سی هزار(30000 ) تن ازشهدای راه آزادی در تابستان 67 ومنيره رجوي سمبل شهدای قتل عام شده
لینک به منبع
اسم من مينره رجوي است و تنها جرمم اين است كه خواهر مسعود هستم
آنها مي خواهند هويت انساني ما را تخريب كنند به همين دليل است كه ما بايد بجنگيم. راه اين جنگ رسيدگي هر چه بيشتر ما به يكديگر است.
آنها مي خواهند هويت انساني ما را تخريب كنند به همين دليل است كه ما بايد بجنگيم. راه اين جنگ رسيدگي هر چه بيشتر ما به يكديگر است.
اعدام شده در قتل عام 30 هزار زنداني سياسي در سال 67
38 ساله
اهل مشهد
دانشجوي دانشگاه نيوكاسل در انگلستان
در هنگام دستگيري تنها گناهش اين بود كه خواهر مسعود رجوي، رهبر مقاومت ايران بود. دخترانش مريم و مرجان و همسرش نيز در همان زمان دستگير شدند.
منيره هفت سال بعد از دستگيري، يعني 7 سال آخر عمرش را در زندان آخوندها سپري نمود. بازجويان و شكنجه گران انواع شكنجه هاي متصور را بر او اعمال كردند تا او را وادار كنند مسعود و بطور عام مجاهدين را محكوم كند. بقيه زندانيان كه خود نيز قرباني بدرفتاري و شكنجه هاي وحشيانه اي بودند كه توسط زندابانان اعمال مي شد از رفتار وحشيانه مزدوران با منيره شوكه مي شدند.
دو دختر منيره ماهها شاهد شكنجه او و ساير زندانيان بودند. همسرش اصغر در سال 64 اعدام شد اما اين امر تاثيري بر اراده منيره نگذاشت. عليرغم اينكه هيچ جرمي متوجه او نبود، قاضي در دادگاهي كه چند دقيقه بيشتر به طول نيانجاميد او را به دو سال زندان محكوم كرد اما او هرگز آزاد نشد بلكه بعد از پايان محكوميتش در سال 67 اعدام گرديد.
منيره در اواخر سال 1348 در دانشگاه مشهد در رشته ادبيات تحصيل مي كرد سپس براي ادامه تحصيل به انگلستان رفت و به دانشگاه نيوكاسل راه يافت. اما در سال كه1350 جوان ترين برادرش مسعود توسط پليس مخفي وحشت زده شاه، ساواك دستگير شد. اين واقعه زندگي او را كاملا دگرگون كرد.
منيره تمام وقت و انرژي خود را صرف كمپين افشاگري جنايات رژيم شاه نمود تا بتواند جان زندانيان سياسي و بطور خاص برادرش مسعود كه اعدامش حتمي بود را نجات دهد. او به عفو بين الملل در شهر نيوكاسل پيوست و ”كميته عليه سركوب در ايران” را به همراه دانشجويان ايراني ديگر تشكيل داد و چندين جزوه در رابطه با وضعيت زندانيان سياسي ايران منتشر نمود.
مقامات زندان بزودي براي مينره جا انداختند كه هرگاه مجاهدين عملي بر عليه رژيم انجام دهند او است كه بايد احضار و شكنجه شود. يكي از هم زنجيران سابقش نوشته است: ”يك روز وقتي براي بازجويي رفتم دو دختر كوچك موبور ديدم كه بيرون اتاق شكنجه شعبه 7 دفتر بازپرس اوين ايستاده بودند. تعجب كردم كه چرا اين كودكان در آنجا هستند و چرا مجبورند شاهد وحشيگري شكنجه گران باشند. مادرشان نمي توانست آنها را آرام كند. زندانبان مرتبا آنها را مي زد. به آرامي اسم آن زن را سوال كردم. گفت: ”اسم من منيره رجوي است و تنها جرمم اين است كه خواهر مسعود هستم”. او معمولا مورد تحقير و ضرب و شتم قرار ميگرفت اما نمي توانستند او را بشكنند.”
يك هم سلولي ديگر بازگو مي كند: ”همه از تاثير منيره بر بقيه زندانيان مطلع بودند. حتي بازجويان نيز اين را ميدانستند. يكبار بازپرسي به ما نزديك شد و اسمهايمان را پرسيد. وقتي به منيره نزديك شد لگدي به او زد و گفت: ”هرگز نمي گذارم زنده از زندان بيرون بروي و براي برادرت قهرمان بشوي”.
يكبار مينره را بخاطر اينكه به بقيه انگليسي مي آموخت براي بازجويي بردند و او را وحشيانه كتك زدند. وقتي برگشت، تمام بدنش به شدت ضرب ديده و كبود و سياه شده بود. پاهايش ورم كرده و خون آلود بود. اما حتي در اين شرايط روحيه اش بالا بود. به آرامي نشست وگفت: ”تمام حرفشان اين بود كه چرا به بقيه زندانيان زبان انگليسي درس مي دهم. مي گويند به بقيه درس مي دهي كه وقتي آزاد شدند نزد برادرت به خارج بروند.”
هرگاه ما از بازجويي بر مي گشتيم، منيره اولين نفري بود كه براي كمك به ما مي آمد. چندين بار از او شنيده بودم كه مي گفت: ”آنها مي خواهند هويت انساني ما را تخريب كنند. اما اين همان دليلي است كه ما بايد براي آن بجنگيم. راه اين جنگ رسيدگي هرچه بيشتر ما به يكديگر است. ” خود او در اين رابطه يك الگوي درخشان بود.”
زنداني ديگري نوشته است: ”آنها روز 19 اسفند 62 منيره را براي بازجويي بردند. ما خيلي نگران بوديم كه چرا او را كه قبلا بازجويي شده و حكم گرفته بود مجددا براي بازجويي بردند. منيره آن شب به سلول آمد و گفت كه او را براي ملاقات با همسرش اصغر برده بودند. خيلي در انتخاب لغات مي كوشيدكه ما را با اعلام خبر اعدام قريب الوقوع اصغر بهم نريزد. گفت: ”حاج مجتبي كه در ملاقات ما حاضر بود دائما ميگفت زود باشيد ملاقات را تمام كنيد. ”ما بايد اعدام اصغر را راس ساعت 9شب اجرا كنيم. من نميتوانم حكم حاكم شرع را به عقب بيندازم. من بايد حكم را در عرض 15 دقيقه انجام دهم.””
منيره در سال 67 در جريان قتل عام 30000 زنداني سياسي كه در عرض چند هفته انجام شد اعدام گرديد. آخوند نيري حاكم شرع زندان اوين شخصا اعدام منيره را دنبال مي كرد و اصرار داشت اين كار هرچه زودتر انجام شود. منيره در زمان شهادت 38 سال داشت.
38 ساله
اهل مشهد
دانشجوي دانشگاه نيوكاسل در انگلستان
در هنگام دستگيري تنها گناهش اين بود كه خواهر مسعود رجوي، رهبر مقاومت ايران بود. دخترانش مريم و مرجان و همسرش نيز در همان زمان دستگير شدند.
منيره هفت سال بعد از دستگيري، يعني 7 سال آخر عمرش را در زندان آخوندها سپري نمود. بازجويان و شكنجه گران انواع شكنجه هاي متصور را بر او اعمال كردند تا او را وادار كنند مسعود و بطور عام مجاهدين را محكوم كند. بقيه زندانيان كه خود نيز قرباني بدرفتاري و شكنجه هاي وحشيانه اي بودند كه توسط زندابانان اعمال مي شد از رفتار وحشيانه مزدوران با منيره شوكه مي شدند.
دو دختر منيره ماهها شاهد شكنجه او و ساير زندانيان بودند. همسرش اصغر در سال 64 اعدام شد اما اين امر تاثيري بر اراده منيره نگذاشت. عليرغم اينكه هيچ جرمي متوجه او نبود، قاضي در دادگاهي كه چند دقيقه بيشتر به طول نيانجاميد او را به دو سال زندان محكوم كرد اما او هرگز آزاد نشد بلكه بعد از پايان محكوميتش در سال 67 اعدام گرديد.
منيره در اواخر سال 1348 در دانشگاه مشهد در رشته ادبيات تحصيل مي كرد سپس براي ادامه تحصيل به انگلستان رفت و به دانشگاه نيوكاسل راه يافت. اما در سال كه1350 جوان ترين برادرش مسعود توسط پليس مخفي وحشت زده شاه، ساواك دستگير شد. اين واقعه زندگي او را كاملا دگرگون كرد.
منيره تمام وقت و انرژي خود را صرف كمپين افشاگري جنايات رژيم شاه نمود تا بتواند جان زندانيان سياسي و بطور خاص برادرش مسعود كه اعدامش حتمي بود را نجات دهد. او به عفو بين الملل در شهر نيوكاسل پيوست و ”كميته عليه سركوب در ايران” را به همراه دانشجويان ايراني ديگر تشكيل داد و چندين جزوه در رابطه با وضعيت زندانيان سياسي ايران منتشر نمود.
مقامات زندان بزودي براي مينره جا انداختند كه هرگاه مجاهدين عملي بر عليه رژيم انجام دهند او است كه بايد احضار و شكنجه شود. يكي از هم زنجيران سابقش نوشته است: ”يك روز وقتي براي بازجويي رفتم دو دختر كوچك موبور ديدم كه بيرون اتاق شكنجه شعبه 7 دفتر بازپرس اوين ايستاده بودند. تعجب كردم كه چرا اين كودكان در آنجا هستند و چرا مجبورند شاهد وحشيگري شكنجه گران باشند. مادرشان نمي توانست آنها را آرام كند. زندانبان مرتبا آنها را مي زد. به آرامي اسم آن زن را سوال كردم. گفت: ”اسم من منيره رجوي است و تنها جرمم اين است كه خواهر مسعود هستم”. او معمولا مورد تحقير و ضرب و شتم قرار ميگرفت اما نمي توانستند او را بشكنند.”
يك هم سلولي ديگر بازگو مي كند: ”همه از تاثير منيره بر بقيه زندانيان مطلع بودند. حتي بازجويان نيز اين را ميدانستند. يكبار بازپرسي به ما نزديك شد و اسمهايمان را پرسيد. وقتي به منيره نزديك شد لگدي به او زد و گفت: ”هرگز نمي گذارم زنده از زندان بيرون بروي و براي برادرت قهرمان بشوي”.
يكبار مينره را بخاطر اينكه به بقيه انگليسي مي آموخت براي بازجويي بردند و او را وحشيانه كتك زدند. وقتي برگشت، تمام بدنش به شدت ضرب ديده و كبود و سياه شده بود. پاهايش ورم كرده و خون آلود بود. اما حتي در اين شرايط روحيه اش بالا بود. به آرامي نشست وگفت: ”تمام حرفشان اين بود كه چرا به بقيه زندانيان زبان انگليسي درس مي دهم. مي گويند به بقيه درس مي دهي كه وقتي آزاد شدند نزد برادرت به خارج بروند.”
هرگاه ما از بازجويي بر مي گشتيم، منيره اولين نفري بود كه براي كمك به ما مي آمد. چندين بار از او شنيده بودم كه مي گفت: ”آنها مي خواهند هويت انساني ما را تخريب كنند. اما اين همان دليلي است كه ما بايد براي آن بجنگيم. راه اين جنگ رسيدگي هرچه بيشتر ما به يكديگر است. ” خود او در اين رابطه يك الگوي درخشان بود.”
زنداني ديگري نوشته است: ”آنها روز 19 اسفند 62 منيره را براي بازجويي بردند. ما خيلي نگران بوديم كه چرا او را كه قبلا بازجويي شده و حكم گرفته بود مجددا براي بازجويي بردند. منيره آن شب به سلول آمد و گفت كه او را براي ملاقات با همسرش اصغر برده بودند. خيلي در انتخاب لغات مي كوشيدكه ما را با اعلام خبر اعدام قريب الوقوع اصغر بهم نريزد. گفت: ”حاج مجتبي كه در ملاقات ما حاضر بود دائما ميگفت زود باشيد ملاقات را تمام كنيد. ”ما بايد اعدام اصغر را راس ساعت 9شب اجرا كنيم. من نميتوانم حكم حاكم شرع را به عقب بيندازم. من بايد حكم را در عرض 15 دقيقه انجام دهم.””
منيره در سال 67 در جريان قتل عام 30000 زنداني سياسي كه در عرض چند هفته انجام شد اعدام گرديد. آخوند نيري حاكم شرع زندان اوين شخصا اعدام منيره را دنبال مي كرد و اصرار داشت اين كار هرچه زودتر انجام شود. منيره در زمان شهادت 38 سال داشت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر