۱۴ اسفند ۱۳۹۶

خمینی دجال ضد بشر وبنیانگذار ولایت فقیه و ارتجاع خونریز آخوندی كه بود و چگونه به حكومت رسيد؟

خمینی دجال ضد بشر وبنیانگذار ولایت فقیه و ارتجاع خونریز آخوندی  كه بود و چگونه به حكومت رسيد؟

کتاب حاضرمجموعة ۳۰ گفتار از سلسله گفتارهایی است که تحت عنوان «خمینی، دجال ضدبشر»، بهنقل از رادیو صدای مجاهد، در شماره های ۴۷۰)۲۳آذر۷۸ (تا ۵۱۹)۳آبان۷۹ ( منتشر شده و سوابق زندگی سیاسی خمینی و چگونگی رسیدن او به حاکمیت را مرور میکند.
زندگی سیاسی خمینی تا سن ۶۰سالگی در سکوت و سازش کامل با دیکتاتوریهای رضاشاه و محمدرضا شاه وسکوت تأییدآمیزنسبت بهکودتای استعماری علیه مصدق سپری گردید و شهرت وی از زمانی آغاز شد که درسالهای اول دههٴ ۴۰ علیه برخورداری زنان از حق رأی دست به اعتراض زد و در آبان سال۴۳ بهترکیه تبعید شد.
در یکسالی که خمینی در ترکیه اقامت داشت، از وی حتی یک سطرپیام و موضعگیری علیه رژیم شاه ثبت نشدهاست. وی در سال۴۴ به نجف رفت در سالهای۴۴ و ۴۵ یک سخنرانی سیاسی داشت که در آن بدون کمترین ابراز مخالفتی با شاه، به موعظه برای «رؤسای دول اسلامی» پرداخت که «بر سلاطین اسلام، بررؤسای جمهور اسلام تکلیف است که دست برادری بدهند و حدود وثغورشان را حفظ کنند». در سالهای بعد نیزاساساً به درس وبحث حوزه مشغول بود. در نیمة دوم دهة ۴۰ براثرنضج گرفتن جنبش مسلحانه و سازمانهای پیشتاز، جو سیاسی ومبارزاتی فعالی در جامعه ایجاد گردید و مجاهدین که درسال۱۳۴۴ بنیانگذاری شده بودند، به عنوان یک سازمان انقلابی و مسلمان در سالهای آخردهة ۴۰ و اوایل دهة ۵۰ شهرت و محبوبیتی وسیع پیدا کردند. اما خمینی به رغم تمامی پیامهایی که دراین زمینه از ایران به او میرسید، حاضربه حمایت از مجاهدین و مبارزة خونبارشان با رژیم شاه نشد و چنان که نزدیکترین اطرافیان خمینی مانند رفسنجانی و کروبی و… بارها گفته اند، این امرانزوای او را تشدید کرد. در این زمینه، آخوند حمید روحانی که سالها همراه خمینی در نجف بوده میگوید: «…بسیاری از افراد را میشناسم که براین اعتقاد بودند که دیگرنقش امام در مبارزه و در نهضت به پایان رسیده است و امام با عدم تأیید مجاهدین خلق در واقع شکست خود را امضا کرده است. این افراد باور داشتند که امام از صحنة مبارزه کنار رفته اند و زمان آن رسیده است که سازمان مجاهدین خلق نهضت را هدایت کند و انقلاب را به پیش ببرد. واقعاً هم این گروه در میان مردم پایگاهی به دست آورده بود. امام هم این را میدانستند. هرروز از ایران نامه میرسید مبنی براین که پرستیژ شما پایین آمده. در بین مردم نقش شما در شرف فراموش شدن است. مجاهدین خلق دارند جای شما را میگیرند»
۱٫ خمینی که از تحولات سیاسی جامعه برکنار بود، نسبت به تظاهرات مردم تهران و به ویژه دانشجویان دانشگاه تهران در سال۴۶ پس از شهادت جهان پهلوان تختی؛ نسبت به جشنهای تاجگذاری شاه؛ و نسبت به تظاهرات گستردة دانشجویان در سال ۴۸ علیه گران شدن بلیت اتوبوس شرکت واحد؛ واکنش صریحی نداشت و حتی نسبت به اعدام عاملان ترور حسنعلی منصور، نخست وزیررژیم شاه عکس العملی ابراز نکرد.اما از بیرون ریختن حقد و کین خود علیه مبارزة انقلابی مسلحانه غافل نماند. آخوند حمید روحانی دراین باره میگوید: «در سال۱۳۴۹ گروهک مارکسیستی و کمونیستی سیاهکل حرکتی کرد که اثرعمیقی برملت ایران گذاشت. مردم که از فشار و ظلم بیحد رژیم جانشان به لب رسیده بود از این حرکت به وجد آمدند و امیدوار شدند. خطراین بود که نهضت از مسیرراستین خود منحرف شود. در اینجا بود که امام ضربة قاطع خود را وارد کردند و طی نامه یی به اتحادیة دانشجویان مسلمان خارج کشور نوشتند: «از حادثه آفرینی استعمار در کشورهای اسلامی نظیر حادثة سیاهکل و حوادث ترکیه فریب نخورید و اغفال نشوید»
۲٫ ورود فرصت طلبانة خمینی به صحنة تحولات سالهای پایانی رژیم شاه نیز شایان توجه است. او زمانی پا به صحنه نهاد که دریافت سیاست آمریکا نسبت به شاه تغییر کرده وموقعیت شاه متزلزل است. در آبان سال۵۶ ،شاه در بازگشت از آمریکا، برسیاست جدید و استمرار فضای باز تأکید کرد و دوماه بعد، خمینی آخوندها را به استفاده از فرجه یی که پیدا شده، فراخواند: «این فرصت را غنیمت بشمارند آقایان. بنویسند، اعتراض کنند الان نویسنده های احزاب دارند مینویسند، امضا میکنند، اشکال میکنند،… شما هم بنویسید… امروز روزی است که باید گفت و پیش میبرید. و من خوف آن دارم که خدای نخواسته این فرجه از دست برود… »
۳٫ از آن پس نیز خمینی پیوسته ازحرکتهای اعتراضی مردم عقب بود. در ۱۷شهریور سال۵۷ وقتی که شاه اجتماع مردم تهران را در میدان ژاله غرق خون کرد، خمینی از موضع گیری سریع احتراز نمود تا سمت تحولات را ارزیابی کند. بنابراین چهار روز بعد یعنی ۲۱شهریور موضعگیری کرد. در مهر۵۷ ،خمینی از عراق به پاریس رفت. روزنامة لوموند به عنوان اولین روزنامة غربی با خمینی مصاحبه کرد ودر این مصاحبه که در تاریخ ۴ اردیبهشت ۵۷ بهعمل آمد، خمینی ضمن دادن اطمینانهای لازم در این زمینه که هیچگاه با افراطیون ضدشاه همکاری نخواهد کرد، برای کنار آمدن با قانون اساسی رژیم شاه، اعلام آمادگی نمود. در نیمة دوم سال۵۷ که قیام ضدسلطنتی با سرعتی شگفت انگیزاوج میگرفت، خمینی در پشت پرده به زد و بند با مقامها یا فرستادگان آمریکا مشغول بود. این تماسها، دور از چشم مردم ایران، هم در پاریس و هم در تهران جریان داشت. سازمان سیا در نزدیکی محل اقامت خمینی خانه یی گرفته بود وتماسهای نسبتاً منظمی با نزدیکترین مشاوران خمینی (بنی صدر، قطبزاده ویزدی) برقرار ساخته بود و شخص خمینی با فرستادگان جیمی کارترملاقات نمود. بعد از خروج شاه، خمینی با یک پرواز اختصاصی، که یک سرآن به دولت فرانسه مربوط میشد و سردیگر آن به آمریکا، وارد ایران شد. برای اجرای ترتیبات حفاظتی و امنیتی و… ورود خمینی هریک از امرای ارتش مسئولیتی بهعهده گرفتند.به گفتة قره باغی، رئیس ستاد ارتش شاه، «نخست وزیر، شورای امنیت ملی را برای بررسی ترتیب مراسم آمدن آقای خمینی دعوت نمود. …آقای بختیار بهسپهبد مقدم و سپهبد رحیمی فرماندار نظامی تهران و رئیس شهربانی کشور تأکید کرد که اقدامات امنیتی لازم را در هنگام ورود آقای خمینی به موقع اجرا بگذارند و علاوه برآن سپهبد ربیعی فرمانده نیروی هوایی را نیزمأمور امنیت پروازو امور داخلی فرودگاه مهرآباد نمود…»
۴٫ اما رویدادهای پس از ورود خمینی به تهران، با نقل اسناد و کتابهای نوشته شده توسط خود آخوندها، چهار واقعیت زیررا نشان می دهد: اول این که، دراوج شورش وقیام مردم که با کاربرد سلاح همراه بود و تا آخرین لحظات که اندک اثری از حضور مقامهای رژیم شاه در قدرت باقی بود، خمینی خط کنار آمدن با رژیم شاه را دنبال میکرد و مذاکرات و گفتگوهای پنهان از مردم هم توسط آخوندهایی مانند بهشتی و اردبیلی و هم توسط بازرگان تا ساعت ۵بعدازظهرروز ۲۲بهمن ۱۳۵۷ ادامه داشت. بلافاصله پس از همین جلسه بود که به دنبال توافق بازرگان با رئیس ستاد ارتش شاه، موسوی اردبیلی پیام خمینی را از رادیویی که دیگربه دست مردم افتاده بود، قرائت کرد: «اکنون که نیروی ارتش عقب نشینی و عدم دخالت خودشان را در امور سیاسی ابراز و پشتیبانی خودشان را از ملت اعلام کرده اند…، ما آنان را از ملت وملت را از آنان می دانیم ـروح االله الموسوی الخمینی»
۵٫ دوم این که، این مذاکرات، چه آنچه در پاریس با مقامهای دولت وقت آمریکا صورت گرفت و با سفارت آمریکا در تهران نیزهماهنگ میشد و چه آنچه بعد از ورود خمینی در تهران تا روز ۲۲بهمن پیگیری شد، با تأیید و رهنمود خود خمینی صورت میگرفت. کتاب کوثردر شرح وقایع روز ۲۰بهمن ۵۷ مینویسد: «چند روزی است که شخصتیهای برجستة انقلاب ازجمله مهدی بازرگان، نخست وزیرمنتخب امام، به مذاکرات خود با سران ارتش ادامه میدهند. گزارش این دیدارها به طور مرتب به استحضار امام میرسد و رهنمودهای لازم از ایشان گرفته میشود»
۶٫  سوم این که، چارچوب سیاسی خطی که خمینی دنبال میکرد، قبول قانون اساسی رژیم شاه بود و خمینی در روز معرفی بازرگان در تهران نیزاعلام کرد که آن را به عنوان چارچوب انتقال قدرت قبول دارد. حفظ کامل ساختار ارتش شاه از پایه های اصلی این خط بود. کما این که خمینی در پاریس به بازرگان گفته بود می تواند وزیران رژیم شاه را هم در کابینة پیشنهادی خود وارد کند. چهارم این که، خمینی هرگزبه کار گرفتن سلاح و درهم کوبیدن پایه های قدرت دیکتاتوری شاه را تجویزو توصیه نکرد. به عکس در برابرقدرت مسلط و در برابر حامیان استعماریش مثل موش مرده زبون وترسو و کاملاً سربه راه بود و توافقهای به عمل آمده را موبه مو رعایت میکرد، اگرچه در پایمال کردن قولهایی که به مردم ستمدیدة ایران داد ودر صدور فرمان کشتار مردم بیدفاع با استفاده از سلاحهای سنگین و در صدور فرمان قتل عام زندانیان دستبستة سیاسی، هیچ پروا و درنگ و تردیدی نکرد. خمینی در صحنة وقایع انقلابی روزهای۲۱ و۲۲بهمن به کلی غایب بود. از مردم رو پنهان میکردو به نوشتة کتاب کوثر«نخستین سخنرانی عمومی امام خمینی ۴روز پس از ۲۲بهمن ایراد شد»
۷٫ توجه به این واقعیات، فقط از بابت روشنگری تاریخی نیست، بلکه از بابت درک درست مسائل سیاسی روز و جهت گیری درست و اصولی نیز حائزاهمیت است. وقتی که ماهیت خمینی و نحوة سوار شدن او برموج انقلاب روشن نباشد، علت خیانتها و جنایتها وفجایع دهشتناک اودر حاکمیت مبهم میماند. در این ابهام است که ارتجاع و استعمار و ایادی آنها فرصت می یابند تا علت این فجایع را ذات انقلاب و سرانجام اجتناب ناپذیرهرگونه روش انقلابی، قلمداد کنند، نه سرقت انقلاب توسط مرتجع قهاری به نام خمینی! آنها تلاش میکنند که به این وسیله مردم و مخصوصاً جوانانی را که از سیرتحولات دهه های قبل بی خبرند، نسبت به نفس انقلاب وروشهای انقلابی بدبین کنند. حال آنکه خمینی و سردمداران رژیمی که از خود باقی گذاشته است، مرتجعان زبونی بودند که از هیچ بابت، هیچ ربطی به انقلاب و انقلابیگری نداشتند. سلسله گفتارهای مربوط به زندگی وبه قدرت رسیدن خمینی که مستند به متون و اظهارات خود خمینی و نزدیکترین اطرافیان و بالاترین مقامات رژیم اوست، برای هروجدان منصفی روشن میکند که موضع مجاهدین و مقاومت ایران مبنی براینکه خمینی دزد بزرگ قرن و سارق و غاصب انقلاب ایران ورهبری آن بود، یک واقعیت محض است که میتواند علت خیانتها و فجایعی را که طی دودهه حاکمیت آخوندی برایران و انقلاب ایران رفته است، توضیح دهد. ناگفته روشن است که مطالعة کارکرد خمینی در حاکمیت، خود موضوع مستقلی است که در ادامة همین گفتارها و نوشته ها باید مورد تحقیق قرار گیرد، تا تباهی خمینی وارتجاع حاکم و دلایلش در یک بررسی منطقی بازگو شود. چنین تحقیقی همچنین میتواند گویای ارج و قدر تاریخی مقاومتی باشد که در تاریکترین ادوار تاریخ ایران در برابراین نیروی مهیب ارتجاعی سینه سپر کرده است. پانویس ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱ـ «پا به پای آفتاب»، ج۳ ،ص۱۶۲ و ۱۶۳٫ ۲ ـ «پابه پای آفتاب»، ج۳ ،ص۱۶۳ ،مصاحبة آخوند حمید روحانی. ۳ـ «صحیفة نور»، ج۱ ،ص۲۶۶ ۴ ــ «اعترافات ژنرال»، ص۲۷۹ و ۲۸۰ ۵ ـ نشریة مجاهد شمارة۵۱۷» خمینی دجال ضدبشرـ شماره ۳۰ ،«بهنقل از کتاب انقلاب ایران بهروایت رادیو بی.بی.سی. زیرنظرعبدالرضا هوشنگ مهدوی، صفحة ۳۷۵ تا ۳۷۸ ـ چاپ اول زمستان ۱۳۷۲ ،تهران ۶ ـ کوثر،مجموعة سخنرانیهای خمینی جلد سوم، صفحة ۳۰۸ ۷ ـ کوثر، مجموعة سخنرانیهای خمینی، جلد سوم. صفحة ۳۴۳ تا۳۴۵

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر