برای خمینی:
شب آماجِ یه میهنْ
نفرین لعنتِ مسلطِ دین ـ چرکین
شب خونمرگیِ قطره
قطره شب رؤیاکُش ذرّه ذرّه
***
*** ***
تو از آغاز هم با
ما نبودی!
تو از آغاز هم با ما نبودی!
میان سالهای درهم
و برهم
میان زخمهای کهنهی یک قرن بیمرهم
تو از مرداب مطرودی کشیدی سر
تو از خالیِ شهر بیپری ـ اختر
پریدی روی بام خانهی مردم!
ـ ولی از ما نبودی تو!
تو از اول تهی بودی:
تهی از باد و آب
و خاک
تهی از عشق آتشناک
تهی از مهر آزادی
تهی از حسّ معصومانهی
شادی...
تو از آغاز هم با ما نبودی
تو فردا را از این مردم ربودی...
تو بودی میوهیی پوکیده بر نوک درخت خشک پاییزی
تویی میراثدار رسم چنگیزی!
تو بوف کور، روی بام ایران
تو ننگ دامن گلفام ایران
ولی
از بام و بوم ما نبودی تو!
ولی از رسم و خوی ما نبودی تو!
کهنبوم مرا ویرانه کردی
چه خونها در دل هر خانه کردی
چه ویران آشیان عشقها شد...
تو دین را مرکب تزویر کردی
خدای عشق را زنجیر کردی
تو بودی تخم نفرت بر زمین من
تو بودی عشق را دشمن
شدی ویرانهساز قرنها رؤیا
شدی ابلیس و نفرینگاه...
ـ تو از آغاز هم با ما نبودی!
س.ع.نسیم. از رزمگاه ليبرتي
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر