعالیت سیاسی و بیان عقایدشان بازداشت شده بودند. (کتاب شاهدان سی خرداد، ص209)
باز هم برای بهدست آوردن تصویر کاملتر از آن روزها، توجه به حرفهای شهود دیگری غیر از مجاهدین کمککار خواهد بود.
زمستان 1358: شائول بخاش یک پژوهشگر آمریکایی ـ که اتفاقاً میانهی خوبی هم با مجاهدین نداشته ـ در صفحهی 123کتابش به اسم «حکومت آیتاللهها» نوشته است: «در بهمن 58 (یعنی فقط یکسال پس از انقلاب) 60هزار نسخه از نشریهی مجاهد توقیف و سوزانده شد».
خرداد 1359: لوموند: «بنا به گفتهی ناظران، اوضاع در شرایط کنونی، انتخاب بین سازش یا جنگ داخلی است».
بهار 1360: آبراهامیان: «در اوایل خرداد 60 زندانها ـ بهخصوص در تهران، شهرهای مرکزی و شهرهای حومهی دریای خزر ( شهرهای شمال)، بیش از 1180تن از مجاهدین بازداشت شده بودند».
همین مورّخ آمریکایی در همان کتاب «مجاهدین ایران» صفحهی 194 به نکتهی مهمی اشاره میکند و ضمن تشریح شرایط آن زمان، مینویسد: «بهرغم حملات رژیم به مجاهدین، آنها ـ مجاهدین ـ به خط عدم درگیری خود با رژیم ادامه دادند».
واقعیت این است که مجاهدین قبل از 30خرداد هم امنیت جانی نداشتند یکی از هواداران سازمان در «بم» کرمان از حملهی حزباللهیها به کتابفروشیاش، به دادگاه شکایت کرده بود. قاضی که آخوندی بود به اسم «علامه»، زیر شکایت آن هوادار نوشته بود: «به فتوای امام خمینی، سازمان مجاهدین خلق ایران، محاربه و از کفار هم بدتر است! و حتی حق زندگی هم ندارند». ! (نشریهی مجاهد، شمارهی 103)
تنها نسل دههی60 میداند مجاهدین دو سال و نیم ـ در حالی که خمینی خونشان را حلال اعلام کرده بود ـ یکسویه تلاش میکردند فضای سیاسی را مسالمتآمیز نگهدارند.
مسعود رجوی: «دو سال و چند ماه بعد از حاکمیت ارتجاع یعنی در سی خرداد 1360، در حالی که همهی راههای مسالمت را درنوردیده بودیم، این خمینی بود که ما را در معرض یک انتخاب بزرگ و تاریخی قرار داد: یا میباید مثل جریانها و احزابی که با یک اشارهی خمینی سر جایشان نشستند، ندامت میکردیم یا میباید آخرین فراخوان را برای اعتراض و تظاهرات مسالمتآمیز برای عقب نشاندن ارتجاع آزمایش میکردیم».
آری این چنین بود که بهار سیاسی مردم ایران به تابستان نرسیده، خزان شد. حالا نسلی که آن روزها به دنیا نیامده بود و از این فاصلهی سی ـ چهل ساله باید به قضایا نگاه کند، شاید با خودش بگوید: «ای کاش داستان به آن نقطه نمیرسید. ای کاش کار به قهر و خشونت نمیکشید! یا... چرا خمینی چنین کاری کرد؟ یا مثلاً ... حالا نمیشد مجاهدین کوتاه میآمدند تا کار به درگیری و خشونت نکشد؟! چون آخوندها که اهل منطق و کوتاه آمدن نیستند! حداقل مجاهدین که روشنفکر و انقلابیاند، کوتاه میآمدند!».
اشتراک در:
پستها (Atom)